امـید عدل

نویسنده: متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند هادی

مترجم: محمد رضا زادهوش

فهرست مطالب

مقدمـه مترجم
فراوانی وشمارگان اربعینیـات
ریشـه ها وانگیزه ها
نخستین چهل حدیث
شیوه نامـه های فراهم آوری چهل حدیث
اربعینیـات درباره امام مـهدی
کتاب حاضر
ترجمـه حاضر
مقدمـه مؤلف
نخستین منابع مـهدی شناسی
نگارش های شیعی
نگارش های اهل سنت
اقوال
مـهدی نزد امامـیان
مـهدی نزد اهل سنت وجماعت
حدیث لوح
بیـان الهی درباره مـهدی موعود
بیـان پیـامبر
بیـان امـیرمؤمنان
بیـان امام حسن
بیـان امام حسین
بیـان امام سجاد
بیـان امام باقر
بیـان امام صادق
بیـان امام کاظم
بیـان امام رضا
بیـان امام جواد
بیـان امام هادی
بیـان امام عسکری
بیـان امام زمان درباره خویشتن
وی از فرزندان امـیرمؤمنان است
وی از فرزندان سرور زنان جهان است
وی از فرزندان سبطین است
وی نـهمـین فرزند امام حسین است
انکار مـهدی، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند انکار ا پیشین است
ترس ستمکاران از مـهدی موعود
مـهدی موعود دو غیبت دارد
مـهدی موعود را غیبتی دراز است
سبب غیبت مـهدی موعود
گفتار شریف مرتضی درباره سبب غیبت
گفتار شیخ طوسی درباره سبب غیبت
گفتار کاشف الغطاء درباره سبب غیبت
بهره گیری از او درون زمان غیبت
گفتار شریف مرتضی درباره بهره گیری
گفتار علامـه مجلسی درباره بهره گیری
چنگ زدن بـه دین درون زمان غیبت
عبادت درون زمان غیبت
ثواب منتظران مـهدی
آنان کـه به دیدارش رسیده اند
شماری ازانی کـه در این باره قلم زده اند
شمایل مـهدی موعود
طول عمر مـهدی موعود
گفتار شیخ طوسی درباره طول عمر حضرت
گفتار کمال الدین مـیثم بحرانی درباره طول عمر حضرت
گفتار کاشف الغطاء درباره طول عمر حضرت
گفتار محمد رضا مظفر درباره طول عمر حضرت
گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت
نشانـه های ظهور مـهدی
دجال کیست؟
مقدمات ظهور مـهدی
شـهر قم پیش از ظهور
او زمـین را از عدل وداد مـی آکند
او عیسی بن مریم را امامت کند
رجعت مؤمنان
بیعت با مـهدی موعود
مـهدی موعود درون نـهج البلاغه
نیـایش

مقدمـه مترجم

برای آگاهی از گزیده این بحث بنگرید به: زادهوش، محمّدرضا، (اربعینیـات درباره مـهدی موعود)، ماه نامـه موعود، س۷، ش۳۹، شـهریور ومـهر ۱۳۸۲، ص۷۱ - ۶۶.
یکی از سنّت های پسندیده، وخدمت های شایسته ای کـه از دیر زمانِ برآمدن خورشید جهان تاب اسلام که تا کنون درون مـیان محدّثان با درایت وعالِمان شریعت وسالکان طریقت، بـه کثرت، معمول بوده، ومشتاقانـه رواج پیدا کرده است، اهتمام بـه تألیف آثاری با عناوینی همچون (اربعین)، (اربعون حدیثاً)، (اربعون کلمـه)، (اربعین عن الاربعین من الاربعین)، وگردآوردن دفاتر معرفت، وبرگ های زرّینی درون قالب چهل حدیث، با ویژگی های مشترک، یـا یکسان، یـا درباه یک موضوع ویـا موضوعات گوناگون است.
فراوانی وشمارگان اربعینیـات
با مراجعه بـه فهرست نسخه های خطّی منتشر شده از کتابخانـه های ایران وجهان، وتأمّل درون آمار کتاب های چاپی امروز، بـه آثار پُرشماری از این دست بر مـی خوریم؛ چنان کـه تنـها درون ذریعه از هفتاد وشش (اربعین)(۱)، ودر فهرست کتاب های حدیثی دارالکتب ظاهریـه دمشق از چهل وشش اربعین، ودر جلد نخست فهرست نسخه های خطّی دارالکتب مصر از صد وچهل اربعین، ودر جلد دوم از پانزده عنوان اربعین سخن بـه مـیان آمده است، که تا آن جا کـه مجموع عناوین نگارش های چهل حدیثی را که تا هزار هم گفته اند(۲).
ریشـه ها وانگیزه ها
چهل حدیث ها با هر نیت ویـا انگیزه ای کـه پدید آمده باشد، بخش پُر ارج وقابل توجّهی از منابع حدیثی مسلمانان را بـه خود اختصاص داده است(۳). متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند امّا گویی سبب اصلی پرداختن بـه آن، وجود ونمود توصیـه بـه (حفظ) چهل حدیث از سامبر اکرم باشد کـه فرمود:
(مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتی أَرْبَعینَ حَدیثاً - مِمَّا یحْتاجُونَ مِنْ أَمْرِ دینِهِمْ -، بَعَثَهُ الله فی یوْمِ الْقِیـامَةِ فَقیـهاً عالِماً)؛
(از امّت من هر آن کـه چهل حدیث، پیرامون آن چه درون امر دین بدان ها نیـازمند هست به حافظه سپارد، خداوند نیز وی را درون روز رستخیز درون شمار دانشمندان، ودین پژوهان برخواهد انگیخت).
این روایت - کـه در زمره احادیث مشـهور(۴) وارد شده، وبعدها نیز بـه تواتر(۵) آن از طریق شیعه(۶) وسنّی(۷) حکم داده شد - آن چنان موجب رونق کار وبار اربعین نگاری شد کـه حتّی عالِمانی همانند شرف الدّین نووی وملّااسماعیل خواجویی، از جمله گواهی دهندگان بـه ضعفِ سند این حدیث(۸)، خود دست بـه جمع آوری ونگارش چهل حدیث بردند.
روشن هست که مدّت ها بعد از این، بـه علّت وجود روایت هایی کـه در مضمون والفاظ، تفاوت ها وشباهت هایی با حدیث حاضر داشت، واز دیگر ضبطهای آن، بـه جای (من حفظ): من حمل، من کتب، من نقل؛ بـه جای (دینـهم): دینـها؛ بـه جای (عالماً فقیـهاً): فی زمرة الفقهاء والعلماء، وکنت له یوم القیـامة شافعاً وشـهیداً، ادخل من أی باب الجنّة شئت، کُتب فی زمرة العلماء، وحُشر فی زمرة الشّهداء بود، علمای حدیث درون معنای آن اختلاف های فراوان کرده، ودر تأویل آن، بـه نمونـه هایی درون احادیث دیگر روی آوردند.
ولی آن چه مسلّم مـی نماید، تأکید یکسان همگی این گونـه احادیث بر عدد (چهل)(۹)، وترویج ونشر پیـام شریعت، ونگاه داری آن، از نابودی، درون قالب چهل آوای خواندنی با کتابت است(۱۰)، ودر یـادسپردنی کـه مراتبِ از برخواندن، شناخت مفاهیم، عمل بـه آن، کوشش درون عدم تحریف، تحمّل وضبط حدیث، بنابر ضوابط علم شریف وپُردامنـه درایـه را شامل مـی شود(۱۱).
نخستین چهل حدیث
در هر دانشی توجّه بـه دانستنِ نخستین روی آورندگان بـه آن وقلم زنان درباره آن، شاید بـه خاطر گفته (الفضل للمتقدّم) نـه تنـها بی فایده نیست کـه از دیرباز، بشر را بـه کنج کاوی واداشته است.
درباره اوّلین چهل حدیثی کـه فراهم آمده، هرچند کـه باید بـه کتابخانـه ها وفهارس هریک مراجعه شود، ولی نتیجه بـه دست آمده نیز چندان مورد اعتماد نخواهد بود؛ چه امکان بازماندن نسخه ای از ورود بـه کتابخانـه ها ویـا عدم درج درون فهرست ها، ویـا از مـیان رفتن آن، ناممکن نیست.
به هر روی، وبا آن کـه شیعیـان، وبسیـاری دیگر، آغاز نـهضت شُکوه مند اربعین نگاری را از زمان حیـات رسول خداصلی الله علیـه وآله دانسته، ویـا عبدالله بن مبارک مروزی (م۱۸۱ق) را بـه عنوان یکی از پایـه گذاران اصلی این مجموعه ها شناسانده اند(۱۲)، نخستین نسخه های اربعین حدیث - بر اساس اطّلاعات موجود از نسخه های موجود - را مـی توان درون اربعین(۱۳) ابوالحسن محمّد بن اسلم بن سالم کندی طوسی (م۲۴۲ق) از ثقات محدّثان خراسان، واربعین حافظ ابوالحسن مؤید بن محمّد بن علی قرشی طوسی (م۲۴۲ق) از پیشوایـان محدّثان، سراغ گرفت.
هر دو نسخه درون دارالکتب ظاهریـه موجود است، واز آن رو کـه بدون تاریخ نگارش هستند، وبا توجّه بـه تاریخ درگذشت نویسندگان آن ها، حتما هر دو را - با هم - بـه عنوان نخستین ها معرّفی، وثبت کرد(۱۴).
شیوه نامـه های فراهم آوری چهل حدیث
چهل حدیث های آغازین، هدفی جز جمع آوری (چهل) حدیث وشرح وتوضیح کلمات وترکیبات مشکل نداشت، ولی بعدها فراهم آورندگان این آثار - بنابر ذوق وشیوه بینش دینی خود - هریک درون گزینش روایـات، شیوه هایی اختیـار کرده، جانب خاصّی را درون نظر گرفته، وبه موضوعات ومباحث ویژه ای توجّه، نشان دادند؛ چنان کـه جمعی درون اصول وفروع واحکام دین، عدّه ای درون جهاد، برخی درون ادب، بعضی درون مواعظ وخطب، وگروهی درون زهد(۱۵) اربعین هایی نگاشتند.
اربعین حدیثاً من اربعین کتاباً لاربعین اماماً عن اربعین شیخاً متّصلین باربعین صحابیـاً(۱۶) واربعین من مدن الکبار عن اربعین صحابیـاً لاربعین تابعیـاً(۱۷) از نمونـه های موفّق زمانـه خویش بودند، وپس از آن، ابن عساکر چهل حدیث از چهل شیخ از چهل شـهر مختلف شنید، وسپس آن ها را درون دو جزء بـه رشته تحریر کشید(۱۸). متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند عافقی از راویـان چهل قبیله، ورهاوی از راویـان چهل شـهر بـه گردآوری چهل حدیث پرداختند(۱۹).
ابن زهره پیرامون حقوق برادران دینی، محمّدمـهدی تنکابنی درباره مُتعه، جعفر بن محمّد تهرانی درون مسح دو پا، ودلدارعلی هندی درون موضوع فضیلت دانش، چهل حدیث گردآوردند.
عبدالرّحمان بن احمد بن حسین خُزاعی اربعین فی فضائل علی امـیرالمؤمنین را پرداخت(۲۰).
برخی محدّثان، موضوعی خاص را انتخاب کرده، وچهل حدیث از چهارده معصوم درباره آن آوردند.
گروهی بـه تنوّع درون احادیث گراییدند، ویـا چهارده چهل حدیث نگاشتند، ویـا با انتخاب چهل موضوع، به منظور هر موضوع، چهل حدیث گرد آوردند.
عدّه ای مضمون چهل حدیث را درون ابیـاتی بـه نظم کشیدند. دسته ای از فقیـهان کـه آهنگ پدیدآوردن کتابی فقهی داشتند، آن را درون قالب چهل حدیث عرضه د، که تا علاوه بر وظیفه علمـی، سزامند روایت مذکور نیز شده باشند.
بسیـاری کتاب اربعینشان را بـه روایـاتی درون فضل وفضیلت، فضائل ومناقب، واثبات خلافت وامامت خاندان پیـامبر اختصاص دادند، بـه صورتی کـه تنـها درون فضائل امـیرمؤمنان، بیش از هفتاد اربعین بـه دست ما رسیده است(۲۱).
از مـیان این تعداد چشم گیر، مـی توان بـه اسعد بن ابراهیم بن حسن حلّی اشاره برد. وی بـه نگارش اربعون حدیثاً فی الفضائل والمناقب پرداخت، ودلیل آن را گفته شافعی واحمد بن حنبل دانست.
گفتار احمد بن حنبل بر اساس الهامـی از جانب رسول خداصلی الله علیـه وآله درون خواب بود که:
من امّتم را بـه چهل حدیث راجع بـه سنّت فرمان دادم؛ آیـا فضائل اهل بیتم درون شمار سنّت نیست؟(۲۲).
اربعینیـات درباره امام مـهدی
در مـیان بازارِ گرم وپویـای جمع چهل حدیث، دانشوران شیعه واهل سنّت بسیـاری از چهل حدیث های خود را بـه سخنان، گفته ها، فضائل ومناقب بی شمار امام غائب اختصاص داده، وبه عنوان یکی از عمده ترین وبارزترین مسائل دینی مورد نیـاز مردم بدان نگریسته اند.
آنان بـه دلیل مقید بودن بـه عدد (چهل)، تنـها بـه گوشـه هایی بسیـار محدود از احادیث، سخنان، فضائل، شؤون ومقامات امام زمان اشارت، ولی درون عوض، با گزیده گویی وایجاز درخشان، آثار دایرةالمعارف گونـه ای را پدید کرده اند.
در این مجال مـی توان - به منظور نخستین بار - بـه فهرستی توصیفی از این گونـه اربعینیـات، بـه ترتیب تاریخی، چنین اشاره کرد:
۱. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی(۲۳): احمد بن عبدالله اصفهانی، مشـهور بـه حافظ ابونُعیم (۴۳۰ - ۳۳۴ق).
مجموعه ای از چهل حدیث با سلسله اِسناد خود از رسول اکرم صلی الله علیـه وآله را گرد آورده هست که کهن ترین اربعین حدیث، درباره امام زمان بـه شمار مـی رود.
متن آن با حذف سند درون اعیـان الشّیعه(۲۴) از سید محسن امـین عاملی، بحارالانوار(۲۵) از محمّدباقر مجلسی، حجّت بالغه از سید عبدالحجّت بلاغی، العرف الوردی فی اخبار المـهدی(۲۶) از جلال الدّین سیوطی، غایة المرام از سید هاشم بحرانی(۲۷)، حدیقة الشّیعه(۲۸) از مقدّس اردبیلی کشف الغمّه(۲۹) از علی بن عیسی اربلی ونامـه دانشوران ناصری(۳۰) درج، ونقل ها وآگاهی هایی از آن درون کشف المخفی فی اخبار المـهدی از یحیی بن حسن بطریق(۳۱)، اربعین سلیمان بن عبدالله ماحوزی بحرانی(۳۲) واحقاق الحق از قاضی نورالله شوشتری(۳۳) یـاد شده است.
رساله مورد بحث را نباید با نگارش دیگر ابونُعیم با نام ذکر المـهدی ونعوته وحقیقة مخرجه وثبوته ویـا نعوت المـهدی وخروجه وما یکون فی زمانـه ومدّته شامل چهل ونـه روایت از پیـامبر وصد وهفت روایت دیگر درباره امام مـهدی علیـه السلام - کـه ابن طاووس از آن، گزارشی ارائه کرده است-(۳۴) یکی دانست(۳۵).
اربعون حدیثاً فی امر المـهدی درون قرن ششم درون حوزه علمـیه ابوعلی صدفی درون شـهر (مُرسیـه) بـه عنوان کتاب درسی تدریس مـی شده، واز جمله حافظ عیـاض بن موسی یحصبی درون سی ودو سالگی بـه سال ۵۰۸ق آن را نزد ابوعلی صدفی خوانده است(۳۶).
نسخه ها: ۱) کتابخانـه سید محمّدصادق آل بحرالعلوم درون نجف، بـه کتابت همو؛ ۲) کتابخانـه ای شخصی درون قم؛ ۳) کتابخانـه علی قلی مـیرزا درون تهران؛ ۴) کتابخانـه مرحوم ملک زاده(۳۷) ۵) کتابخانـه فخرالدّین نصیری درون تهران، کتابت فخرالدّین، پایـان کتابت درون ۱۸ رجب سال ۸۳۸ق(۳۸).
۲. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی: ابونُعیم (م۴۳۰ق)، ترجمـه: ابوالحسن علی بن حسن زوّاره ای (م۹۴۷ق).
این ترجمـه درون ضمن ترجمـه المناقب درج شده، ونسخه های خطّی از آن درون کتابخانـه مرکزی آستان قدس رضوی، وکتابخانـه آیت الله مرعشی موجود است.
۳. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی: ابونُعیم (م۴۳۰ق)، ترجمـه: مـیرزا محمّد ملک الکتّاب.
به همراه اکسیرالتّواریخ، بمبئی: (بی ن)، ۱۳۰۸ق چاپ شده است.
۴. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی: ابونُعیم (م۴۳۰ق)، چهار ترجمـه دیگر بـه زبان فارسی.
از آن جا کـه این اربعین درون کتاب های دیگری کـه ذکر آن ها گذشت، درج شده است؛ بعد به عنوان مثال، ترجمـه آن را مـی توان درون جلد هفتم نامـه دانشوران ناصری، حدیقة الشّیعه، ترجمـه های بحارالانوار وهمگی ترجمـه های کشف الغمّه یـافت.
۵. حجّت بالغه درون ترجمـه وشرح (اربعون حدیثاً فی المـهدی) از ابونُعیم: سید عبدالحجّت بلاغی (م۱۳۹۷ق)، (بی ج): چاپخانـه خواجه، ۱۳۸۳ق، ۲۶۸ص، وزیری.
۶. الاربعین فی ذکر المـهدی مِن آل محمّد: حافظ ابوالعلاء حسن بن احمد عطّار همدانی مُقری (۵۶۹ - ۴۸۸ق).
ابن ابی الرّضا درون الاجازة الکبیرة(۳۹) از آن یـاد کرده، ونقل هایی از آن درون ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی(۴۰) از محبّ الدّین احمد بن عبدالله طبری (م۶۹۴ق) وفرائد السّمطین(۴۱) از ابراهیم بن محمّد جوینی (م۷۳۰ق) آمده، وحسن بن ابی الحسن دیلمـی درون قواعد عقائد آل محمّد از آن، اقتباس کرده است.
۷. اربعون حدیثاً فی المـهدی: سراج الدّین محدّث بغدادی قزوینی (قرن ششم). سیدحیدر آملی (ز ۷۸۷ق) درون جامع الاسرار ومنبع الانوار(۴۲) از آن یـاد کرده است(۴۳).
۸. کفایة المـهتدی فی معرفة المـهدی(۴۴): سیدمحمّد مـیرلوحی اصفهانی (زنده درون ۱۰۸۵ق).
ترجمـه، تفسیر وشرح چهل حدیث از کتاب اثبات الرّجعه نوشته فضل بن شاذان (م۲۶۰ق).
ارزش های کفایة المـهتدی کـه توسّط علی اکبر مـهدی پور درون دست تصحیح است(۴۵) را ظاهراً حتما در استفاده از منابعی کـه هم اکنون مفقود شده اند، همچون کتب فضل بن شاذان وفرج الکبیر محمّد طرابلسی جست وجو کرد(۴۶).
نسخه ها:
۱) کتابخانـه مجلس شورای اسلامـی، شماره ۱۲۶،۸۳۳ برگ، بـه خطّ مؤلّف(۴۷)
۲) کتابخانـه مـیرزاحسین نوری؛
۳) کتابخانـه سید آقا بن سیداسدالله بن سیدِ حجّةالاسلام اصفهانی، کتابت محمّد مؤمن بن عبدالجواد درون ۷ ربیع الثّانی ۱۰۸۵ق
۴) کتابخانـه آیت الله مرعشی، شماره ۱۰۹۷۶، کتابت قرن(۴۸)
۵) ۱۳) کتابخانـه مرکزی دانشگاه تهران، شماره ۶۱۹، کتابت عبدالجواد کاظمـی(۴۹).
۹. کفایة المـهتدی: سیدمحمّد مـیرلوحی، تلخیص: توسّط یکی از شاگردان مـیرلوحی. نسخه: کتابخانـه دانشکده الهیـات ومعارف اسلامـی دانشگاه تهران، شماره (۱۱۲۲)(۵۰).
۱۰. کفایة المـهتدی: سیدمحمّد مـیرلوحی، تلخیص: توسّط گروه محقّقان، تهران: وزارت ارشاد، چاپ اوّل ۱۳۷۳ش، بیست وهفت بـه اضافه ۳۶۴ص، رقعی.
شیوه نامـه محقّقان این اثر درون گزینش مطالب، حذف ایرادها واعتراض های مـیرلوحی بر علّامـه مجلسی وباقی گذاردن دیگر مطالب بوده هست که البتّه درون مقدّمـه، از ذکر این شیوه خود درون گزینش موجود، خودداری کرده اند.
۱۱. کشف الحقّ (الاربعین): مـیرمحمّدصادق خاتون آبادی (م۱۲۷۲ق)، اصفهان: (بی نا، چاپ اوّل)۱۳۷۳ق، ۲۳۶ص، وزیری؛ بـه تصحیح وتعلیق داوود مـیرصابری، تهران: مؤسّسه امام مـهدی (وبنیـاد بعثت، چاپ دوم)۱۳۶۱ش، ح بـه اضافه ۲۳۹ص، وزیری.
این کتاب بـه (اربعین خاتون آبادی) شـهرت داشته، وبه شرح چهل حدیث درون دو بخش (قیـام) و(رجعت) پرداخته، وتألیف آن درون ۱۲۶۳ق بـه انجام رسیده است.
۱۲. اربعینیـات: حسین عندلیب زاده همدانی (۱۲۸۷ش -...).
وی به منظور هریک از ا، اربعینی نگاشته، وآخرین جلد مجموعه را بـه امام زمان اختصاص داده است.
۱۳. تبیین المحجّة الی تعیین الحجّة: مـیرزامحسن بن محمّد مجتهد تبریزی (م۱۳۵۲ق)، تهران: (بی ن)، ۱۳۴۶ق، ۴۱۸ص.
۱۴. چهل خبر درون علامات ظهور مـهدی منتظر: احمد هروی، یزد: گل بهار، چاپ اوّل ۱۳۶۸ق، ۵۴ص، رقعی.
متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث درباره نشانـه های آخرالزّمان.
۱۵. الاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدلاً: هادی (۱۳۴۲ش -...)، قم: نشر الهدایة، چاپ اوّل محرّم ۱۴۱۱ق، ۹۱ص، وزیری.
۱۶. امـید عدل: هادی (۱۳۴۲ش -...)، ترجمـه: محمّدرضا زادهوش (۱۳۵۹ش -...)، اصفهان: مـهر قائم، چاپ اوّل پاییز ۱۳۸۲ش؛ چاپ دوم تابستان ۱۳۸۳ش، ۱۷۶ص، رقعی.
نخستین ترجمـه فارسی الاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدلاً هست که درون مردادماه سال ۱۳۸۱ش انجام یـافته، وهم اکنون، درون پیش روی شما قرار دارد.
۱۷. چهل حدیث انتظار فرج حضرت مـهدی علیـه السلام: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامـی، چاپ اوّل ۱۳۷۰ش، ۷۲ص، پالتویی؛ چاپ سوم ۱۳۷۴ش، ۶۴ص، جیبی.
این کتاب کـه بیست ودومـین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر درون شمار مـی رود، شامل چهل حدیث درباره انتظار شده است.
۱۸. یوسف ناپیدای فاطمـه زهرا: محمّد خادمـی شیرازی (۱۳۰۶ش -...)، تهران: مـیقات، چاپ اوّل ۱۳۷۰ش، ۸۴ص، وزیری.
شامل متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث.
۱۹. شناخت امام عصر: احمد سیـاح (۱۲۹۹ش -...)، تهران: نشر اسلام، چاپ اوّل ۱۳۷۰ش، ۱۲۸ص، رقعی.
متن وترجمـه سی آیـه از صد وسی وسه آیـه ای از قرآن کریم کـه به امام غائب تفسیر وتأویل شده؛ متن وترجمـه چهل حدیث درون فضائل ومناقب امام زمان بـه نقل از منتخب الاثر ویوم الخلاص؛ چهل قصیده وغزل درون مدح امام زمان.
۲۰. حضرت امام مـهدی علیـه السلام درون قیرخ(۵۱) حدیث: گروهی از نویسندگان، ترجمـه: حسین سرخابلی، تهران: بنیـاد بعثت، چاپ اوّل ۱۳۷۱ش، ۲۱ بـه اضافه ۳ص، رقعی.
حسین سرخابلی از مترجمان فعّالی هست که که تا کنون، کتاب های بسیـاری را از زبان های عربی وفارسی بـه زبان ترکی برگردانده، وکتاب حاضر را نیز از عربی بـه ترکی، ترجمـه، وبه صورت صفحه مقابل(۵۲)، ارائه کرده است.
۲۱. چهل حدیث پیرامون نور یزدان: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، قم: حاذق، چاپ اوّل ۱۳۷۲ش، ۱۲۰ص، رقعی.
احادیث، از چهل کتابِ پدید آمده بـه دست اهل سنّت کـه فصلی از کتابشان را بـه امام زمان اختصاص داده اند، استخراج شده، وبه ترتیب زمانی پیش رفته است.
۲۲. چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، قم: حاذق، (چاپ اوّل)۱۳۷۲ش، ۱۲۰ص، رقعی.
احادیث، از چهل کتاب کـه توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده، واختصاصاً بـه امام زمان پرداخته اند، واز هر کتاب تنـها یک حدیث استخراج شده، وبه ترتیب زمانی پیش رفته است.
۲۳. چهل حدیث از (غیبت) فضل بن شاذان: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، قم: حاذق، چاپ اوّل ۱۳۷۳ش، ۱۲۰ص، رقعی.
این کتاب با هدف بازسازی واحیـای متن مفقود کتاب غیبت از فضل بن شاذان، از کتاب های مختصر اثبات الرّجعه وکفایة المـهتدی استخراج شده است.
۲۴. چهل حدیث حضرت مـهدی علیـه السلام: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامـی، چاپ اوّل ۱۳۷۴ش، ۶۶ص، جیبی.
۲۵. چهل حدیث درون پرتو چهل آیـه درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامـی، چاپ اوّل ۱۳۷۳ش، ۸۳ص، پالتویی.
۲۶. چهل حدیث درون پرتو چهل آیـه درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: حدیث، چاپ سوم ۱۳۷۵ش، ۹۶ص، پالتویی.
۲۷. چهل حدیث درون پرتو چهل آیـه(۵۳) درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: وزارت ارشاد، چاپ اوّل)۱۳۷۴ش)، ۸۳ص، پالتویی؛ چاپ سوم ۱۳۷۸ش، ۹۶ص، پالتویی.
این کتاب کـه پنجمـین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر درون شمار مـی رود، شامل چهل آیـه از قرآن مجید کـه با عنایت بـه چهل حدیث، بـه امام زمان تأویل شده است، مـی گردد.
۲۸. چهل حدیث درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: خانـه کتاب ایران، چاپ اوّل ۱۳۷۴ش / ۱۴۱۶ق، ۶۸ص، پالتویی؛ چاپ دوم ۱۳۷۵ش، ۷۲ص، پالتویی.
احادیث این اثر، از منابع هر دو گروه شیعه وسنّی، گردآوری واستخراج شده است.
۲۹. چهل حدیث انتظار: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل ۱۳۷۵ش؛ چاپ دوم ۱۳۷۶ش؛ چاپ سوم ۱۳۷۸ش؛ چاپ چهارم ۱۳۸۲ش، ۶۴ص، جیبی.
۳۰. چهل حدیث سیره مـهدوی: محمود مدنی بجستانی (۱۳۴۳ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل ۱۳۷۷ش؛ چاپ سوم ۱۳۷۹ش، ۸۰ص، جیبی.
۳۱. چهل حدیث آخرین پیشوای معصوم: سیدمحمّد طباطبایی، تهران: ایران نگین، چاپ اوّل ۱۳۷۸ش، ۴۸ص، جیبی.
۳۲. چهل حدیث امام مـهدی درون کلام امـیرالمؤمنین: صادق سیدنژاد، قم: مسجد مقدّس جمکران، چاپ اوّل ۱۳۷۹ش؛ چاپ دوم ۱۳۸۰ش، ۶۶ص، جیبی؛ چاپ سوم ۱۳۸۲ش، ۳۶ص، رقعی.
۳۳. چهل حدیث درون شناخت امام زمان: گروه محقّقان، قم: دلیل ما، چاپ اوّل ۱۳۷۸ش؛ چاپ دوم ۱۳۷۹ش؛ چاپ سوم ۱۳۸۰ش، ۴۸ص، رقعی.
۳۴. گل یـاسین حاوی دو اربعین حدیث درون ارتباط با حضرت حجّت: محمّد مطهّر، قم: اتقان، چاپ اوّل ۱۳۸۰ش، ۹۶ص، جیبی.
چهل حدیث از قول امام زمان وغالباً از بحارالانوار با ترجمـه فارسی وترجمـه منظوم.
۳۵. چهل سخن: مـهدی شیزری، ویرایش: عبدالحسین طالعی (۱۳۴۰ش -...)، تهران: ریحان، چاپ اوّل ۱۳۸۱ش؛ چاپ سوم ۱۳۸۳ش، ۴۸ص، رقعی.
گزیده ای هست از سخنان حضرت مـهدی علیـه السلام.
۳۶. از انتظار که تا دیدار؛ چهل حدیث از غیبت که تا ظهور امام عصر (عجل الله فرجه): سید جعفر خلخالی، قم: دلیل ما، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۶۴ص، رقعی.
متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث از پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمّه معصومـین (علیـهم السلام).
۳۷. چهل حدیث؛ برگزیده ای از احادیث درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام) ومنتظران: محمّدکاظم بهنیـا، ویرایش: عبدالحسین طالعی (۱۳۴۰ش -...)، تهران: ریحان، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۱۱۶ص، رقعی.
۳۸. شرح چهل حدیث از حضرت مـهدی: علی اصغر رضوانی، ویرایش: حمـیده انصاری، محمّدجواد شریفی، قم: مرکز مدیریت حوزه علمـیه قم، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۱۳۴ص، رقعی.
متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث بـه همراه شرح کوتاه هریک از روایـات مذکور.
۳۹. زندگانی امام مـهدی وشرح حال چهار نایب خاصّ آن حضرت بـه انضمام چهل حدیث از آن بزرگوار: یوسف درودگر، تهران: جمال الحق، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۱۲۰ص، رقعی.
۴۰. چهل حدیث پیرامون آخرین نشانـه های ظهور، تهران: موعود عصر، چاپ دوم ۱۳۸۳ش، ۳۶ص، پالتویی.
۴۱. چهل حدیث پیرامون مـهدی آل الرّسول: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش)، چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانـه مؤلّف(۵۴).
احادیث این کتاب از چهل کتاب کـه توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده، واختصاصاً بـه امام زمان پرداخته اند، واز هر کتاب تنـها یک حدیث استخراج شده است.
۴۲. چهل حدیث پیرامون مـهدی فاطمـه: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانـه مؤلّف(۵۵).
شامل چهل حدیث از چهل صحابی پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله مـی شود.
علاوه بر چهل حدیث های مذکور کـه به صورت مستقلّ واختصاصی بـه امام زمان پرداخته اند، مـی توان از دو دسته دیگر از چهل حدیث ها سخن بـه مـیان آورد: اربعین هایی کـه به جمع چهل حدیث از چهارده معصوم پرداخته، وچه بسا صفحاتی را بـه احادیثی از امام عصر، ویـا روایـاتی درباره ایشان اختصاص داده اند؛ ودسته دیگری کـه به گردآوری چهل حدیث از (هر یک) از معصومان روی آورده، ودر حقیقت، چهارده (چهل حدیث) را درون مجموعه ای گردآورده اند.
بدیـهی هست که مجموعه های گروه نخست، از بحث ودامنـه این کتاب شناسی خارج اند، امّا کتاب های دسته دوم، از آن جهت کـه در حقیقت، اربعینی مستقل را درون ضمن مجموعه ای آورده اند، لازم مـی سازد که تا به نمونـه هایی از آن ها اشاره کنیم:
۴۳. چهل سخن: سیدمحمّدحسین حجازی، تهران: فجر، ۱۳۳۵ش؛ تهران: انتشار، ۱۳۶۲ش، ۲۵۴ص، رقعی.
شرح کوتاهی از زندگی پیـامبرصلی الله علیـه وآله وا معصوم علیـهم السلام وچهل حدیث از هرکدام.
۴۴. از هر معصوم چهل حدیث: محمّدعلی کوشا (۱۳۳۱ش -...)، قم: منطق، (چاپ اوّل)۱۳۷۳ش، ۳۲۰ص، رقعی؛ قم: سینا، (ویرایش دوم)، چاپ دوم ۱۳۷۴ش، ۳۵۲ص، رقعی.
ارائه متن وترجمـه فارسی چهل حدیث از چهارده معصوم، بـه همراه شرح زندگانی هر یک از معصومان.
۴۵. گفتار دل نشین چهارده معصوم شامل ۵۶۰ حدیث از چهارده معصوم از هرکدام چهل حدیث: ترجمـه محمّدمحمّدی اشتهاردی (۱۳۲۳ش -...)، قم: انصاریـان، چاپ چهارم ۱۳۷۴ش؛ چاپ پنجم ۱۳۷۴ش؛ چاپ ششم ۱۳۷۸ش؛ چاپ هفتم ۱۳۸۱ش، ۲۹۶ص، رقعی.
۴۶. فروغ حدیث: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل ۱۳۷۵ش؛ چاپ دوم ۱۳۷۷ش، ۲۶۴ص، وزیری.
شامل چهل حدیث درون هریک از موضوعات قرآن، بینش وحکمت، انتظار فرج و....
۴۷. سیره وسخن پیشوایـان: محمّدعلی کوشا (۱۳۳۱ش -...)، قم: پارسایـان، چاپ اوّل ۱۳۷۶ش، ۳۸۴ص، وزیری؛ چاپ دوم ۱۳۷۸ش، ۳۹۰ص، وزیری.
در بخش نخست، زندگانی چهارده معصوم را درون چهارده فصل آورده، ودر بخش دوم، از هریک از آنان، چهل حدیث بـه زبان عربی، وبا ذکر منابع ومآخذ نقل کرده، وترجمـه فارسی هر حدیث را بـه صورت زیرنویس آورده است.
۴۸. گل واژه های پاکان: ناصر پاک پرور، تهران: مدرسه، چاپ اوّل ۱۳۷۶ش؛ چاپ دوم ۱۳۸۳ش، ۲۸۰ص، وزیری.
ترجمـه فارسی ومتن چهارده چهل حدیث از چهارده معصوم علیـهم السلام.
۴۹. الاربعون حدیثاً عن کلّ معصوم: علی پناه اشتهاردی، بـه تصحیح کمال کاتب، قم: مؤسّسه سیدة معصومـه، چاپ اوّل شوّال ۱۴۲۰ق، ۲۵۹ص، وزیری.
متن عربی چهل حدیث از چهارده معصوم علیـهم السلام درون چهارده بخش فراهم آمده، وگاه با شرح وتوضیح اندکی از سوی مؤلّف همراه است. (اربعون حدیثاً عن الامام المـهدی المنتظر) درون صفحات ۲۲۱ که تا ۲۴۰ درج شده است.
۵۰. چهل حدیث: علی پناه اشتهاردی، ترجمـه: دیلمـی، قم: مطبوعات دینی، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۵۱۲ص، وزیری.
۵۱. اربعین الاولیـاء؛ چهل حدیث از هر معصوم شامل ۵۶۰ حدیث، با فهرست موضوعی: اصغر تاجیک ورامـینی، تهران: نسیم دانش، چاپ دوم ۱۳۸۲ش، ۳۳۶ص، رقعی.
۵۲. چهل مجلس، هزار حدیث؛ شامل چهل مجلس بـه ضمـیمـه چهل حدیث از هر معصوم: احمد دهقان (۱۳۵۰ش -...)، ویرایش: محمّد جواد کمار، قم: ناصر، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۳۶۸ص، وزیری.
کتاب حاضر
دانستیم کـه نگارش وگردآوری چهل حدیث درون پیرامون امام زمان، چندان فراوان وپُر شمار نیست، ودیدیم کـه شاید این کتاب را بتوان - بر اساس زمان انتشار -، نخستین اربعین منتشر شده درون قرن پانزده هجری دانست کـه به موضوع امام دوازدهم پرداخته است.
کتاب حاضر بـه همـین سبب، وبه خاطر شیوه نامـه پسندیدنی مؤلّف درون انتخاب روایـات صحیح وخواندنی، درون پاسخ بـه هریک از موضوعات مورد پرسش ذهن جست وجوگر نسل جوان بود کـه توجّه محافل ومجامع علمـی را بـه خود جلب کرده، ودر مجلّات تخصی، پژوهشی وماندگاری همچون: فصل نامـه تراثنا(۵۶) ودوماه نامـه آیینـه پژوهش(۵۷) نام خویش را بـه ثبت رساند، ودر کتاب های معتبری همانند: بیست مقاله رضا استادی(۵۸)، کتاب نامـه امام مـهدی علیـه السلام از علی اکبر مـهدی پور(۵۹)، چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا از همو(۶۰)، معجم التّراث الکلامـی اثر گروهی از نویسندگان مؤسّسه امام صادق علیـه السلام زیر نظر جعفر سبحانی(۶۱)، ومعجم ما کُتب عن الرّسول واهل البیت علیـهم السلام از عبدالجبّار رفاعی(۶۲) مورد بحث وبررسی قرار گرفت.
ترجمـه حاضر
ترجمـه فارسی، سعی بر آن داشته، که تا علاوه بر ساختار آزاد وتسامح درون ترجمـه، از جملات تحریری، تغییر متن روایی احادیث شریف، تعلیق وتحشیـه، حذف وتلخیص، وکاهش وافزایش متون بـه دور باشد. با این حال آن جا کـه در متن فارسی بـه کلمـه یـا کلماتی درون درون قلّاب () بر مـی خورید(۶۳)، نشان از افزوده های مترجم هست بر متون عربی احادیث، به منظور ارائه ودست یـابی بـه ترجمـه ای روشن تر.
نباید از نظر دور داشت کـه به جا ماندن متن اصلی احادیث بـه زبان عربی، بـه جز یـاری رساندن بـه پژوهش گران، وفراهم آوردن رضایت خواستاران کلام نورانی معصومان(۶۴)، مقابله ترجمـه فارسی با متن اصلی، وسنجیدن عیـار ترجمـه را ممکن ساخته است.
از سویی دیگر، تجدید چاپ این پژوهش(۶۵) فرصتی فراهم آورد تا:
۵۳. نکته های مترجم، درون توضیح برخی موارد، با امضای (مترجم) درون پاورقی بیـاید؛(۶۶).
۵۴. بازبینی همـه جانبه ای - بـه ویژه درون ذکر مصادر وعنوان های فرعی - درون کتاب، صورت پذیرد؛
۵۵. پانوشت ها وارجاعات، بـه سبک علمـی، با سرشناسه های کتابخانـه ملّی، ودر قالب های نوین امروزی، تغییر یـابد؛
۵۶. غلطنامـه پایـانی طبع پیشین کتاب، درون متن، اِعمال شود(۶۷)، ودیگر اغلاط مطبعی موجود، اصلاح گردد؛
۵۷. آیـات قرآنی وروایـات شریف، وتمامـی متون عربی، اعراب گذاری شده، ومشکول گردد؛
۵۸. مراجعه بـه مصادر ومنابعی کـه مؤلّف از آن ها بـه صورت غیر مستقیم یـاد مـی کند، انجام گیرد؛ ودر مواردی کـه ارائه وذکر مأخذ از قلم افتاده، منبع صحیح ومورد نظر، استخراج، ودر پاورقی ذکر شود.

م. ر. زادهوش
دهم تیر ماه ۱۳۸۱

مقدمـه مؤلف

درباره حضرت مـهدی احادیث متواتری از طریق شیعه وسنّی نقل شده است؛ چنان کـه شیعه امامـیه بـه تصویری روشن از او دست یـافته، واهل سنّت نیز اجمالاً بدان حضرت معتقد شده، ودر این مـیان تنـها پاره اندکی از روی مکابره بـه انکار وی پرداخته اند. بلکه مـی توان گفت، اعتقاد بـه او سرچشمـه درون فطرت دارد؛ زیراکه تمامـی انسان ها چشم انتظار مصلحی جهانی اند کـه زمـین را از عدل وداد بیـاکنَد.
چه بسا دانشمند مسلمانی از عامّه واز خاصّه نیست کـه رساله وکتابی درباره مـهدی (عجل الله فرجه) نپرداخته باشد؛ از همـین جهت، فصل نخست کتاب حاضر بـه ذکر پاره ای از آن ها اختصاص یـافته است.
نخستین منابع مـهدی شناسی
بدیـهی مـی نماید کـه مجموعه های حدیثی ما واهل سنّت مملوّ از احادیث پیرامون حضرت مـهدی است، ولی مقصود ما درون این جا دانستن نخستینی هست که درون این باره رساله وکتابی جداگانـه پرداخته است. بنابراین نخستین نگارنده پیرامون مـهدی حتما در مـیان راویـان احادیث شیعه باشد.
چنین است، ولی اکنون کمبود زمان ودانشم اجازه آن نمـی دهد کـه همان یک نفر را یـافته، وبه خوانندگان معرّفی کنم. از همـین رو بـه ذکر گروهی از متقدّمان کـه پیرامون این مبحث، دست بـه نگارش اند، مـی پردازم، ممکن هست نویسنده نخستین منبع، درون مـیان آنان، یـا جز ایشان باشد؛ والله العالم.
نگارش های شیعی
برخی از راویـان شیعه درباره حضرت مـهدی، یـا غیبت وقیـام آن حضرت مطالبی نگاشته اند؛ از آن مـیان:
فضل بن شاذان بن خلیل نیشابوری - درگذشته بـه سال ۲۶۰ق - کـه بنا بر گزارش نجّاشی کتاب القائم علیـه السّلام را نگاشته است(۶۸).
به گفته نجّاشی، علی بن مـهزیـار اهوازی، راوی از امام رضا وامام محمّد تقی علیـهما السلام، ووکیل امام محمّد تقی وامام هادی از راویـان ثقه ودرست عقیده هست که طعنی بر او نکرده اند؛ وی کتاب القائم علیـه السّلام را نگاشته است(۶۹).
محمّد بن حسن بن جمـهور عمّی(۷۰) بصری راوی از امام رضاعلیـه السلام کـه کتاب صاحب الزّمان علیـه السّلام، وکتاب وقت خروج القائم علیـه السّلام از او است. شیخ طوسی درون فهرست از او یـاد کرده است(۷۱).
عبّاس بن هشام ابوالفضل ناشری اسدی از راویـان عرب تبار وثقه وجلیل درون مـیان اصحاب ما هست که احادیث فراوانی را روایت کرده، ودر سال ۲۲۰ یـا یک سال پیش از آن بدرود حیـات گفته است. نجّاشی کتاب الغیبه را از او دانسته است(۷۲).
علی بن حسن طایی جَرمـی، مشـهور بـه طاطَری، از فقها ومحدّثان ثقه است، واز شخصیت ها ومشایخ واقفه بـه شمار مـی رود. وی کتاب الغیبه را نگاشته است(۷۳).
حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی کتاب الفتن کـه همان کتاب الملاحم است، کتاب القائم الصّغیر وکتاب الغیبة از او است. وی از شخصیت های واقفیـه درون عصر امام رضا علیـه السلام بوده، ونجّاشی درباره او مـی گوید: (مشایخ خود - رحمـهم الله - را دیدم کـه وی را درون شمار چهره های واقفه مـی آوردند)(۷۴).
نگارش های اهل سنت
شاید نخستینی کـه از مـیان سنّیـان درون این موضوع قلم زده، عبّاد بن یعقوب رواجنی باشد کـه کتاب اخبار المـهدی علیـه السّلام را دارد، همان گونـه کـه شیخ طوسی درون فهرست از او یـاد کرده، وتصریح ورزیده کـه سنّی مذهب است(۷۵).
وی درون سال ۲۵۰ درگذشته؛ چنان چه ابن حجر عسقلانی درون تقریب او را آورده، وگفته است: (صدوق وراست گو بود، وبه سال ۲۵۰ بمرد)، وذهبی گفته است: (در حدیث، راست گو وصادق بود)(۷۶)، وصاحب ذریعه نیز درون کتابش یـادی از او کرده است(۷۷).
هم چنین قاضی ابوعَنبس محمّد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی، قاضی صَیمره کتاب صاحب الزّمان را نگاشته، وابن ندیم درون فهرستش وی را یـاد کرده، وتصریح کرده هست که او (ادیبی آشنا بـه دانش نجوم بود، وتا زمان معتمد بزیست، ودر زمره ندیمان وی شد)(۷۸). یـاقوت (حموی) درون معجم الادباء شرح حالش را نگاشته، وگفته هست که او، معتمد را - کـه در سال ۲۷۹ درگذشت - درک کرده است(۷۹). علّامـه خرسان درون مقدّمـه اش بر کتاب البیـان فی اخبار صاحب الزّمان از او نام است(۸۰).
به هر صورت علاقه داشتم، که تا رساله ای درون احادیث وارد شده از ا معصوم درباره مولایمان صاحب الزّمان - عجّل الله تعالی فرَجه الشّریف، وروحی وارواح العالمـین لتراب مَقدَمـه الفداء - جمع آورم؛ بعد برگ های پیش رو را گردآورده، والاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدل(۸۱) نام نـهادم. مـی دانم کـه رساله حاضر، تحقیق وتدقیق وتألیف وتصنیف نیست، ولی نشان از دوستی صاحب خویش دارد؛ زیرا که تا آن گاه کـه مشغول نگارش آن بودم، همو درون یـادم بود.
پوشیده نمانَد کـه تمامـی احادیث گردآمده درون این رساله بـه واسطه مشایخ بزرگوارم، بـه صورت سلسه وار، بـه صاحبان کتاب ها متّصل مـی گردد(۸۲)، واسناد آن ها که تا راوی ومروی عنـه درون کتاب های آنان موجود است، ولی آن ها را - به منظور رعایت اختصار - حذف کردم. هرکه خواهان آگاهی از این گونـه اطّلاعات باشد، مـی تواند بـه مآخذ یـاد شده درون پاورقی های هر حدیث، مراجعه کند.
پایـان این مقدّمـه، سپاسداشتی هست از حجّت الاسلام حاج سید احمد حسینی اشکوری - مدّ ظلّه - بـه خاطر تصحیحاتی کـه در این رساله انجام داد، وراهنمایی هایش بـه هنگام تدوین آن.
اقوال
در این فصل بـه خاطر آن کـه بر خواننده مطالبی چند، آشکار شود، اشاره ای داریم بـه برخی رساله ها وکتاب ها، ومتن پاره ای گفتارها درباره حضرت مـهدی؛ نخست از شیعه آغاز مـی کنیم، سپس بـه بزرگان اهل سنّت مـی پردازیم، وخوانندگان را بـه تدبّرِ درون گفتارها فرا مـی خوانیم.
مـهدی نزد امامـیان
نـه تنـها درون اعتقاد امامـیه نسبت بـه حضرت مـهدی تردیدی نیست؛ بلکه آنان بدان حضرت شناخته مـی شوند. این اعتقاد سرچشمـه درون احادیث فراوان روایت شده از پیـامبر واهل بیت علیـهم السلام دارد کـه او - امام زنده نـهان از دیده ها - را بـه ما شناسانده است.
دانشمندی شیعی را نمـی توان سراغ گرفت کـه کتاب، یـا رساله ای درباره امام مـهدی نپرداخته باشد. ارائه فهرستی از نام این گونـه نگارش ها، از گذشته که تا حال، مستلزم اختصاص چندین جلد کتاب ضخیم بدین امر هست که خارج از مقصود کتاب ما مـی شود. ولی برخی گفته های دانشمندان شیعی، بـه ترتیب تاریخی، واز جهت تیمّن وتبرّک، بـه همراه یـادی از برخی نگارش های آنان بدین شرح است:
۵۹. ابومحمّد حسن بن موسی نوبختی - از بزرگان قرن سوم - درون فرق الشّیعه مـی گوید: (اصحاب او(۸۳) بعد از وی، بـه چهارده فرقه مـی شوند...(۸۴)، وفرقه دوازدهم - کـه همان امامـیه اند - بر خلاف تمامـی فرقه های دیگر مـی گویند کـه در زمـین به منظور خداوند - عزّ وجلّ - حجّتی از فرزندان حسن بن علی وجود دارد، او وصایت پدر را همانند نخست، وهمچون گذشته بر عهده دارد...)(۸۵).
۶۰. سعد بن عبدالله ابوخلف اشعری قمـی از بزرگان قرن سوم درون کتابش المقالات والفرق مـی گوید: (پس فرقه ای - کـه به امامـیه مشـهورند - از مـیان دیگر گروه ها مـی گوید: بعد از درگذشت حسن بن علی، خداوند را حجّتی بر بندگانش، وخلیفه ای درون سرزمـین هایش، وبرپادارنده امر او است.
از فرزندان حسن بن علی بن محمّد بن علی الرّضا است. امر کننده، نـهی کننده، وتبلیغ کننده از جانب پدرانش، وامانت دار گذشتگانش درون آن چه کـه از دانش های الهی وکتاب ها، واحکام وواجبات، وسنّت های خداوند درون وی بـه امانت نـهاده اند، وبه آن چه کـه مردم - از امور دینی ومصالح دنیوی - بدان ها نیـاز دارند، آگاه است.
فرزند وجانشین پدر، وبرپادارنده امر امامت بعد از او است. هدایت گر وگرداننده امّت بـه راه نخستین(۸۶) وسنّت های پیشین ا، جاری کننده آن چه کـه از ایشان فوت شده، وبرپادارنده آن چه از آنان باقی مانده هست تا روز قیـامت. از نوادگان اعقاب ونسل درون نسل، وپیوسته بر یک شیوه ودر یک راه است...(۸۷).
آن چه گذشت، از مأثورات ائمّه صادقین هست درباره مطالبی کـه این گروه از شیعیـان امامـیه را درون آن ردّی نیست، وشکّی بدان ندارند، واز اِجماع بر آن از جهت درستی اخبار روایت شده، واستواری هر یک از اسباب، ونیکویی اسناد آن ها، وثقه بودن راویـان و... باز نگشته اند...)(۸۸).
۶۱. ابوبکر محمّد بن احمد بن عبدالله بن اسماعیل بن ابوالثّلج کاتب بغدادی از حافظان ثقه وپیشوت - متولّد سال ۲۳۷ق، ودرگذشته بـه سال ۳۲۵، یـا ۳۲۳، یـا ۳۲۲ق - درون تاریخ الائمّه(۸۹) مـی گوید: (قائم - کـه صلوات ودرود خدا بر او باد -؛ گفته اند کـه در سال دویست وپنجاه وهشت از پدرش بـه وجود آمد، وابومحمّد(۹۰) درون حالی کـه فرزندش دو سال وچهار ماه داشت، درگذشت - صلوات ودرود خدا بر همگی ایشان باد -)(۹۱).
ودرباره فرزندان مـی نویسد: (فرزندان م ح م د بن حسن علیـهما السلام کـه دانستنش ویژه خداوند است)(۹۲).
درباره مادرش مـی گوید: (نام مادر قائم - کـه صلوات ودرود خدا بر او وبر پدرانش باد - را صغیره، حکیمـه، نرجس وسوسن گفته اند. ابن همام گفته هست که حکیمـه نام عمّه ابومحمّد(۹۳) است؛ همان کـه حدیثی درباره ولادت صاحب الزّمان علیـه السلام نقل کرده، وهمو روایت نموده کـه مادر فرزند، نامش نرجس است)(۹۴).
درباره القاب حضرتش مـی گوید: (قائم - کـه صلوات خدا بر او وپدرانش باد - هادی ومـهدی است)(۹۵).
کنیـه اش را چنین مـی نگارد: (قائم - کـه صلوات خدا بر او باد -، ابوالقاسم است)(۹۶).
پیرامون مدفنش مـی گوید: (مدفن قائم چشم انتظار - کـه درود خدا بر او باد - رای جز خدا نداند کـه کجا است)(۹۷).
درباره نوّاب وابواب حضرت چنین مـی گوید: (... وکیلش عثمان بن سعید؛ آن گاه کـه در بستر مرگ بود، فرزندش ابوجعفر محمّد بن عثمان را عهده دار مسؤولیتی کرد کـه ابومحمّد حسن بن علی بر دوشش نـهاده بود. ثقات شیعه بـه نقل از او گفته اند کـه او فرمود:
(هذا وَکیلی، وابْنـه وَکیلُ ابْنی)؛
(این مرد، وکیل من، وفرزندش، وکیل فرزند من است)؛
یعنی: ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمْری. او نیز هنگام مرگ بـه ابوالقاسم حسین بن روح نُمَیری وصیت کرد، وسپس بـه ابوالقاسم بن روح فرمان دادند که تا امر وکالت را بـه ابوالحسن سَمُری سپارد، وپس از آن، کار وکالت بازماند؛ والله اعلم)(۹۸).
۶۲. ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق، ثقةالاسلام کلینی - کـه علی التّحقیق بـه سال ۳۲۹ق درگذشته هست - بابی درون تولّد حضرت صاحب علیـه السلام پدید آورده، ودر آن گفته است: (او - علیـه السّلام - درون نیمـه شعبان سال دویست وپنجاه وپنج زاده شد)(۹۹).
۶۳. شیخ بزرگوار محمّد بن ابراهیم نعمانی، مشـهور بـه ابن ابی زینب شاگرد وکاتب کلینی، کتابش الغیبة را بـه غیبت مولایمان مـهدی اختصاص داده کـه مـی توان بـه آن مراجعه کرد.
۶۴. شیخ بزرگوار ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویـه قمـی، صدوق امّت - متوفّای سال ۳۸۱ق - درون اعتقادات مـی نویسد: (... معتقدیم کـه در روزگار ما حجّت خدا درون زمـین، وخلیفه او بر بندگانش، قائم چشم انتظار محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیـهم السلام است. همو کـه نبی اکرم از سوی خداوند - عزّ وجلّ - نام ونسبش را خبر داد.
همو کـه زمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم موج مـی زند، از عدل وداد مـی آکنَد. همو کـه خداوند دینش را بـه وسیله او آشکار مـی کند، که تا دین خدا بر همگی ادیـان پیروز گردد، اگرچه خوشایند مشرکان نباشد(۱۰۰).
همو کـه خدا بـه دست او مشرق ها ومغرب های زمـین را فتح مـی کند، که تا آن کـه جایی باقی نماند، مگر گل بانگ اذان درون آن بـه گوش رسد، وتمامـی دین، از آنِ خدا گردد(۱۰۱).
این همان مـهدی هست که پیـامبر از او خبر داد. هنگامـی کـه بیـاید، عیسی بن مریم پشت سر او نماز مـی گزارد. بـه جای آوردن نماز بـه امامت او، همانند نمازخواندن پشت سر پیـامبر خدا است؛ زیراکه خلیفه همو است. ما معتقدیم کـه قائم، جز او نمـی تواند باشد، درون غیبت مـی ماند، اگرچه بـه اندازه عمر دنیـا بـه طول انجامد.
قائم، جز او نیست؛ چراکه پیـامبر وائمّه بـه نام ونسَب او دلالت کرده، ونصّ روایت هایشان درباره او است، وبه وی بشارت داده اند - صلوات خدا بر همگی ایشان باد -)(۱۰۲).
۶۵. هم چنین صدوق امّت، کتاب استوارش کمال الدّین وتمام النّعمة را درون احوال مولایمان حضرت قائم نگاشته است.
۶۶. شیخ ابوعبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان عُکبری بغدادی مفید - درگذشته بـه سال ۴۱۳ق - بابی را درون کتابش ارشاد بـه ذکر قائم، تاریخ تولّد، براهین امامت، وبخشی از روایـات پیرامون او، غیبت، سیره وی بـه هنگام قیـام وزمان دولتش اختصاص داده است(۱۰۳). شیخ مفید الفصول العشرة را نیز پیرامون غیبت نگاشته کـه لطیف، وشایسته مراجعه است.
۶۷. ابوالحسن محمّد بن حسین بن موسی شریف رضی - درگذشته بـه سال ۴۰۶ق - از شاگردان شیخ المشایخ ما ابن المعلّم، مفید ومعلّم امّت، خطبه هایی از امام علی علیـه السلام درباره فرزندش مـهدی را درون کتاب جاویدانش نـهج البلاغه(۱۰۴) نقل کرده است.
۶۸. برادرش ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی علم الهدی شریف مرتضی - درگذشته بـه سال ۴۳۶ق - کتاب المُقنِع فی الغیبة(۱۰۵)، وبحثی از آن را درون کتابش الشّافی(۱۰۶) نگاشت.
وی هم چنین رسالةٌ فی غیبة الحجّة(۱۰۷) را پدید آورده، ودر آن گفته است: (...مخالفان ما درون این اعتقاد، گمان کرده اند کـه اثبات کلامـی مسأله غیبت بر ما دشوار، وبر ایشان آسان است؛ ولی این تنـها موضوعی نیست کـه از روی جهالت بدان معتقد گشته اند، وبا تأمّل، آشکار مـی شود کـه برعکسِ پندار آنان است...)(۱۰۸).
۶۹. شیخ تقی الدّین ابوصلاح حلبی - درگذشته بـه سال ۴۴۷ق - فصلی درباره امامت حجّت بن الحسن را درون کتاب کلامـی اش تقریب المعارف(۱۰۹) قرار داده است.
۷۰. ابوجعفر محمّد بن حسن طوسی - درگذشته بـه سال ۴۶۰ق - شیخ طایفه حقّ مدار، درباره مولایمان صاحب الزّمان کتاب الغیبه را نگاشت. وی درون رساله مسائل کلامـیه درون همـین موضوع مـی نویسد: (محمّد بن حسن مـهدی علیـه السلام زنده وموجود از زمان پدرش حسن عسکری که تا هم اکنون؛ زیراکه امامت، لطفی است، ولطف درون هر هنگامـی بر خداوند متعال واجب است؛ بعد هر وقت وزمان را چاره ای از وجود امام معصوم نباشد)(۱۱۰).
۷۱. شیخ ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی صاحب مجمع البیـان فی تفسیر القرآن - درگذشته بـه سال ۵۴۸ق - درون تاج الموالید بابی را درون ذکر امام دوازدهم قرار داده است(۱۱۱).
۷۲. حافظ شیخ ابومحمّد عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بن عبدالله بن نصر بن خَشّاب بغدادی - درگذشته بـه سال ۵۶۷ق - درون تاریخ موالید الائمّه ووفیـاتهم مـی گوید: (ذکر جانشین صالح علیـه السلام؛ صدقة بن موسی از پدرم روایت کرده هست که امام رضاعلیـه السلام مـی فرمود:
(اَلْخَلَف الصَّالِح مِنْ وُلْدِ أَبی، مُحَمَّد الْحَسَن بْن عَلِی، وهُوَ صاحِب الزَّمان، وهُوَ الْمَهْدی)(۱۱۲)؛
(جانشین شایسته، از فرزندان ابومحمّد حسن بن علی است؛ او صاحب الزّمان است. او مـهدی است...).
۷۳. رضی الدّین ابوالقاسم علی بن موسی بن طاووس - درگذشته بـه سال ۶۶۴ق - درون الطّرائف فی معرفة مذاهب الطّوائف مـی گوید: (... بدان کـه ما وبیشینـه اهل اسلام روایت کرده اند کـه پیـامبرمان محمّد فرموده است:
(لا بُدَّ مِنْ مَهْدِی مِنْ وُلْدِ فاطِمَة ابْنَتِهِ علیـها السلام یظْهر فَیمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً)؛
(گزیری نیست از مـهدی کـه در شمار فرزندان ش فاطمـه علیـها السلام است. ظهور مـی کند، وزمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم آکنده است، سرشار از عدل وداد مـی کند).
بزرگان مذاهب چهارگانـه نیز درون کتاب هایشان این روایت را متذکّر شده، واهل اسلام درون این مسأله اجماع کرده اند)(۱۱۳).
۷۴. علّامـه آیت الله علی الاطلاق شیخ حسن بن یوسف بن علی مطهّر حلّی - درگذشته بـه سال ۷۲۶ق - درون کتابش المستجاد من کتاب الارشاد(۱۱۴) بابی را بـه ذکر قائم - عجّل الله فرجه - اختصاص داده هست که مـی توان بـه آن مراجعه کرد(۱۱۵).
۷۵. علّامـه شیخ حسین بن عبدالصّمد عاملی پدر شیخ بهایی - درگذشته بـه سال ۹۸۴ق - درون کتاب خود وصول الاخیـار الی اصول الاخبار مـی گوید: (امام مـهدی صاحب الزّمان، حجّت بر اهلش ابوالقاسم محمّد بن حسن عسکری - عجّل الله فرجه - درون روز جمعه، شبان گاهان، پانزدهم شعبان سال دویست وپنجاه وپنج درون سامرا متولّد شد. مادرش نرجس است، ونامش را مریم بنت زید علویـه نیز گفته اند. با توجّه بـه اخبار منقول از پیـامبر، ظهور وفرمان روایی او بـه یقین صورت مـی پذیرد)(۱۱۶).
هم چنین درون همـین باره مـی نویسد: (واز مـیان ایشان(۱۱۷) محمّد بن حسن مـهدی، بـه حقّ قیـام کرده، وزمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم لبریز شده، پُر از عدل وداد مـی کند، واین بر اساس گفته های پیـامبرصلی الله علیـه وآله است. همـین مضمون را درون الجمع بین الصّحاح الستّ(۱۱۸) بـه شش طریق نقل کرده اند کـه البتّه الفاظ، درون هریک، متفاوت است. هم چنین درون کتاب مصابیح بـه چهار طریق روایت شده، ودر مجموع،ی درون آن اختلاف نکرده است)(۱۱۹).
۷۶. فرزندش شیخ بهاءالدّین محمّد بن حسین بن عبدالصّمد حارثی عاملی جبعی - درگذشته بـه سال ۱۰۳۱ق - درون توضیح المقاصد مـی نویسد: (پانزدهم (شعبان المعظّم)؛ درون این روز امام ابوالقاسم محمّد المـهدی صاحب الزّمان - کـه صلوات خدا بر او وبر پدران پاکش باد - متولّد شده، واین واقعه بـه سال دویست وپنجاه وپنج هجری درون سرّ من رأی، رخ داده است(۱۲۰).
۷۷. نویسنده علّامـه، محمّد بن مرتضی مشـهور بـه فیض کاشانی - درگذشته بـه سال ۱۰۹۱ق - درون کتاب کلامـی اش علم الیقین بابی را بـه غیبت امام زمانمان، ونشانـه های ظهور او وقیـامت اختصاص داده است(۱۲۱).
۷۸. علّامـه سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر برهان - درگذشته بـه سال ۱۱۰۷ق - المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة را نگاشته است.
۷۹. شیخ الاسلام زمان خود، غوّاص بحار علوم آل محمّد، شیخ محمّد باقر علّامـه مجلسی - درگذشته بـه سال ۱۱۱۰ق - مجلّد سیزدهم از کتاب بحارالانوار را بـه احوال امام دوازدهم صاحب الزّمان اختصاص داده است.
۸۰. علّامـه مـیر محمّدصادق خاتون آبادی - درگذشته بـه سال ۱۲۷۲ق -، از شاگردان جدّ ما علّامـه متّقی صاحب هدایـه قدس سره، چهل حدیثش را درباره امام زمان نگاشته کـه نام آن کشف الحق، ومشـهور بـه (اربعین خاتون آبادی) است.
۸۱. شیخ محدّثان، حاج مـیرزا حسین نوری - درگذشته بـه سال ۱۳۲۰ق - کتابش نجم ثاقب را درون ذکر احوال مولایمان قائم پدید آورده است.
۸۲. علّامـه سید محمّدتقی اصفهانی - درگذشته بـه سال ۱۳۴۸ق - کتاب مکیـال المکارم فی فوائد الدّعاء للقائم را نگاشته است.
۸۳. علّامـه شیخ علی اکبر نـهاوندی - درگذشته بـه سال ۱۳۶۹ق - العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزّمان علیـه السّلام را درون دو مجلّد بزرگ نوشته است.
۸۴. علّامـه سیدمحسن امـین - درگذشته بـه سال ۱۳۷۱ق - درون اعیـان الشّیعه مدخل محمّد بن حسن مـهدی صاحب زمان علیـه السلام را وضع کرده، ودر آن بـه بحثی طولانی پرداخته است(۱۲۲).
۸۵. علّامـه سید صدرالدّین صدر - درگذشته درون ۱۹ ربیع الثّانی ۱۳۷۳ق - احادیث امام مـهدی کـه از طریق اهل سنّت وارد شده را درون کتاب استوارش المـهدی گرد آورده است، ومـی توان بـه آن اثر لطیف، مراجعه کرد.
۸۶. علّامـه ومُصلح بزرگ شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء - درگذشته درون ۱۸ ذی قعده ۱۳۷۳ق - درون کتاب استوار اصل الشّیعة واصولها چنین مـی نگارد: (... امامـیه را اعتقاد بر آن هست که خداوند سبحان، زمـین را از حجّت بر بندگانش - اعمّ از نبی یـا وصی، یـا آشکار ومشـهور، ویـا پنـهان ومستور - خالی نمـی گذارد. پیـامبر بـه صراحت فرموده، وبه فرزندش حسن وصیت کرده، وحسن بـه برادرش حسین، وهمـین طور که تا برسد بـه امام دوازدهم مـهدی منتظر...)(۱۲۳).
۸۷. علّامـه شیخ محمّدرضا مظفّر - درگذشته بـه سال ۱۳۸۳ق - درون کتابش عقائد الامامـیه مـی گوید: (بشارت بـه ظهور مـهدی کـه از فرزندان فاطمـه است، درون آخرالزّمان به منظور گستراندن عدل وداد درون زمـین، بعد از آن کـه پُر از ظلم وستم شده، بـه تواتر از پیـامبرصلی الله علیـه وآله نقل وثابت گردیده، وتمامـی مسلمانان با وجود مشرب های فکری گوناگون، این روایـات را درون مـیان آن چه کـه از آن حضرت روایت کرده اند، بـه ثبت رسانده اند. این، اندیشـه نوبنیـانی از سوی شیعیـان نیست...)(۱۲۴).
۸۸. علّامـه معاصر (آیت الله) شیخ لطف الله صافی گلپایگانی - مدّ ظلّه - احادیث امام مـهدی را بـه روایت دو گروه (شیعه وسنّی) درون کتاب استوارش منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر کـه بارها بـه چاپ رسیده، گردآورده است(۱۲۵).
۸۹. علّامـه شیخ مـهدی فقیـه ایمانی اصفهانی معاصر، دیدگاه های بزرگان اهل سنّت را درون موسوعه خود امام المـهدی عند اهل السنّه جمع آوری کرده هست که مـی توان بـه آن تألیف لطیف، مراجعه نمود(۱۲۶).
۹۰. علّامـه شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی معاصر رساله اش با نام من هو المـهدی؟ را نگاشته، ودو بار آن را درون قم بـه چاپ رسانده است. وی درون این کتاب بـه گردآوری روایـات هر دو گروه درباره این موضوع پرداخته است.
۹۱. وعلّامـه سیدمحمود دهسرخی اصفهانی معاصر درون کتابش یأتی علی النّاس زمان من سئل عاش ومن سکت مات احادیث آخرالزّمان را با ترجمـه فارسی وبه ترتیب حروف الفبا فراهم آورده، وآن را به منظور نخستین بار درون سال ۱۴۰۸ق درون قم بـه چاپ رسانده است.
مـهدی نزد اهل سنت وجماعت
بخش بیشینـه این بحث از آیت الله صافی درون منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر وعلّامـه خرسان درون مقدّمـه اش بر البیـان فی اخبار صاحب الزّمان برداشت شده است.
احادیث امام مـهدی را راویـانشان نقل کرده، ونویسندگانشان درون جوامع حدیثی خود بـه ثبت رسانده اند؛انی همانند:
احمد، ابوداوود، ابن ماجه، ترمذی، بخاری، مسلم، نسایی، بیـهقی، ماوردی، طبرانی، سمْعانی، رویـانی، عبْدری، حافظ عبدالعزیز عُکبری درون تفسیرش، ابن قتیبه درون غریب الحدیث، ابن سری، ابن عساکر، دارقُطنی درون مسند سیدة نساء العالمـین فاطمة الزّهراء،ایی درون المبتدا، بغَوی، ابن اثیر، ابن دیبع شیبانی، حاکم درون مستدرک، ابن عبدالبرّ درون استیعاب، حافظ ابن مطیق، فرعانی، نمـیری، مُناوی، ابن شیرویـه دیلمـی، سبط بن جوزی، شارح معتزلی، ابن صبّاغ مالکی، حموی، ابن مغازلی شافعی، موفّق بن احمد خوارزمـی، محبّ الدّین طبری، شَبلنجی، صبّان، شیخ منصورعلی ناصف، ابن ابی شیبة، ابن ابی حاتم، حسن بن سفیـان.
ابن منده، حماد رواجنی، ابوالحسن سحری، حربی، ابوبکر مُقری، خطیب، ابوعمرو دانی، ابن خلّکان، قرطبی، ابن کثیر، نُعیم بن حمّاد، ابن اعثم کوفی، ابوالحسن ابری، ابن حجر عسقلانی.
محی الدّین بن عربی، ابن طلحه شافعی، سَمـهودی، شعرانی، ابن عربی مالکی، ابویعلی، ابن حجر هیثمـی، ابن حیـان، ابوالشّیخ، ثعلبی، ابن ازرق، ابن منظور انصاری، عبدالکری یمانی، صدرالدّین قونوی، زینی دحلان، برزنگی، مرتضی زبیدی، ملّاعلی متّقی، خواجه پارسا، اسماعیل حقّی، آلوسی، قُندوزی، بلخی، گنجی شافعی ودیگران(۱۲۷).
برخی از آنان، رساله ها وکتاب هایی درون این باره پرداخته اند؛انی همچون: حافظ ابونُعیم اصفهانی صاحب کتاب نعت المـهدی ومناقب المـهدی، گنجی شافعی صاحب البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ملّاعلی متّقی صاحب تلخیص البیـان فی اخبار مـهدی آخر الزّمان، عبّاد بن یعقوب رواجنی صاحب کتاب اخبار المـهدی، سیوطی صاحب العَرف الوردی فی اخبار المـهدی وعلامات المـهدی، ابن حجر صاحب القول المختصر فی علامات المـهدی المنتظر.
شیخ جمال الدّین یوسف بن یحیی دمشقی صاحب عقدالدّرر فی اخبار الامام المنتظر، ابن کمال پاشا صاحب تلخیص البیـان فی علامات مـهدی آخر الزّمان، ابن قیم جوزیـه نویسنده المـهدی، ملّاعلی قاری هندی نویسنده المشرب الوردی فی اخبار المـهدی، شیخ مرعی بن یوسف کرمـی مَقدَسی صاحب فوائد الفِکَر فی الامام المنتظر(۱۲۸)، محمّد بن عبدالعزیز بن مانع - از عالمان (نجد) درون قرن چهاردهم - صاحب کتاب تحدیق النّظر فی اخبار الامام المنتظر ودیگران درون دیگر کتاب ها.
ما درون این جا بخشی از گفته های بزرگان آنان را مـی آوریم که تا خوانندگان با دقّت بـه مطالعه واندیشـه درون آن ها بپردازند:
۹۲. ابن ابی الحدید معتزلی درون شرح نـهج البلاغه مـی گوید: (تمامـی فرقه های اسلامـی اتّفاق نظر دارند کـه دنیـا وتکلیف بـه انجام نمـی رسد؛ مگر با او)(۱۲۹).
۹۳. بـه نقل از شیخ عبدالحقّ درون لمعات چنین آمده هست که: (احادیث متواتر درون این کـه مـهدی از اهل بیت وفرزندان فاطمـه بـه شمار مـی رود، هماهنگ است)(۱۳۰).
۹۴. صبّان درون اسعاف الرّاغبین مـی نویسد: (روایـات منقول از پیـامبر، مبنی بر خروج او، واین کـه وی از خاندان پیـامبر است، وزمـین را پُر از عدل وداد مـی کند، بـه تواتر رسیده است)(۱۳۱).
۹۵. شبلنجی درون نورالابصار مـی گوید: (احادیث منقول از پیـامبر، درباره این کـه او درون شمار اهل بیت او است، وزمـین را از عدل وداد مـی آکنَد، بـه تواتر رسیده است)(۱۳۲).
۹۶. ابن حجر درون صواعق مـی گوید: (ابوالحسن ابری گفته است: این کـه او خروج مـی کند، از اهل بیت پیـامبر است، هفت سال پادشاهی مـی کند، زمـین را از عدل مـی آکنَد، با عیسی خارج شده، واو را درون قتل دجّال درون دروازه (لدّ) درون کشور فلسطین یـاری مـی رساند، امامت این امّت را بر عهده دارد، وعیسی پشت سر او نماز مـی گزارد، اخبار بـه علّت فراوانیـانی کـه آن ها را از مصطفی نقل کرده اند، بـه تواتر رسیده، ومُستفیض شده است)(۱۳۳).
۹۷. سیداحمد بن زینی دحلان مفتی شافعیـان درون الفتوحات الاسلامـیه مـی نویسد: (روایـاتی کـه در آن ها ذکری از ظهور مـهدی رفته، فراوان ومتواتر است. درون این مـیان، برخی از آن ها حدیث صحیح، بعضی حدیث حسَن، وبیشترشان حدیث ضعیف است.
امّا بـه خاطر فراوانی این گونـه روایـات، وراویـان بسیـار این احادیث، برخی از آن ها بعضی دیگر را تقویت کرده، که تا جایی کـه قطعی بودنشان ثابت مـی گردد. امّا از این دست مسائل قطعی ومسلّم مـی توان بـه این کـه گزیری از ظهور او نیست، این کـه وی از فرزندان فاطمـه است، این کـه زمـین را پُر از عدل مـی کند، اشاره کرد).
علّامـه سید محمّد بن (عبد ال) رسول برزنگی درون پایـان الاشاعة (فی اشراط السّاعة)(۱۳۴) بدین موضوع تذکّر داده است، ولی محدود ظهور وی، بـه سال معین ومشخّصی، صحیح نیست؛ زیرا رازی هست که جز خدا نداند، ونصّی از جانب شارع مقدّس درون تعیین آن، وارد نشده است)(۱۳۵).
۹۸. سوَیدی درون سبائک الذّهب مـی گوید: (آن چه کـه علما بر آن اتّفاق کرده اند، این هست که مـهدی همان قیـام کننده دوره آخرالزّمان است، وزمـین را از عدل پُر مـی سازد؛ درباره او وظهورش روایـات بسیـاری وارد شده است)(۱۳۶).
۹۹. گنجی شافعی درون البیـان فی اخبار صاحب الزّمان مـی گوید: (روایـات پیـامبر درباره مـهدی علیـه السلام بـه دلیل راویـان بسیـاری کـه آن ها را از مصطفی نقل کرده اند، متواتر ومُستفیض شده است)(۱۳۷).
۱۰۰. ملّاعلی متّقی درون البرهان فی علامات مـهدی آخرالزّمان فتواهای چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانـه، درباره حضرت مـهدی علیـه السلام را آورده است(۱۳۸).
این چهار تن عبارت اند از: شیخ ابن حجر شافعی نویسنده القول المختصر فی علامات المـهدی المنتظر، ابوسرور احمد بن ضیـاء حنفی، محمّد بن محمّد مالکی ویحیی بن محمّد حنبلی.
فتواهای آنان شامل چنین موضوعاتی گردیده است: تأیید درستی نظریـه ظهور مـهدی، وارد شدن روایـات صحیح درباره او ودر صفات او، چگونگی خروج او، وآن چه از فتنـه ها کـه پیش از وی - همانند خروج سفیـانی، فرو رفتن زمـین و... - پدیدار مـی شود. ابن حجر تصریح کرده هست به تواتر این روایـات، واین کـه او از اهل بیت است؛ مالک شرق وغرب زمـین گردیده، وآن را پُر از عدل مـی کند؛ واین کـه عیسی پشت سر او نماز مـی گزارد؛ سفیـانی را مـی کُشد، وبا سپاهی کـه به سوی مـهدی گسیل داشته هست در بَیداء - سرزمـینی درون مـیان مکّه ومدینـه - فرو مـی رود(۱۳۹).
۱۰۱. مسعود بن عمر تفتازانی درون مقاصدالطّالبین گفته است: (احادیث صحیحی وارد شده هست که امامـی از فرزندان فاطمـه زهرا - رضی الله عنـها - ظهور مـی کند، وزمـین را همان گونـه کـه پُر از ظلم وستم است، از عدل وداد پُر مـی کند)(۱۴۰).
۱۰۲. شیخ محمّد جزری دمشقی شافعی درون اسمـی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب مـی گوید: (... از علی بن ابی طالب رضی الله عنـه هست که مـی فرمود: رسول خدا - صلّی الله علیـه (وآله) وسلّم - فرمود:
(اَلْمَهْدی مِنَّا اَهْلَ الْبَیتِ، یصْلحُه الله فی لَیلَةٍ)؛
(مـهدی درون شمارِ ما اهل بیت است، خداوند، امر (ظهور) وی را درون شبی راست مـی گرداند...).
درستی احادیث امام مـهدی وروایـات مبنی بر آمدن او درون آخرالزّمان، واین کـه وی از اهل بیتِ وخاندان فاطمـه - رضوان الله علیـها - بـه شمار مـی آید، نزد ما بـه اثبات رسیده است. نام او نام پیـامبر - صلّی الله علیـه (وآله) وسلّم -، ونام پدرش، همان نام پدر پیـامبر - صلّی الله علیـه (وآله) وسلّم - باشد. درست وروشن تر آن هست که او از فرزندان حسین بن علی است؛ چراکه نصّ امـیرالمؤمنین علی درون این باره چنین است:... علی علیـه السلام درون حالی کـه به فرزندش حسین مـی نگریست، فرمود:
(إِنَّ ابْنَی هذا سَیدُکُما، سَمَّاهُ النَّبِی - صَلَّی الله عَلَیـهِ (وآلِهِ) وَسَلَّمَ -، وسَیخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ یسَمّی بِاسْمِ نَبِیکُمْ، یشْبِهُهُ فِی الْخُلْقِ، ولا یشْبِهُهُ فِی الْخَلْقِ)؛
(این فرزندم آقای شما است. نامش را پیـامبر بر وی نـهاده است. از صُلب او مردی مـی آید کـه هم نام پیـامبرتان است. سیرتش بـه پیـامبر مـی ماند، ولی درون صورت، چُنو نیست).
سپس داستان لبریز شدن زمـین از عدل بـه توسّط او را بازگو فرمود. همـین ها را ابوداوود درون سنن خود روایت نموده، وبر آن، سکوت کرده است)(۱۴۱).
۱۰۳. وعبدالرّحمان بن خلدون درون مقدّمـه مشـهورش مـی نویسد: (آن چه درون گذر زمان درون مـیان عموم مسلمانان شـهرت یـافته آن هست که با گذشت روزگاران بـه ناچار حتما در آخرالزّمان مردی از اهل بیت ظهور کند، دین را نیرو بخشد، عدل وداد را آشکار سازد، ومسلمانان پیروی اش کنند.
وی بر کشورهای اسلامـی چیرگی خواهد یـافت، واو را مـهدی نامند. خروج دجّال وروی دادهای بعد از آن - کـه در شمار نشانـه های مذکور درون روایـات صحیح هست - بعد از وی روی خواهد داد...)(۱۴۲).
در این جا فصل اوّل را درون اقوال بـه پایـان، بـه یـاری حضرت باری بـه فصل دوم مـی پردازیم.
حدیث لوح
این حدیث را کلینی درون کافی(۱۴۳)، شاگردش نعمانی درون الغیبة(۱۴۴)، صدوق درون کمال الدّین وتمام النّعمة(۱۴۵) وعیون اخبار الرّضا علیـه السّلام(۱۴۶)، مفید درون اختصاص(۱۴۷)، شیخ تقی الدّین ابوصلاح حلبی درون تقریب المعارف(۱۴۸) بـه صورت مختصر، شیخ طوسی درون الغیبة(۱۴۹) وامالی(۱۵۰)، امـین الدّین طبرسی درون اعلام الوری(۱۵۱) وابومنصور طبرسی درون احتجاج(۱۵۲) بـه صورت مرسل؛ وشیخ حسن بن ابوالحسن دیلمـی درون ارشاد القلوب(۱۵۳)، علّامـه مجلسی درون مجلّد نـهم بحارالانوار(۱۵۴) وسید امـین درون اعیـان الشّیعه(۱۵۵) بـه نقل از کافی؛ وصافی درون منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر(۱۵۶) آورده اند؛ قدّس الله اسرارهم.
ودر کافی - بـه صورت مسند از ابابصیر بـه نقل از ابی عبدالله علیـه السلام (امام صادق) - هست که: قالَ أَبی لِجابِرِ بْنِ عَبْدِ الله الْأَنْصارِی: (إِنَّ لی إِلَیکَ حاجَةً، فَمَتی یخِفُّ عَلَیکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْها؟)؛
فَقالَ لَهُ جابِرٌ: (أَی الْأَوْقاتِ أَحْبَبْتَهُ).
فَخَلا بِهِ فی بَعْضِ الْأَیـامِ، فَقالَ لَهُ: (یـا جابِرُ! أَخْبِرْنی عَنِ الَّلوْحِ الَّذی رَأَیتَهُ فی یدِ أُمّی فاطِمَةَعلیـها السلام، بِنْتِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، وما أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمّی أَنَّهُ فی ذلِکَ الَّلوْحِ مَکْتُوبٌ؟).
فَقالَ جابِرٌ: أَشْهَدُ بِالله أَنّی دَخَلْتُ عَلی أُمِّکَ فاطِمَةَعلیـها السلام، فی حَیـاةِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، فَهَنَّیتُها بِوِلادَةِ الْحُسَینِ ورَأَیتُ فی یدَیـها لَوْحاً أَخْضَرَ، ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ، ورَأَیتُ فیـهِ کِتاباً أَبْیضَ، شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ.
فَقُلْتُ لَها: (بِأَبی وأُمّی، یـا بِنْتَ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، ما هذَا الَّلوْحِ؟).
فَقالَتْ: (هذا لَوْحٌ أَهْداهُ الله إِلی رَسُولِهِ صلی الله علیـه وآله، فیـهِ اسْمُ أَبی، واسْمُ بَعْلی، واسْمُ ابْنَی، واسْمُ الْأَوْصِیـاءِ مِنْ وُلْدی، وأَعْطانیـهِ أَبی لِیبَشِّرَنی بِذلِکَ).
قالَ جابِرٌ: فَأَعْطَتْنیـهِ أُمُّکَ فاطِمَةُعلیـها السلام فَقَرَأْتُهُ واسْتَنْسَخْتُهُ.
فَقالَ لَهُ أَبی: (فَهَلْ لَکَ - یـا جابِرُ - أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَی؟).
قالَ: (نَعَمْ).
فَمَشی مَعَهُ أَبی إِلی مَنْزِلِ جابِرٍ، فَأَخْرَجَ صَحیفَةً مِنْ رَقٍّ، فَقالَ: (یـا جابِرُ! اُنْظُرْ فی کِتابِکَ لِأَقْرَأَ (أَنَ) عَلَیکَ). فَنَظَرَ جابِرٌ فی نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ أَبی، فَما خالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً، فَقالَ جابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِالله أَنّی هکَذا رَأَیتُهُ فِی الَّلوْحِ مَکْتُوباً:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ.
هذا کِتابٌ مِنَ الله الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیـهِ، ونُورِهِ وسَفیرِهِ، وحِجابِهِ ودَلیلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمـینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعالَمـینَ، عَظِّمْ - یـا مُحَمَّدُ - أَسْمائی، واشْکُرْ نَعْمائی، ولا تَجْحَدْ آلائی؛ إِنّی أَنَا الله لا إِلهَ إِلّا أَنَا قاصِمُ الْجَبَّارینِ، ومُدیلُ الْمَظْلُومـینَ، ودَیـانُ الدّینِ؛
إِنّی أَنَا الله لا إِلهَ إِلّا أَنَا، فَمَنْ رَجا غَیرَ فَضْلی، أَوْ خافَ غَیرَ عَدْلی، عَذّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُ بِهِ أَحَداً مِنَ الْعالَمـینَ، فَإِیـای فَاعْبُدْ وعَلَی فَتَوکَّلْ.
إِنّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیـاً فَأُکْمِلَتْ أَیـامُهُ وانْقَضَتْ مُدَّتُهُ، إِلّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیـاً، وإِنّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْأَنْبِیـاءِ، وفَضَّلْتُ وَصِیکَ عَلَی الْأَوْصِیـاءِ، وأَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیکَ وسِبْطَیکَ حَسَنٍ وحُسَینٍ؛ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمـی بَعْدَ انْقِضاءِ مُدَّةِ أَبیـهِ؛ وجَعَلْتُ حُسَیناً خازِنَ وَحْیی، وأَکْرَمْتُهُ بِالشَّهادَةِ وخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ، وأَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً، جَعَلْتُ کَلِمَتِی التَّامَّةَ مَعَهُ، وحُجَّتِی الْبالِغَةَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ وأُعاقِبُ:
أَوَّلُهُمْ عَلِی، سَیدُ الْعابِدینَ وزَینُ أَوْلِیـائِی الْماضینَ، وابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ، مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمـی، والْمَعْدِنُ لِحِکْمَتی؛
سَیـهْلِکُ الْمُرْتابُونَ فی جَعْفَرٍ، الرَّادُّ عَلَیـهِ کَالرَّادِّ عَلَی، حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوی جَعْفَرٍ، ولَأَسُرَّنَّهُ فی أَشْیـاعِهِ وأَنْصارِهِ وأَوْلِیـائِهِ؛
أُتیحَتْ بَعْدَهُ مُوسی فِتْنَةٌ عَمْیـاءُ حِنْدِسٌ، لِأَنَّ خَیطَ فَرْضی لا ینْقَطِعُ، وحُجَّتی لا تَخْفی، وأَنَّ أَوْلِیـائی یسْقَوْنَ بِالْکَأْسِ الْأَوْفی، مَنْ جَحَدَ واحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتی، ومَنْ غَیرَ آیةً مِنْ کِتابی فَقَدِ افْتَری عَلَی، وَیلٌ لِلْمُفْتَرینَ الْجاحِدینَ؛
عِنْدَ انْقِضاءِ مُدَّةِ مُوسی عَبْدی وحَبیبی وخِیرَتی فی عَلِی، وَلیی وناصِری، ومَنْ أَضَعُ عَلَیـهِ أَعْباءَ النُّبُوَّةِ، وأَمْتَحِنُهُ بِالْاِضْطِلاعِ بِها، یقْتُلُهُ عِفْریتٌ مُسْتَکْبِرٌ، یدْفَنُ فِی الْمَدینَةِ الَّتی بَناهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلی جَنْبِ شَرِّ خَلْقی؛
حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ، ابْنِهِ وخَلیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، ووارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمـی ومَوْضِعُ سِرّی، وحُجَّتی عَلی خَلْقی، لا یؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْواهُ، وشَفَّعْتُهُ فی سَبْعینَ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ - کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ -؛
وَأَخْتِمُ بِالسَّعادَةِ لِابْنِهِ عَلِی، وَلیی وناصِری، والشَّاهِدِ فی خَلْقی، وأَمـینی عَلی وَحْیی؛ أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِی إِلی سَبیلی، والْخازِنَ لِعِلْمـی، الْحَسَنَ؛
وَأُکَمِّلَ ذلِکَ بِابْنِهِ م ح م د، رَحْمَةً لِلْعالَمـینَ، عَلَیـهِ کَمالُ مُوسی، وبَهاءُ عیسی، وصَبْرُ أَیوبَ، فَیذَلُّ أَوْلِیـائی فی زَمانِهِ، وتُتَهادی رُؤُوسُهُمْ کَما تُتَهادی رُؤُوسُ التُّرْکِ والدَّیلَمِ، فَیقْتَلُونَ ویحْرَقُونَ، ویکُونُونَ خائِفینَ مَرْعُوبینَ وَجِلینَ.
تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمائِهِمْ، ویفْشُوا الْوَیلُ والرَّنَّةُ فی نِسائِهِمْ، أُولئِکَ أَوْلِیـائی - حَقّاً -، بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیـاءَ حِنْدِسٍ، وبِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلازِلَ وأَدْفَعُ الْآصارَ والْأَغْلالَ، أُولئِکَ عَلَیـهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ورَحْمَةٌ، وأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.
پدرم بـه جابر بن عبدالله انصاری فرمود: (مرا بـه تو نیـازی است؛ چه زمانی برایت آسان تر هست تا با تو خلوت کنم، ودرباره آن، از تو پرسش کنم؟).
جابر بـه پدرم گفت: (هر زمان کـه بخواهی).
روزی با وی خلوت کرد، وبه او فرمود: (جابر! با من، از آن لوحی کـه در دست مادرم فاطمـه - پیـامبر خدا - دیده ای، واز آن چه کـه او درباره نوشته های آن لوح مـی فرمود، سخن بگو).
جابر گفت: خدا را شاهد مـی گیرم کـه روزی درون زمان حیـات پیـامبر خدا بـه نزد مادرت فاطمـه وارد شدم، وبه او به منظور تولّد حسین تبریک گفتم. درون دستانش لوح سبزرنگی دیدم کـه گمانم از زمرّد بود، ودر آن، نوشته سفیدی همچون رنگ آفتاب دیدم.
به وی گفتم: (پدر ومادرم بـه فدایت ای دخت پیغامبر خدا! این لوح چیست؟).
فرمود: (این لوحی هست که خداوند بـه پیـامبرش اهدا کرده، ودر آن، نام های پدرم، همسرم، دو پسرم، ونام اوصیـایی کـه در شمار فرزندانم هستند، ثبت شده است. پدرم بـه عنوان مژدگانی آن را بـه من داده است).
جابر گفت: (مادرت فاطمـه آن را بـه دستم داد، خواندمش، واز روی آن، استنساخ کردم).
پدرم بـه او فرمود: (جابر! مـی توانی بـه من نشانش دهی؟).
گفت: (آری).
سپس پدرم، همراه جابر بـه منزل او رفت، ووی صحیفه ای از پوست آهو بیرون آورد.
پدرم فرمود: (جابر! درون نگاشته خود نگاه کن که تا برایت بخوانمش).
جابر نگاه درون نسخه خویش داشت کـه پدرم همان را برایش بخواند؛ حتّی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. جابر گفت: خدا را گواه مـی گیرم کـه من درون لوح، چنین دیدم کـه نگاشته بود:
به نام خداوند بخشاینده مـهربان
این نامـه ای هست از جانب خداوندِ پیروز ودانا به منظور محمّد، پیـامبر، نور، فرستاده، حجاب ودلیل همو. آن را روح الامـین از نزد پروردگار جهانیـان آورده است.
محمّد! نام هایم را بزرگ شمار، نعمت هایم را شکر گزار ولطف هایم را انکار مدار. منم، من کـه خدایی جز من نیست، شکننده جابرانم، انتقام جوینده ستم کشانم، سزادهنده روز جزایم. منم، من کـه خدایی جز من نیست، هرکه را امـید بـه فضلِ جز من است، هرکه را ترس از عدل جز من است، چنانش کیفر دهم کـه هیچ یک از جهانیـان را چونان نداده باشم. تنـها پرستنده ات من باشم، توکّلت تنـها بر من باشد.
راستی من پیـامبری نفرستادم کـه روزگارش را پایـان دهم، وعمرش بـه سر آید، مگر آن کـه وصیی برایش نـهادم.
راستی تو را بر تمامـی پیغامبران برتری دادم، وصی تو را بر تمامـی اوصیـا برتری نـهادم، وبه دو شیربچّه زاده ات، حسن وحسین، گرامـی ات داشتم.
حسن را - بعد از پدرش - گنجینـه دانشم، وحسین را گنج دار وحی خویش ساختم. با شـهادت، گرامـی اش دارم، وزندگانی اش را با سعادت بـه پایـان رسانم. او برترینی هست که بـه شـهادت رسیده، بلندمرتبه ترینِ شـهیدان است. کلمـه تامّه ام را همراه او کردم، وحجّت بالغه ام را نزد او نـهادم. توسّط خاندان همو هست که پاداش وکیفر دهم:
نخستینِ آنان علی است؛ سرور عابدان، وزیور اولیـای پیشینم.
پسرش - همچون جدّ ستوده اش - محمّد، شکافنده دانشم، وگنجینـه حکمت من است.
هلاک اند آنان کـه درباره جعفر تردید بَرند؛ آن کـه نپذیردش، مرا نپذیرفته است. گفتار بـه حقّ من آن هست که پای گاهش را گرامـی دارم، ووی را درباره پیروان، یـاران ودوستانش شاد کنم.
پس از او موسی است؛ همو کـه به آشوبی سخت وتار گرفتار است. رشته ام نبُرد، حجّتم نـهان نماند، ودوستانم از جام لبالب بنوشند. هر آن کـه یکی از اینان را منکر شود، بـه انکار نعمتم برآمده، وهر آن کـه آیتی از کتابم را تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
ای وای بر افترابندان وانکارکنندگان بعد از درگذشت موسی - بنده، ودوست وبرگزیده ام -، درباره علی دوست ویـاری دهنده من کـه بارهای وظایف نبوّت را بر دوش او نـهم، ووی را بر بـه عهده گرفتن آن ها بیـازمایم. دیوصفتی گردن فراز بکشدش، ودر شـهری کـه به دست عبد صالحی(۱۵۷) بنا گشته است، درون کنار بدترین خلایق(۱۵۸) بـه خاک رود.
گفتار بـه حقّ من آن هست که او را بـه پسرش، خلیفه بعد از او، ووارث دانشش محمّد شاد کنم. او هست گنج دانشم، جای گاه رازم، وحجّت بر بندگانم. بنده ای بر او ایمان نیـاورَد، مگر کـه در بهشت جایش دهم، وشفاعتش را درون هفتاد از خاندانش - کـه همگی سزاوار دوزخ اند - پذیرا شوم.
سرانجام، سعادت را نصیب پسر او علی کـه ولی ویـاری دهنده من، گواه درون خلق من، وامـین من درون وحی من است، مـی گردانم. از او، حسن، آن کـه دعوت کننده بـه راهم، وگنج دار دانشم باشد را برآورم.
(سلسله امامت) را بـه پسر او م ح م د کـه رحمت عالمـیان است، کامل گردانم. او را کمال موسی، نور عیسی وصبر ایوب است. درون زمان او هست که دوستانم خوار شوند. سرهای آنان را دشمنان بـه یکدیگر پیشکش دهند؛ همان گونـه کـه سرهای ترکان ودیلمـیان را بـه هم هدیـه مـی دهند. بکُشندشان وبسوزانندشان، وآنان، هراسان وبیم ناک وترسان باشند.
خونشان زمـین را رنگین کند، وشیون وزاری زنانشان آشکار شود. آنان دوستان حقیقی من اند. با آن ها هست که هر آشوب سخت وتاری را ببَرم، وزمـین لرزه ها، بارهای گران وزنجیرها را کنار . صلوات ورحمت الهی بر آن هدایت شدگان باد، همانان کـه خود، هدایت شدگان هستند(۱۵۹).
عبدالرّحمان بن سالم گفت: ابوبصیر گفت: این روایت - حتّی اگر درون تمام طول عمر خود حدیثی جز این حدیث نشنوی - کفایتت کند؛ بعد آن را از جز اهلش مخفی دار(۱۶۰).
مـی گویم: علّامـه سیداسماعیل هاشمـی اصفهانی(۱۶۱) درون شرح این حدیث رساله ای با نام شـهادة الشّهداء بـه زبان فارسی نگاشته، وبه سال ۱۴۰۶ق درون اصفهان بـه چاپ رسانده است(۱۶۲) کـه مـی توان بـه آن تألیف لطیف، مراجعه کرد(۱۶۳).
بیـان الهی درباره مـهدی موعود
از مُفضّل بن عمر، از (امام) صادق جعفر بن محمّد، از پدرش، از پدرانش علیـهم السلام، بـه نقل از امـیر مؤمنان علیـه السلام هست که فرمود: پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمود: لَمَّا أُسْرِی بی إِلَی السَّماءِ أَوْحی إِلی رَبّی - جَلَّ جَلالُهُ - فَقالَ: یـا مُحَمَّدُ! إِنِّی اطَّلَعْتُ عَلَی الْأَرْضِ اطِّلاعَةً، فَاخْتَرْتُکَ مِنْها، فَجَعَلْتُکَ نَبِیـاً، وشَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمـی اسْماً، فَأَنَا الْمَحْمُودُ وأَنْتَ مُحَمَّدٌ.
ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیةَ، فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِیـاً، وجَعَلْتُهُ وَصِیکَ وخَلیفَتَکَ، وزَوْجَ ابْنَتِکَ وأَبا ذُرِّیتِکَ، وشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمائی، فَأَنَا الْعَلِی الْأَعْلی وهُوَ عَلِی؛ وخَلَقْتُ فاطِمَةَ والْحَسَنَ والْحُسَینَ مِنْ نُورِکُما؛ ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایتَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ، فَمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبینَ.
یـا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنی، حَتّی ینْقَطِعَ ویصیرَ کَالشَّنِّ(۱۶۴) البالی، ثُمَّ أَتانی جاحِداً لِوِلایتِهِمْ، فَما أَسْکَنْتُهُ جَنَّتی، ولا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشی.
یـا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَراهُمْ؟
قُلْتُ: (نَعَمْ یـا رَبِّ!).
فَقالَ - عَزَّ وجَلَّ -: (اِرْفَعْ رَأْسَکَ).
فَرَفَعْتُ رَأْسی وإِذا أَنَا بِأَنْوارِ عَلِی وفاطِمَةَ والْحَسَنِ والْحُسَینِ، وعَلِی بْنِ الْحُسَینِ ومُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، ومُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، وعَلِی بْنِ مُوسی، ومُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وعَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ، والْحَسَنِ بْنِ عَلِی، وم ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ فی وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّی.
قُلْتُ: (یـا رَبِّ ومَنْ هؤُلاءِ؟).
قالَ: (هؤُلاءِ الْأَئِمَّةُ، وهذَا الْقائِمُ الَّذی یحَلِّلُ حَلالی، ویحَرِّمُ حَرامـی، وبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائی، وهُوَ راحَةٌ لِأَوْلِیـائی، وهُوَ الَّذی یشْفی قُلُوبَ شیعَتِکَ مِنَ الظَّالِمـینَ والْجاحِدینَ والْکافِرینَ، فَیخْرِجُ اللّاتَ والْعُزّی طَرِیینِ فَیحْرِقُهُما، فَلْفِتْنَةُ النَّاسِ یوْمَئِذٍ بِهِما أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ والسَّامِرِی)(۱۶۵).
چون مرا درون آسمان بگرداندند، پروردگارم بـه من وحی فرمود: (محمّد! من نگاهی بر زمـین کردم، واز آن مـیان، تو را برگزیدم، ونبی قرار دادم. به منظور تو، نامـی از نام خود بازگرفتم؛ من محمودم، وتو محمّد.
باری دیگر درون زمـین نظاره کردم، وعلی را برگزیدم. او را وصی وخلیفه تو، همسر ت، وپدر خاندانت کردم. به منظور او، نامـی از نام خود بازگرفتم؛ من علی اعلایم، واو علی.
فاطمـه، حسن وحسین را از نور شما دو تن بیـاف، وولایت آنان را بر فرشتگان عرضه ساختم، وآن کـه پذیرفت، مقرّب درگاهم شد. محمّد! اگر بنده ای، آن چنان عبادتم کند کـه ببُرد، وهمچون مَشک پوسیده ای گردد، سپس با انکار ولایتِ اینان، بـه نزدم آید، درون بهشتم جایش ندهم، وبه زیر سایـه عرشم نگنجانمش.
محمّد! خواهی کـه ایشان را ببینی؟).
گفتم: (آری، پروردگارا!).
پس فرمود: (سرت را بلند کن).
سرم را بالا گرفتم، وناگاه، انوارِ علی، فاطمـه، حسن، حسین، علی بن حسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی وم ح م د بن حسن قائم را چون ستاره درخشنده ای درون مـیان ایشان دیدم.
گفتم: (پروردگارا! اینان کیستند؟).
فرمود: (اینان ائمّه اند، واین قائم هست که حلالم را حلال، وحرامم را حرام گرداند. توسّط او از دشمنانم انتقام کشم. او مایـه آسایش اولیـای من است. او هست که قلب شیعیـانت را از ستم کاران ومنکران وکافران شفا دهد. لات وعزّی را - تر وتازه - بیرون کشد، وبسوزاند. درون آن زمان، فریفتگی مردم بدان ها دشوارتر از فتنـه وسامری است).
بیـان پیـامبر
از جعفر بن محمّد صادق، از پدرش، بـه نقل از پدرانش علیـهم السلام هست که فرمود: پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمود: جبراییل از پروردگار - جلّ جلاله - روایتم کرد کـه او فرمود: (مَنْ عَلِمَ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدی، وأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدی ورَسُولی، وأَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ خَلیفَتی، وأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجی، أُدْخِلْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتی، ونَجَّیتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفْوی، وأَبَحْتُ لَهُ جِواری، وأَوْجَبْتُ لَهُ کَرامَتی، وأَتْمَمْتُ عَلَیـهِ نِعْمَتی، وجَعَلْتُهُ مِنْ خاصَّتی وخالِصَتی. إِنْ نادانی لَبَّیتُهُ، وإِنْ دَعانی أَجَبْتُهُ، وإِنْ سَأَلَنی أَعْطَیتُهُ، وإِنْ سَکَتَ ابْتَدَأْتُهُ، وإِنْ أَساءَ رَحِمْتُهُ، وإِنْ فَرَّ مِنّی دَعَوْتُهُ، وإِنْ رَجَعَ إِلَی قَبِلْتُهُ، وإِنْ قَرَعَ بابی فَتَحْتُهُ.
وَمَنْ لَمْ یشْهَدْ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدی ورَسُولی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ خَلیفَتی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجی، فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتی، وصَغَّرَ عَظَمَتی، وکَفَرَ بِآیـاتی وکُتُبی. إِنْ قَصَدَنی حَجَبْتُهُ، وإِنْ سَأَلَنی حَرَمْتُهُ، وإِنْ نادانی لَمْ أَسْمَعْ نِدائَهُ، وإِنْ دَعانی لَمْ أَسْتَجِبْ دُعائَهُ، وإِنْ رَجانی خَیبْتُهُ، وذلِکَ جَزاؤُهُ مِنّی، وما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ).
فَقامَ جابِرُ بْنُ عَبْدِ الله الْأَنْصارِی، فَقالَ: (یـا رَسُولَ الله! ومَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ؟).
قالَ: (الْحَسَنُ والْحُسَینُ - سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ -؛ ثُمَّ سَیدُ الْعابِدینَ فی زَمانِهِ، عَلِی بْنُ الْحُسَینِ؛ ثُمَّ الْباقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی - وسَتُدْرِکُهُ یـا جابِرُ!، فَإِذا أَدْرَکْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلامَ -.
ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ؛ ثُمَّ الْکاظِمُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ الرِّضا عَلِی بْنُ مُوسی؛ ثُمَّ التَّقِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی؛ ثُمَّ النَّقِی عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ؛ ثُمَّ الزَّکِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِی؛ ثُمَّ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِی أُمَّتی، الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً.
هؤُلاءِ - یـا جابِرُ - خُلَفائی وأَوْصِیـائی، وأَوْلادی وعِتْرَتی؛ مَنْ أَطاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَنی، ومَنْ عَصاهُمْ فَقَدْ عَصانی، ومَنْ أَنْکَرَهُمْ، أَوْ أَنْکَرَ واحِداً مِنْهُمْ، فَقَدْ أَنْکَرَنی، بِهِمْ یمْسِکُ الله - عَزَّ وجَلَّ - السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ، إِلّا بِإِذْنِهِ؛ وبِهِمْ یحْفَظُ الله الْأَرْضَ أَنْ تَمـیدَ بِأَهْلِها)(۱۶۶).
هرکه بداند - جز من کـه یکتایم - خدایی نیست؛ محمّد بنده وپیغامبر من است؛ علی بن ابی طالب خلیفه من است؛ وا کـه در شمار فرزندان اویند، حجّت های من اند؛ او را بـه رحمت خویش بـه بهشت برَم؛ بـه عفو خویش از دوزخ باز دارم، همجواری ام را بر او تمام سازم، کرامتم را بر او واجب گردانم؛ نعمتم را بر او تمام سازم، واو را درون گروه خاصان وبرگزیدگانم داخل کنم.
گر صدایم زند، پاسخش گویم؛ گر بخوانَدم، اجابت گردانم؛ خواهشی گر کند، برآورم؛ اگر چیزی بخواهد، بـه او بدهم؛ گر خاموشی گزیند، بر او ابتدای سخن کنم؛ گر بدی کند، ببخشایمش؛ گر بگریزد، بخوانمش؛ اگر بازگردد، بپذیرمش، واگر خانـه ام را درون بکوبد، بگشایمش.
وهرکه گواهی ندهد - جز من کـه یکتایم - خدایی نیست؛ ویـا بدان شـهادت دهد، ولی گواهی ندهد کـه محمّد، بنده وپیغامبر من است؛ یـا بدان شـهادت دهد، ولی گواهی ندهد کـه علی بن ابی طالب خلیفه من است؛ یـا بدان شـهادت دهد، ولی گواهی ندهد کـه ا از فرزندان او حجّت های من اند؛ نعمتم را انکار داشته، عظمتم را اندک انگاشته، وآیـات وکتاب هایم را کافر گشته است.
گر آهنگ من کند، درون حجابش کنم؛ خواهشی گر کند، محرومش دارم؛ اگر صدایم زند، آوایش نشنوم؛ گر بخواندم، اجابت نگردانم؛ واگر امـیدم بندد، نا امـیدش سازم. این هست سزای او از سوی من، منی کـه بر هیچ بنده ای ستم کار نبوده ام(۱۶۷).
پس جابر بن عبدالله انصاری برخاست، وگفت: (ای رسول خدا! کیستند ای کـه در شمار فرزندان علی بن ابی طالب اند؟).
فرمود: (حسن وحسین سرور جوانان اهل بهشت؛ سپس سرور عابدان زمان خویش، علی بن حسین؛ سپس باقر، محمّد بن علی، کـه تو - ای جابر! - او را درک خواهی کرد؛ بعد چون وی را دیدی، سلام مرا بـه او برسان.
سپس صادق، جعفر بن محمّد؛ سپس کاظم، موسی بن جعفر؛ سپس رضا، علی بن موسی؛ سپس تقی، محمّد بن علی؛ سپس نقی، علی بن محمّد؛ سپس زکی، حسن بن علی، سپس فرزندش قائم بـه حقّ، مـهدی امّتم، آن کـه زمـین را پُر از عدل وداد کند، همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است.
جابر! اینان خلفا، اوصیـا، فرزندان وعترت من اند؛ هر آن کـه فرمانشان برَد، مرا فرمان، وهرسرپیچی شان کند مرا سرپیچی کرده، وهر آن کـه انکارشان کند، یـا منکرِ یکی از آنان گردد، مرا انکار کرده است.
خداوند عزّ وجلّ بدان ها آسمان را نگاه داشته، که تا بر زمـین فرو نیـاید - مگر بـه اذن او -؛ وبدان ها زمـین را نگاه داشته، که تا ساکنانش را نلرزاند).
بیـان امـیرمؤمنان
از علی بن موسی الرّضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علی، از پدرش علی بن حسین، از پدرش حسین بن علی، بـه نقل از پدرش امـیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیـهم السلام هست که فرمود: (اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِکَ یـا حُسَینُ، هُوَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ، الْمُظْهِرُ لِلدّینِ، والْباسِطُ لِلْعَدْلِ).
قالَ الْحُسَینُ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ! وإِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟).
فَقالَ علیـه السلام: (إی والَّذی بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیـه وآله بِالنُّبُوَّةِ واصْطَفاهُ عَلی جَمـیعِ الْبَرِیةِ، ولکِنْ بَعْدَ غَیبَةٍ وحَیرَةٍ؛ فَلا یثْبُتُ فیـها عَلی دینِهِ، إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُباشِرُونَ لِرُوحِ الْیقینِ؛ الَّذینَ أَخَذَ الله - عَزَّ وجَلَّ - مـیثاقَهُمْ بِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ، وأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)(۱۶۸).
(حسین! نـهمـین نفر از فرزندان تو، همان قائم بر حقّ، آشکار کننده دین، وگستراننده عدالت است).
(امام) حسین فرمودند: بـه او گفتم: (ای امـیر مؤمنان! آیـا این گونـه واقع خواهد شد؟).
فرمود: (آری، سوگند بـه او کـه محمّد صلی الله علیـه وآله را بـه نبوّت برانگیخت، ووی را بر تمامـی خلق برگزید، چنین مـی شود؛ امّا بعد از غیبتی وحیرتی کـه در آن هیچ - جز مُخلصان، وبشارت داده شدگان بـه روح یقین - بر دین خویش، ثابت نمانَد.
همانان کـه خداوند عزّ وجلّ بر ولایت ما از ایشان مـیثاق ستانده، ودر دل هایشان ایمان را نگاشته، وبه روحی از جانب خویش، تأییدشان کرده است)(۱۶۹).
بیـان امام حسن
به نقل از ابو سعید عَقیصا هست که مـی گفت: چون (امام) حسن بن علی علیـهما السلام با معاویة بن ابی سفیـان مصالحه کرد، مردم بـه نزدش آمدند، آن گاه برخی از آنان بـه ملامت حضرت به منظور بیعتش (با معاویـه)پرداختند. حضرت علیـه السلام فرمودند: (وَیحَکُمْ ما تَدْرُونَ ما عَمِلْتُ، والله الَّذی عَمِلْتُ خَیرٌ لِشیعَتی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیـهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرُبَتْ؛
أَلا تَعْلَمُونَ أَنَّنی إِمامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیکُمْ، وأَحَدُ سَیدَی شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله عَلَی؟).
قالُوا: (بَلی).
قالَ: (أَ ما عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخِضْرعلیـه السلام لَمَّا خَرَقَ السَّفینَةَ، وأَقامَ الْجِدارَ، وقَتَلَ الْغُلامَ کانَ ذلِکَ سَخَطاً لِمُوسَی بْنِ عِمْرانِ، إِذْ خَفِی عَلَیـهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی ذلِکَ، وکانَ ذلِکَ عِنْدَ الله - تَعالی ذِکْرُهُ - حِکْمَةً وصَواباً؛ أَ ما عَلِمْتُمْ أَنَّهُ ما مِنَّا أَحَدٌ إِلّا ویقَعُ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ لِطاغِیةِ زَمانِهِ، إِلَّا الْقائِمِ الَّذی یصَلّی رُوحُ الله عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـه السلام خَلْفَهُ، فَإِنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - یخْفی وِلادَتَهُ، ویغَیبُ شَخْصُهُ، لِئَلّا یکُونَ لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ إِذا خَرَجَ، ذلِکَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَینِ، ابْنُ سَیدَةِ الْإِماءِ، یطیلُ الله عُمْرَهُ فی غَیبَتِهِ، ثُمَّ یظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فی صُورَةِ شابٍّ دُونَ أَرْبَعینَ سَنَةً، ذلِکَ لِیعْلَمَ أَنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ)(۱۷۰).
(وای بر شما، نمـی دانید من چه کردم؟، - بـه خدا سوگند - آن چه کردم، به منظور شیعیـانم بهتر هست از آن چه خورشید بر آن طلوع، یـا غروب کند(۱۷۱).
آیـا نمـی دانید کـه من پیشوای شمایم کـه طاعتم بر شما واجب است، وبنا بـه گفته پیغامبر خدا یکی از دو سرور جوانان اهل بهشتم؟).
گفتند: (آری).
فرمود: (نمـی دانید کـه چون خضرعلیـه السلام کشتی را کرد، بـه بنای دیوار پرداخت، وپسربچّه را کُشت، موسی بن عمران بـه خشم آمد؛ چراکه از حکمت این کارها بی خبر بود، حال آن کـه همگی آن اعمال، حکیمانـه ومقبول درگاه الهی بود؟
نمـی دانید کهی از ما نیست، مگر آن کـه بیعتی از طاغوت زمانـه خویش بر گردن دارد، مگر قائم کـه روح خدا عیسی بن مریم درون پشت سر او نماز مـی گزارد. (این، از آن جهت هست که) خداوند عزّ وجلّ ولادتش را پنـهان دارد، وحضرتش را از دیده ها غایب سازد، که تا به هنگام ظهور، بیعتی بر گردنش نباشد. او نـهمـین تن از نسل برادرم حسین، ومادرش سرور زنان(۱۷۲) است.
خداوند عمرش را درون هنگام غیبت، دراز کند، وسپس بـه قدرت خویش، ودر سیمای جوانی، کم تر از چهل سال، آشکارش کند، که تا بدانند کـه خدا را بر هر کاری توان است.
بیـان امام حسین
(امام) حسین بن علی بن ابی طالب علیـهما السلام فرمودند: (مِنَّا اثْنا عَشَرَ مَهْدِیـاً: أَوَّلُهُمْ أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ، وآخِرُهُمْ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدی، وهُوَ الْإِمامُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ. یحْیی الله بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، ویظْهِرُ بِهِ دینَ الْحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
لَهُ غَیبَةٌ یرْتَدُّ فیـها أَقْوامٌ، ویثْبُتُ فیـها عَلَی الدّینِ آخَرُونَ، فَیؤذَوْنَ ویقالُ لَهُمْ: (مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
أَمَّا إِنَّ الصَّابِرَ فی غَیبَتِهِ عَلَی الْأَذی والتَّکْذیبِ، بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یدَی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله)(۱۷۳).
(از ما هستند دوازده امام هدایت شده: نخستینشان امـیر مؤمنان علی بن ابی طالب، وآخرینشان نـهمـین نفر از فرزندان من است. او امام قائم بـه حقّ است. خداوند زمـین را - بعد از مردنش - بـه توسّط او حیـات بخشد(۱۷۴)، ودین حقّ را بـه دست او بر تمامـی ادیـان، چیرگی دهد؛ هرچند کـه مشرکان را خوش نیـاید(۱۷۵).
او را غیبتی هست که عدّه ای (از مسلمانان) درون آن زمان، مرتدّ شوند، ودسته ای درون دینشان ثابت قدم بمانند.
آنان را مورد آزار قرار داده، وبه آنان مـی گویند: اگر راست مـی گویید؛ بعد این وعده، چه زمانی واقع خواهد شد؟(۱۷۶).
بدانیدی کـه در زمان غیبتِ او، درون برابر آزار وتکذیب آنان استقامت ورزد، هم پایـه مجاهدی هست که درون برابر پیـامبر خدا صلی الله علیـه وآله شمشیر مـی زند).
بیـان امام سجاد
به نقل از ابوخالد کابُلی هست که مـی گفت: دَخَلْتُ عَلی سَیدی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ زَینُ الْعابِدینَ علیـهما السلام، فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! أَخْبِرْنی بِالَّذینَ فَرَضَ الله - عَزَّ وجَلَّ - طاعَتَهُمْ ومَوَدَّتَهُمْ، وأَوْجَبَ عَلی عِبادِهِ الْإِقْتِداءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله).
فَقالَ لی: (یـا کَنْکَرُ!(۱۷۷) إِنَّ أُولِی الْأَمْرِ الَّذینَ جَعَلَهُمُ الله - عَزَّ وجَلَّ - أَئِمَّةً لِلنَّاسِ، وأَوْجَبَ عَلَیـهِمْ طاعَتَهُمْ: أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ علیـه السلام؛ ثُمَّ الْحَسَنُ؛ ثُمَّ الْحُسَینُ - ابْنا عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ -؛ ثُمَّ انْتَهَی الْأَمْرُ إِلَینا). ثُمَّ سَکَتَ.
فَقُلْتُ لَهُ: (یـا سَیدی! رُوِی لَنا، عَنْ أَمـیرِ الْمُؤْمِنینَ (عَلِی)علیـه السلام، أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ - جَلَّ وعَزَّ - عَلی عِبادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدَکَ؟).
قالَ: (ابْنی مُحَمَّدٌ، واسْمُهُ فِی التَّوْراةِ باقِرٌ، یبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً. هُوَ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدی؛ ومِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ، واسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّماءِ: الصَّادِقُ).
فَقُلْتُ لَهُ: (یـا سَیدی! فَکَیفَ صارَ اسْمُهُ الصَّادِقُ، وکُلُّکُمْ صادِقُونَ؟).
قالَ: (حَدَّثَنی أَبی، عَنْ أَبیـهِ علیـهما السلام أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیـه وآله قالَ: إِذا وُلِدَ ابْنی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ علیـهم السلام، فَسُمُّوهُ الصَّادِقَ، فَإِنَّ لِلْخامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ، یدَّعِی الْإِمامَةَ، اجْتِراءً عَلَی الله وکِذْباً عَلَیـهِ، فَهُوَ عِنْدَ الله جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ، الْمُفْتَری عَلَی الله - عَزَّ وجَلَّ -، والْمُدَّعی لِما لَیسَ لَهُ بِأَهْلٍ، الْمُخالِفُ عَلی أَبیـهِ، والْحاسِدُ لِأَخیـهِ، ذلِکَ الَّذی یرُومُ کَشْفَ سَتْرِ الله عِنْدَ غَیبَةِ وَلِی الله - عَزَّ وجَلَّ -).
ثُمَّ بَکی عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیـهما السلام بُکاءً شَدیداً؛ ثُمَّ قالَ: (کَأَنّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ، وقَدْ حَمَلَ طاغِیةَ زَمانِهِ عَلی تَفْتیشِ أَمْرِ وَلی الله، والْمُغَیبِ فی حِفْظِ الله، والتَّوْکیلِ بِحَرَمِ أَبیـهِ جَهْلاً مِنْهُ بِوِلادَتِهِ، وحِرْصاً مِنْهُ عَلی قَتْلِهِ إِنْ ظَفَرَ بِهِ، (وَ)طَمَعاً فی مـیراثِهِ حَتّی یأْخُذَهُ بِغَیرِ حَقِّهِ.
قالَ أَبُو خالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! وإِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟).
فَقالَ: (إی ورَبّی! إِنَّ ذلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنا فِی الصَّحیفَةِ الَّتی فیـها ذِکْرُ الْمِحَنِ الَّتی تَجْری عَلَینا بَعْدَ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله).
قالَ أَبُو خالِدٍ: فَقُلْتُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! ثُمَّ یکُونُ ما ذا؟).
قالَ: (ثُمَّ تَمْتَدُّ(۱۷۸) الْغَیبَةُ بِوَلِی الله - عَزَّ وجَلَّ -، الثَّانی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیـاءِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله والْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ.
یـا أَبا خالِدٍ! إِنَّ أَهْلَ زَمانِ غَیبَتِهِ، الْقائِلینَ بِإِمامَتِهِ والْمُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛ لِأَنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَعْطاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ، والْأَفهامِ، والْمَعْرِفَةِ ما صارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهَدَةِ؛ وجَعَلَهُمْ فی ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدینَ بَینَ یدَی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله بِالسّیفِ. أُولئِکَ الْمُخْلِصُونَ حَقّاً وشیعَتُنا صِدْقاً، والدُّعاةُ إِلی دینِ الله - عَزَّ وجَلَّ - سِرّاً وجَهْراً).
به حضور سرورم علی بن حسین زین العابدین علیـهما السلام وارد شدم، وگفتم: (ای پسر رسول خدا! آگاهم کن از آنان کـه خداوند عزّ وجلّ فرمان بُرداری ودوستیشان را واجب کرده، وپیروی از آنان را - بعد از پیـامبر خدا - بر بندگانش لازم دانسته است).
به من فرمود: (ای کنکر! اولوالامری کـه خداوند، آنان را پیشوایـان مردم قرار داده، وفرمان بُرداریشان را بر آنان واجب دانسته است، اینان اند: امـیر مؤمنان علی بن ابی طالب، سپس حسن، سپس حسین - فرزندان علی بن ابی طالب -؛ بعد از آن، امر امامت بـه ما رسیده است). آن گاه سکوت فرمود.
به او گفتم: (سرورم! به منظور ما از امـیر مؤمنان روایت کرده اند کـه زمـین از حجّت الهی، خالی نخواهد ماند؛ امام وحجّت بعد از تو کیست؟).
فرمود: (پسرم محمّد، نام او درون تورات، باقر است، دانش را بشکافد، شکافتنی، او هست امام وحجّت بعد از من؛ بعد از محمّد، فرزندش جعفر است، نامش درون نزد آسمانیـان، صادق است).
به او گفتم: (سرورم! همگی شما راست گویید، چگونـه نام او (به خصوص)، صادق است؟).
فرمود: (پدرم، از پدرش علیـهما السلام به منظور من روایت کرد کـه رسول خداصلی الله علیـه وآله مـی فرمود: هنگامـی کـه فرزندم جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیـهم السلام پا بـه جهان نـهاد، نامش را صادق گذارید؛ چراکه پنجمـین نفر از فرزندان او - از روی گستاخی بر خدا، ودروغ بستن بر او - ادّعای امامت کند؛ بعد او نزد خداوند، جعفر کذّاب درون شمار آید. تهمت زننده بر خدای عزّ وجلّ، مدّعی مقامـی کـه اهلیت آن ندارد، مخالف پدرش، وحسد بَرنده بر برادرش است. او هست که راز خدا را درون هنگامـه غیبت ولی خدا عیـان کند).
سپس علی بن حسین علیـهما السلام بـه شدّت گریست، وآن گاه فرمود: (گوییـا جعفر کذّاب را مـی بینم کـه طاغوت زمان را بـه تفتیش امر ولی خدا، وغایب شده درون پرده حفظ الهی، وزیر نظر گرفتن حرَم پدر خویش وادارد. این همـه، از روی جهالت بـه ولادتش، وحرص بر قتل وی - درون صورت پیروزی بر او - وطمع درون ارث او است، که تا آن کـه به ناحقّ آن را درون اختیـار گیرد).
ابوخالد گفت: بـه ایشان گفتم: (ای پسر رسول خدا! آیـا چنین وقایعی رخ خواهد داد؟).
فرمود: (سوگند بـه پروردگارم (که چنین خواهد شد). این، درون صحیفه ذکر رنج هایی کـه پس از پیـامبر خدا بر ما مـی رود، ثبت شده است).
ابوخالد گفت: بـه او گفتم: (ای پسر رسول خدا! بعد از آن، چه روی خواهد داد؟).
فرمود: (پس از آن، غیبت ولی خدا، کـه دوازدهمـین تن از اوصیـای پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله وپیشوایـان بعد از او است، طولانی گردد.
ای ابوخالد! درون زمانـه غیبتش، مردمان معتقد بـه امامتش، وچشم انتظاران آمدنش، برترین مردمان درون طول تاریخ اند؛ زیراکه خداوند تبارک وتعالی آن چنان عقل وفهم ومعرفتی بدیشان داده هست که درون نزدشان غیبت، همچون مشاهده است. درون آن زمان اینان بـه منزله مجاهدانی درشمارند کـه در رکاب پیغامبر خداصلی الله علیـه وآله شمشیر مـی زنند. آنان اند مخلصان حقیقی وشیعیـان ما بـه درستی، ودعوت کنندگان بـه دین خداوند عزّ وجل درون نـهان وعیـان.
و(امام) علی بن حسین علیـهما السلام فرمودند:
(إِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ).
(انتظار فرج، از بزرگ ترین گشایش ها است).
صدوق قدس سره مـی گوید: این حدیث را علی بن احمد بن موسی، محمّد بن احمد شیبانی(۱۷۹) وعلی بن عبدالله ورّاق، از محمّد بن ابو عبدالله کوفی، از سهل بن زیـاد آدمـی از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی رضی الله عنـه، از صفوان، از ابراهیم ابو زیـاد، از ابوحمزه ثمالی، از ابوخالد کابلی، از امام علی بن حسین علیـهما السلام به منظور ما روایت کرده اند.
هم چنین صدوق درون ذیل این حدیث مـی نویسد: درون مطالبی کـه امام زین العابدین علیـه السلام (درباره) جعفر کذّاب فرموده، ودر آگاهی از کارهای آینده او، دلالتی (بر امامت او)وجود دارد.
هم چنین مانند این روایت، از امام ابوالحسن علی بن محمّد عسکری علیـهما السلام(۱۸۰) نقل شده هست که آن حضرت بـه ولادت او خشنود نشد، وفرمود کـه به زودی، خلق بسیـاری را گمراه کند. تمامـی این اخبار، دلالت بر امامت او است؛ زیرا به منظور امامت، برهانی بزرگ تر از این نیست کـه امام، درباره آن چه درون آینده رخ خواهد داد، پیش از این کـه آن مطلب بـه وقوع بپیوندد، آگاهی درستی، ارائه دهد. این، همانند برهان نبوّت عیسی بن مریم علیـه السلام هست آن گاه کـه مردمان را از آن چه مـی خوردند، ودر خانـه هایشان مـی انباشتند، خبر مـی داد. همان گونـه کـه پیـامبرصلی الله علیـه وآله هنگامـی کـه ابوسفیـان تسلیم مـی شد، وبا خود مـی گفت:
(مَنْ فَعَلَ مِثْلَ ما فَعَلْتُ؟، جِئْتُ، فَدَفَعْتُ یدی فی یدِهِ، أَلا کُنْتُ أجْمَعُ عَلَیـهِ الْجُمُوعَ(۱۸۱) مِنَ الْأَحابیشِ وکِنانَةَ، فَکُنْتُ أَلْقاهُ بِهِمْ(۱۸۲) فَلَعَلَی کُنْتُ أَدْفَعُهُ)؛
(چهی مانند من چنین کرد؛ بـه پای خود آمدم، دست درون دست وی گذاردم. من نبودم کـه سپاهی از احابیش وکنانـه، به منظور نبرد با او گرد مـی آوردم، وبا کار مـی کردم، که تا شاید کـه از مـیان بردارمش؟).
پس پیـامبرصلی الله علیـه وآله از خیمـه خود ندا کرد:
(إِذاً کانَ الله یجْزیکَ یـا أَبا سُفْیـانَ!)؛
(ای ابوسفیـان! خدا درون آن هنگام، خوارت مـی کرد).
این، همانند برهان عیسی بن مریم علیـه السلام، دلالت بر نبوّت آن حضرت علیـه السلام دارد. هریک از ا علیـهم السلام کـه چنین اخباری ارائه کند، نشان از آن دارد کـه خداوند تبارک وتعالی، فرمان بُرداری او را واجب ساخته است(۱۸۳).
محمّد بن حسن بن احمد بن ولیدرضی الله عنـه به منظور ما روایت کرد وگفت: سعد بن عبدالله به منظور ما روایت کرد وگفت: جعفر بن محمّد بن حسن بن فرات به منظور ما روایت کرد وگفت: صالح بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن زیـاد روایت کرد به منظور ما بـه نقل از مادرش فاطمـه محمّد بن هیثم - مشـهور بـه ابن سیـابة-(۱۸۴) کـه مـی گفت: من درون آن گاه کـه جعفر پا بـه جهان نـهاد، درون خانـه ابوالحسن علی بن محمّد عسکری علیـهما السلام بودم؛ اهل خانـه، شادی مـی د، ومن بـه نزد ابوالحسن علیـه السلام شدم.
وی را خشنود ندیدم، بـه او گفتم: (سرورم! شما چرا بـه ولادتش شادی نمـی کنید؟).
حضرت علیـه السلام فرمود:
(یـهُونُ عَلَیکَ أَمْرُهُ، فَإِنَّهُ سَیضِلُّ خَلْقاً کَثیراً)(۱۸۵)؛
(کار او را سهل بگیر، بـه زودی هست که مردمان بسیـاری را گمراه کند)(۱۸۶).
بیـان امام باقر
به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی طحّان هست که مـی گفت: بر ابوجعفر محمّد بن علی الباقرعلیـهما السلام وارد شدم، ومـی خواستم کـه از او درباره قائم آل محمّد - صلّی الله علیـه وعلیـهم - پرسش کنم.
پس آن حضرت، بدون پرسش، آغاز سخن کرد، وفرمود: (یـا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِم! إِنَّ فِی الْقائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیـه وآله شَبَهاً مِنْ خَمْسَةِ الرُّسُلِ: یونُسَ بْنِ مَتی، ویوسُفَ بْنَ یعْقُوبَ، ومُوسی، وعیسی، ومُحَمَّدٍ، - صَلَواتُ الله عَلَیـهِمْ -:
فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یونُسَ بْنِ مَتی: فَرُجُوعُهُ مِنْ غَیبَتِهِ - وهُوَ شابٌّ بَعْدَ کِبَرِ السِّنِّ -.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یوسُفَ بْنِ یعْقُوبَ علیـهما السلام: فَالْغَیبَةُ مِنْ خاصَّتِهِ وعامَّتِهِ، واخْتِفاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ، وإِشْکالِ أَمْرِهِ عَلی أَبیـهِ یعْقُوبَ علیـهما السلام، مَعَ قُرْبِ الْمَسافَةِ بَینَهُ وبَینَ أَبیـهِ، وأَهْلِهِ وشیعَتِهِ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسی علیـه السلام: فَدَوامُ خَوْفِهِ، وطُولُ غَیبَتِهِ، وخِفاءُ وِلادَتِهِ، وتَعَبُ شیعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، مِمَّا لَقُوا مِنَ الْأَذی والْهَوانِ، إِلی أَنْ أَذِنَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی ظُهُورِهِ، ونَصْرِهِ، وأَیدَهُ عَلی عَدُوِّهِ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ عیسی علیـه السلام: فَاخْتِلافُ مَنِ اخْتَلَفَ فیـهِ؛ حَتّی قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ: ما وُلِدَ؛ وقالَتْ طائِفَةٌ: ماتَ؛ وقالَتْ طائِفَةٌ: قُتِلَ وصُلِبَ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ الْمُصْطَفی صلی الله علیـه وآله: فَخُرُوجُهُ بِالسَّیفِ، وقَتْلُهُ أَعْداءَ الله وأَعْداءَ رَسُولِهِ صلی الله علیـه وآله، والْجَبَّارینَ والطَّواغیتَ؛ وأَنَّهُ ینْصَرُ بِالسَّیفِ والرُّعْبِ؛ وأَنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ رایةٌ.
وَإِنَّ مِنْ عَلاماتِ خُرُوجِهِ: خُرُوجُ السُّفْیـانِی مِنَ الشَّامِ، وخُرُوجُ الْیمانِی (مِنَ الْیمَنِ)، وصَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ فی شَهْرِ رَمَضانَ، ومُنادٍ ینادی مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ واسْمِ أَبیـهِ)(۱۸۷).
(ای محمّد بن مسلم! همانا درباره قائم آل محمّدصلی الله علیـه وآله سیره پنج پیـامبر وجود دارد:
از یونس بن متی، یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی ومحمّد - صلوات الله علیـهم -:
سنّتی از او کـه همانند حضرت یونس علیـه السلام است: بازآمدنش از غیبت باشد، درون حالی کـه سنّ بسیـار دارد، ولی جوان است.
شباهتش بـه یوسف بن یعقوب علیـه السلام از آن رو هست که از خاص وعام، نـهان است(۱۸۸)؛ از برادرانش پنـهان، وحقیقت امر بر پدرش یعقوب پوشیده است، با آن کـه وی را مسافت فراوانی با پدر وخاندان وشیعیـانش نباشد.
شباهتش بـه موسی علیـه السلام از جهت دوام ترس، بـه درازا کشیدن غیبت، پنـهان ماندن ولادت ورنج شیعیـان او باشد، بـه خاطر آزار وذلّتی کـه پس از وی بینند که تا آن زمان کـه خداوند عزّ وجل، او را اذن دهد، ویـاری اش کند، وبر دشمنان پیروز گرداند.
امّا روشی کـه از عیسی علیـه السلام دارد، اختلافی هست که درباره اش پدید شود، که تا آن کـه دسته ای گویند: پا بـه جهان ننـهاده، وگروهی گویند کـه مرده است، وبرخی گویند کـه کشته شده، وبه صلیب رفته است.
شباهت بـه جدّش مصطفی صلی الله علیـه وآله آن هست که قیـامش با شمشیر باشد؛ دشمنان خدا ورسول خدا صلی الله علیـه وآله، وسرکشان وطاغوتیـان را بـه هلاکت رساند؛ با شمشیر وترس (افکندن درون دل های مشرکان) یـاری شود، وهیچ پرچمـی را (شکست خورده) بر وی باز نگردانند.
از نشانـه های خروجش: خروج سفیـانی از شام، وخروج یمانی از یمن، وبانگی از آسمان درون ماه رمضان، وجارکشی از آسمان کـه نام او وپدرش را آواز دهد).
بیـان امام صادق
به نقل از ابراهیم کرخی هست که مـی گفت: دَخَلْتُ عَلی أَبی عَبْدِ الله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیـهما السلام وإِنّی لَجالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍعلیـهما السلام - وهُوَ غُلامٌ -، فَقُمْتُ إِلَیـهِ، فَقَبَّلْتُهُ وجَلَسْتُ.
فَقالَ أَبُو عَبْدِ الله علیـه السلام: (یـا إِبْراهیمَ! أَما إِنَّهُ (لَ) صاحِبُکَ مِنْ بَعْدی، أَ ما لَیـهْلِکَنَّ فیـهِ أَقْوامٌ ویسْعَدُ (فیـهِ)آخَرُونَ، فَلَعَنَ الله قاتِلَهُ وضاعَفَ عَلی رُوحِهِ الْعَذابَ.
أَما لَیخْرِجَنَّ الله مِنْ صُلْبِهِ خَیرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فی زَمانِهِ، سَمِی جَدِّهِ، ووارِثَ عِلْمِهِ وأَحْکامِهِ وفَضائِلِهِ، (وَ) مَعْدِنَ الْإِمامَةِ، ورَأْسَ الْحِکْمَةِ، یقْتُلُهُ جَبَّارُ بَنی فُلانٍ، بَعْدَ عَجائِبَ طَریفَةٍ حَسَداً لَهُ، ولکِنَّ الله (عَزَّ وجَلَّ) بالِغُ أَمْرِهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
یخْرِجُ الله مِنْ صُلْبِهِ تَکْمِلَةَ اثْنی عَشَرَ إِماماً مَهْدِیـاً، اخْتَصَّهَمُ الله بِکَرامَتِهِ، وأَحَلَّهُمْ دارَ قُدْسِهِ، الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانی عَشَرَ مِنْهُمْ کَالشَّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله یذُبُّ عَنْهُ).
قالَ: فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوالی بَنی أُمَیةَ، فَانْقَطَعَ الْکَلامُ فَعُدْتُ إِلی أَبی عَبْدِ الله علیـه السلام إِحْدی عَشْرَةَ مَرَّةً، أُریدُ مِنْهُ أَنْ یسْتَتِمَّ الْکَلامَ، فَما قَدَرْتُ عَلی ذلِکَ، فَلَمَّا کانَ قابَلَ السَّنَةُ الثَّانِیةَ دَخَلْتُ عَلَیـهِ - وهُوَ جالِسٌ -، فَقالَ: (یـا إِبْراهیمُ! هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْکَرْبِ عَنْ شیعَتِهِ بَعْدَ ضَنْکٍ شَدیدٍ، وبَلاءٍ طَویلٍ، وجَزَعٍ وخَوْفٍ، فَطُوبی لِمَنْ أَدْرَکَ ذلِکَ الزّمانَ. حَسْبُکَ یـا إِبْراهیمُ!).
قالَ إِبْراهیمُ: فَما رَجَعْتُ بِشَیءٍ أَسَرَّ مِنْ هذا لِقَلْبی، ولا أَقَرَّ لِعَینی(۱۸۹).
به حضور امام جعفر صادق رسیدم. درون همان هنگامـی کـه نزدش نشسته بودم، ابوالحسن موسی بن جعفرعلیـهما السلام کـه پسربچّه ای بود، وارد شد؛ برخاستم وبوسیدمش، وباز نشستم.
امام صادق علیـه السلام فرمودند: (ابراهیم! این همو هست که بعد از من، پیشوای تو است. درباره او دسته ای بـه هلاکت درافتند، وگروهی سعادتمند شوند. خداوند، قاتلش را لعنت کند، وعذاب روحش را دوچندان فرماید. از صُلب او، بهترین اهل زمـین درون زمانـه خویش، بیرون آید؛ هم نام جدّش، ووارث دانش، احکام وفضیلت هایش باشد، وگنجینـه امامت، ورأس حکمت بـه شمار آید.
پس از شگفتی های نوین، ستم گری از فلان خاندان، از روی حسد بکشدش، ولی خداوند، کار خویش را بـه نـهایت رساند، گرچه مشرکان را بد آید(۱۹۰).
از صُلب او کامل کننده دوازده امام هدایت شده را بیرون آورد؛ آنان را بـه کرامتش مخصوص گرداند، ودر دارالقدس خویش جای دهد. چشم انتظار دوازدهمـین آنان، همچونی هست که درون رکاب پیغامبر خدا شمشیر کشیده، واز حضرتش دفاع مـی کند).
گفت: بعد مردی از یـاران بنی امـیه وارد شد، وسخن، ادامـه نیـافت. من بعد از آن، یـازده بار بـه خدمت امام صادق رسیدم، ومـی خواستم آن سخن را بـه پایـان برَد، امّا فرصتی بـه دست نمـی آمد، که تا آن کـه در سال بعد بـه حضور حضرتش رسیدم؛
او نشسته بود وفرمود: (ابراهیم! او هست که گرفتاری شیعیـان را بعد از تنگنایی سخت وبلایی دراز، وناله ووحشت، برطرف سازد. خوشا بری کـه آن زمان را دریـابد. ای ابراهیم! همـین اندازه، برایت کافی است).
ابراهیم گفت: من که تا کنون بـه چیزی کـه بدین اندازه، قلبم را شاد کند، ودیده ام را روشنی دهد، باز نگشته بودم.
بیـان امام کاظم
به نقل از یونس بن عبدالرّحمان هست که مـی گفت: دَخَلْتُ عَلی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍعلیـهما السلام، فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! أَنْتَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ؟).
فَقالَ: (أَنَا الْقائِمُ بِالْحَقِّ، لکِنِ الْقائِمُ الَّذی یطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْداءِ الله - عَزّ وجَلَّ -، ویمْلأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدی؛ لَهُ غَیبَةٌ یطُولُ أَمَدُها خَوْفاً عَلی نَفْسِهِ، یرْتَدُّ فیـها أَقْوامٌ ویثْبُتُ فیـها آخَرُونَ).
ثُمَّ قالَ علیـه السلام: (طُوبی لِشیعَتِنا، الْمُتَمَسِّکینَ بِحَبْلِنا فی غَیبَةِ قائِمِنا، الثَّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا والْبَرائَةِ مِنْ أَعْدائِنا، أُولئِکَ مِنَّا ونَحْنُ مِنْهُمْ، قَدْ رَضُوا بِنا أَئِمَّةً، ورَضینا بِهِمْ شیعَةً، فَطُوبی لَهُمْ، ثُمَّ طُوبی لَهُمْ، وهُمْ - والله - مَعَنا فی دَرَجاتِنا یوْمَ الْقِیـامَةِ)(۱۹۱).
به حضور امام کاظم علیـه السلام رسیدم وگفتم: (ای پسر رسول خدا! شما قائم بـه حقّید؟).
فرمود: (من قائم بـه حقّ هستم، ولی قائمـی کـه زمـین را از دشمنان خداوند عزّ وجل پاک مـی کند، وزمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم پر شده باشد، لبریز از عدالت مـی سازد، پنجمـین نفر از نسل من خواهد بود. او غیبتی دارد کـه از بیم جان، بـه درازا کشد. درون زمان غیبت هست که دسته ای، ارتداد پیشـه گیرند، وگروهی ثابت قدم بمانند).
سپس فرمود: (خوشا بـه حال آن شیعیـان ما کـه در غیبت قائم ما بـه رشته ما چنگ زنند، درون دوستی ما، ودر بیزاری از دشمنانمان استوار باشند. آنان از ما وما از آنانیم.
اینان از امامت ما خشنودند، وما نیز از شیعه بودنشان شادمانیم. خوشا بر آنان، وخوشا بر آنان، بـه خدا سوگند کـه آنان درون روز قیـامت درون مرتبه ما باشند).
بیـان امام رضا
به نقل از عبدالسّلام بن صالح هروی هست که گفت: دِعبِل بن علی خُزاعی را شنیدم کـه مـی گفت: أَنْشَدْتُ مَوْلای الرِّضا عَلِی بْنَ مُوسی علیـهما السلام قَصیدَتِی الَّتی أَوَّلُها:

مَدارِسُ آیـاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ * * * وَمَنْزِلُ وَحْی مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ

فَلَمَّا انْتَهَیتُ إِلی قَوْلی:

خُرُوجُ إِمامٍ لا مَحالَةِ خارِجٌ * * * یمَیزُ فینا کُلَّ حَقٍّ وباطِلٍ
یقُومُ عَلَی اسْمِ الله والْبَرَکاتِ * * * وَیجْزی عَلَی النّعْماءِ والنَّقِماتِ

بَکَی الرِّضاعلیـه السلام بُکاءً شَدیداً؛ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی، فَقالَ لی: (یـا خُزاعِی! نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلی لِسانِکَ بِهذَینِ الْبَیتَینِ، فَهَلْ تَدْری مَنْ هذَا الْإِمامُ ومَتی یقُومُ؟).
فَقُلْت: (لا، یـا مَوْلای، إِلّا أَنّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمامٍ مِنْکُمْ، یطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسادِ، ویمْلأها عَدْلاً (کَما مُلِئَتْ جَوْر)).
فَقالَ: (یـا دِعْبِلُ! الْإِمامُ بَعْدی مُحَمَّدٌ ابْنی، وبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِی، وبَعْدَ عَلِی ابْنُهُ الْحَسَنُ، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ، الْمُنْتَظَرُ فی غَیبَتِهِ، الْمُطاعُ فی ظُهُورِهِ، لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیـا، إِلّا یوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ فَیمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً.
وَأَمَّا مَتی، فَإِخْبارُ عَنِ الْوَقْتِ؛ فَقَدْ حَدَّثَنی أَبی، عَنْ أَبیـهِ، عَنْ آبائِهِ علیـهم السلام أَنَّ النَّبِی صلی الله علیـه وآله قیلَ لَهُ: یـا رَسُولَ الله! مَتی یخْرُجُ الْقائِمُ مِنْ ذُرِّیتِکَ؟،
فَقالَ علیـه السلام: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتی: (لا یجَلّیـها لِوَقْتِها إِلّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ والأَرْضِ لا یأْتیکُمْ إِلّا بَغْتَةً)(۱۹۲).
قصیده ای را (که سروده بودم) به منظور مولایم علی بن موسی الرّضا خواندم؛ مطلع قصیده چنین بود:

مدرسه های آیـات، از تلاوت کننده خالی هست * * * وعرصه های خانـه های وحی باز مانده است

تا آن جا کـه بدین دو بیت رسیدم:

بی تردید امام قائم ظهور کند * * * او به منظور ما هر حقّ وباطلی را جدا سازد
وقیـامش استوار بر نام خدا، وخیر وبرکت باشد * * * وپاداش نیکان، وکیفر بدان را مـی دهد

در این هنگام، امام رضاعلیـه السلام بـه شدّت گریست، سپس سرش را بـه سوی من بلند کرد، وفرمود: (خُزاعی! این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری ساخته است؛ مـی دانی کـه این امام، کیست، وچه هنگام قیـام مـی کند؟).
گفتم: (نـه ای مولایم؛ فقط شنیده ام کـه امامـی از شما ظهور کند، وزمـین را از فساد پاک گرداند، وهمان گونـه کـه پر از ظلم گشته است، آن را لبریز از عدل کند).
امام فرمود: (دِعبِل! امام بعد از من، پسرم محمّد است. بعد از محمّد، پسرش علی. بعد از علی، پسرش حسن. بعد از حسن، پسرش حجّت وقائمـی هست که درون غیبتش، او را انتظار کشند، وهنگام ظهور، فرمانش بَرند. اگر از عمر دنیـا مگر یک روز، چیزی باقی نمانَد، خداوند عزّ وجل آن یک روز را آن چنان طولانی سازد، که تا وی ظهور کند، وجهان را همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است، پُر از عدل وداد کند.
امّا این کـه آمدن او درون چه هنگام است، همان تعیین وقت معین است؛ پدرم از پدرانش علیـهم السلام نقل مـی فرمود کـه به پیـامبرصلی الله علیـه وآله گفته شد: (ای پیـامبر خدا! قائم خاندان تو چه هنگامـی خروج مـی کند؟)؛
فرمود: (مثَل آن، مثَل قیـامت هست که هیچ - جز خدا - وقتش را آشکار نکند، وبر آسمان ها وزمـین بس سنگین است، وبر شما نیـاید، مگر ناگهانی).
صدوق امّت قدس سره بعد از نقل این حدیث مـی نویسد: ودعبل بن علی خزاعی رضی الله عنـه را روایت دیگری هست که دوست دارم آن را بـه دنبال روایت حاضر کـه متن آن گذشت، بیـاورم:
احمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم رضی الله عنـه، از پدرش، بـه نقل از جدّش ابراهیم بن هاشم، به منظور ما روایت کرده هست که عبدالسّلام بن صالح هروی گفت: دَخَلَ دِعْبِلُ بْن عَلِی الْخُزاعیرضی الله عنـه عَلی أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضاعلیـهما السلام، بِمَرْوٍ، فَقالَ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! إِنّی قَدْ قلْتُ فیکُمْ قَصیدَةً، وآلَیتُ عَلی نَفْسی أَنْ لا أُنْشِدَها أَحَداً قَبْلَکَ).
فَقالَ - عَلَیـهِ السَّلامُ -: (هاتِها)؛
فَأَنْشَدَها:

مدارِسُ آیـاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ * * * وَمُنْزِلُ وَحْی مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ؛

فَلَمَّا بَلَغَ إِلی قَوْلِهِ:

أَری فَیئَهُمْ فی غَیرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَأَیدِیـهُمْ مِنْ فَیئِهِمْ صَفِراتِ.
بَکی أَبُو الْحَسَنِ الرِّضاعلیـه السلام وقالَ: (صَدَقْتَ یـا خُزاعِی!).

فَلَمَّا بَلَغَ إِلی قَوْلِهِ:

إِذا وُتِرُوا مَدُّوا إِلی واتِریـهِمْ * * * أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتارِ مُنْقَبِضاتِ

جَعَلَ أَبُو الْحَسَنِ علیـه السلام یقَلِّبُ کَفَّیـهِ - وهُوَ یقُولُ -: (أَجَلْ، والله مُنْقَبِضاتِ)؛
فَلَمَّا بَلَغَ قَوْلَهُ:

لَقَدْ خِفْتُ فِی الدُّنْیـا وأَیـامِ سَعْیـها * * * وَإِنّی لَأَرْجُو الْأَمْنَ بَعْدَ وَفاتی

قالَ لَهُ الرِّضا علیـه السلام: (آمَنَکَ الله یوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ).
فَلَمَّا انْتَهی إِلی قَوْلِهِ:

وَقَبْرٌ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَکِیةٍ * * * تَضَمَّنَهُ الرَّحْمانُ فِی الْغُرَفاتِ

قالَ لَهُ الرِّضا علیـه السلام: (أفَلَا أُلْحِقَ لَکَ بِهذَا الْمَوْضِعِ بَیتَینِ، بِهِما تَمامُ قَصیدَتِکَ؟).
فَقالَ: (بَلی یـا ابْنَ رَسُولِ الله).
فَقالَ - عَلَیـهِ السَّلامُ -:

وَقَبْرٌ بِطُوسٍ یـالَها مِنْ مُصیبَةٍ * * * إِلَی الْحَشْرِ حَتّی یبْعَثَ الله قائِماً
تُوَقِّدُ فِی الْأَحْشاءِ بِالْحَرَقاتِ * * * یفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ والْکُرُباتِ

فَقالَ دِعْبِلُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! هذَا الْقَبْرُ الَّذی بِطُوسٍ، قَبْرُ مَنْ هُوَ؟).
فَقالَ الرِّضا علیـه السلام: (قَبْری، ولا تَنْقَضِی الْأَیـامُ والَّلَیـالی، حَتّی تَصیرَ طُوسٌ مُخْتَلَفَ شیعَتی وزُوَّاری فی غُرْبَتی، أَلا فَمَنْ زارَنی، فی غُرْبَتی بِطُوسٍ، کانَ مَعی فی دَرَجَتی یوْمَ الْقِیـامَةِ مَغْفُوراً لَهُ).
ثُمَّ نَهَضَ الرِّضا علیـه السلام بَعْدَ فَراغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشادِهِ الْقَصیدَةَ وأَمَرَهُ أَنْ لا یبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ، فَدَخَلَ الدَّارَ، فَلَمَّا کانَ بَعْدَ ساعَةٍ خَرَجَ الْخادِمُ إِلَیـهِ بِمِائَةِ دینارٍ رَضَوِیةٍ، فَقالَ لَهُ: (یقُولُ لَکَ مَوْلای: إِجْعَلْها فی نَفَقَتِکَ).
فَقالَ دِعْبِلُ: (والله ما لِهذا جِئْتُ، ولا قُلْتُ هذِهِ الْقَصیدَةَ طَمَعاً فی شَی ءٍ یصِلُ إِلَی)، ورَدَّ الصُّرَّةَ، وسَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِیـابِ الرِّضاعلیـه السلام لِیتَبَرَّکَ بِهِ ویتَشَرَّفَ، فَأَنْفَذَ إِلَیـهِ الرِّضاعلیـه السلام جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وقالَ لِلْخادِمِ: (قُلْ لَهُ: یقُولُ لَکَ (مَوْلای): خُذْ هذِهِ الصُّرَّةَ، فَإِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیـها ولا تُراجِعْنی فیـها)؛
فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ والْجُبَّةَ، وانْصَرَفَ، وسارَ مِنْ مَرْوٍ فی قافِلَةٍ. فَلَمَّا بَلَغَ مِیـانْ قَوْهانَ وَقَعَ عَلَیـهِمُ الُّلصُوصُ، وأَخَذُوا الْقافِلَةَ بِأَسْرِها وکَتِفُوا أَهْلَها، وکانَ دِعْبِلٌ فی مَنْ کُتِفَ، ومَلَکَ الُّلصُوصُ الْقافِلَةَ، وجَعَلُوا یقِسِّمُونَها بَینَهُمْ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ - مُتَمَثِّلاً بِقَوْلِ دِعْبِلٍ مِنْ قَصیدَتِهِ -:

أَری فَیئُهُمْ فی غَیرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَأَیدِیـهُمْ مِنْ فَیئِهِمْ صَفِراتِ

فَسِمَعَهُ دِعْبِلٌ، فَقالَ لَهُ: (لِمَنْ هذَا الْبَیتُ؟).
فَقالَ لَهُ: (لِرَجُلٍ مِنْ خُزاعَةٍ یقالَ لَهُ: دِعْبِلُ بْنُ عَلِی).
فَقالَ لَهُ دِعْبِلٌ: (فَأَنَا دِعْبِلُ بْنُ عَلِی قائِلُ هذِهِ الْقَصیدَةِ الَّتی مِنْها هذَا الْبَیتُ).
فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلی رَئیسِهِمْ - وکانَ یصَلّی عَلی رَأْسِ تَلٍّ، وکانَ مِنَ الشّیعَةِ -، فَأَخْبَرَهُ، فَجاءَ بِنَفْسِهِ، حَتّی وَقَفَ عَلی دِعْبِلٍ، قالَ لَهُ: (أَنْتَ دِعْبِلٌ؟).
فَقالَ: (نَعَمْ).
فَقالَ لَهُ: (أَنْشِدِ الْقَصیدَةَ).
فَأَنْشَدَها، فَحَلَّ کِتافَهُ، وکِتافَ جَمـیعِ أَهْلِ الْقافِلَةِ، ورَدَّ إِلَیـهِمْ جَمـیعَ ما أُخِذَ مِنْهُمْ لِکَرامَةِ دِعْبِلٍ؛ وسارَ دِعْبِلٌ حَتّی وَصَلَ إِلی قُمٍّ، فَسَأَلَه أَهْلُ قُمٍّ أَنْ ینْشِدَهُمُ الْقَصیدَةَ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ یجْتَمِعُوا فی مَسْجِدِ الْجامِعِ. فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ دِعْبِلٌ الْمِنْبَرَ فَأَنْشَدَهُمُ الْقَصیدَةَ، فَوَصَلَهُ النَّاسُ مِنَ الْمالِ والْخِلَعِ بِشَی ءٍ کَثیرٍ، واتَّصَلَ بِهِمْ خَبَرُ الْجُبَّةِ، فَسَأَلُوهُ أَنْ یبیعَها مِنْهُمْ بِأَلْفِ دینارٍ، فَامْتَنَعَ مِنْ ذلِکَ، فَقالُوا لَهُ: فَبِعْنا شَیئاً مِنْها بِأَلْفِ دینارٍ، فَأَبی عَلَیـهِمْ، وسارَ عَنْ قُمٍّ.
فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ رُسْتاقِ الْبَلَدِ، لَحِقَ بِهِ قَوْمٌ مِنْ أَحْداثِ الْعَرَبِ، فَأَخَذُوا الْجُبَّةَ مِنْهُ، فَرَجَعَ دِعْبِلٌ إِلی قُمٍّ فَسَأَلَهُمْ رَدَّ الْجُبَّةِ عَلَیـهِ، فَامْتَنَعَ الْأَحْداثُ مِنْ ذلِکَ، وعَصَوا الْمَشایخَ فی أَمْرِها، وقالُوا لِدِعْبِلٍ: (لا سَبیلَ لَکَ إِلَی الْجُبَّةِ، فَخُذْ ثَمَنَها أَلْفَ دینارٍ)؛ فَأَبی عَلَیـهِمْ.
فَلَمَّا یئِسَ مِنْ رَدِّ الْجُبّةِ عَلَیـهِ، سَأَلَهُمْ أَنْ یدْفَعُوا إِلَیـهِ شَیئاً مِنْها، فَأَجابُوهُ إِلی ذلِکَ، فَأَعْطَوْهُ بَعْضَها، ودَفَعُوا إِلَیـهِ ثَمَنَ باقیـها أَلْفَ دینارٍ.
وَانْصَرَفَ دِعْبِلٌ إِلی وَطَنِهِ، فَوَجَدَ الُّلصُوصَ قَدْ أَخَذُوا جَمـیعَ ما کانَ لَهُ فی مَنْزِلِهِ، فَباعَ الْمِائَةَ دینارٍ الَّتی کانَ الرِّضاعلیـه السلام وَصَلَهُ بِها مِنَ الشّیعَةِ، کُلَّ دینارٍ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ، فَحَصَلَ فی یدِهِ عَشَرَةَ آلافِ دِرْهَمٍ، فَتَذَکَّرَ قَوْلَ الرِّضاعلیـه السلام: (إِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیـها). وکانَتْ لَهُ جارِیةٌ لَها مِنْ قَلْبِهِ مَحَلٌّ، فَرَمَدَتْ رَمَداً عَظیماً، فَأَدْخَلَ أَهْلَ الطِّبِّ عَلَیـها، فَنَظَرُوا إِلَیـها فقالُوا: (أَمَّا الْعَینُ الْیمْنی، فَلَیسَ لَنا فیـها حیلَةٌ وقَدْ ذَهَبَتْ؛ وأَمَّا الْیسْری، فَنَحْنُ نُعالِجُها ونَجْتَهِدُ، ونَرْجُو أَنْ تَسْلَمَ).
فَاغْتَمَّ دِعْبِلٌ لِذلِکَ غَمّاً شَدیداً، وجَزَعَ عَلَیـها جَزَعاً عَظیماً؛ ثُمَّ إِنَّهُ ذَکَرَ ما مَعَهُ مِنْ فَضْلَةِ الْجُبَّةِ فَمَسَحَها عَلی عَینَی الْجارِیةِ، وعَصَبَها بِعِصابَةٍ مِنْها مِنْ أَوَّلِ الَّلیلِ، فَأَصْبَحَتْ وعَیناها أَصَحُّ مِمَّا کانَتا، (وکَأَنَّهُ لَیسَ لَها أَثَرُ مَرَضٍ قَطٍّ) بِبَرَکَةِ (مَوْلانا) أَبِی الْحَسَنِ الرِّضا علیـه السلام(۱۹۳).
دِعبِل بن علی خُزاعی درون شـهر مرو بـه حضور امام رضاعلیـه السلام رسید وگفت: (ای پسر رسول خدا! قصیده ای درباره شما گفته، وبا خویش سوگند خورده ام کـه پیش از تو، برایی نخوانمش).
حضرت فرمودند: (بیـاورش).
پس چنین خواند:

مدرسه های آیـات از تلاوت کننده خالی هست * * * وعرصه های خانـه های وحی باز مانده است.

وقتی کـه بدین جا رسید:

مـی بینم فیء آنان درون مـیان دیگران تقسیم مـی گردد * * * ودست آنان از فی ء خودشان تهی است.

امام رضا علیـه السلام گریست، وفرمود: (خزاعی! راست گفتی)، وهنگامـی کـه به این بیت رسید:

چون خونی کـه از آنان ریخته شده را طلب کنند * * * دستانشان بسته وبی تیر وکمان است.

امام رضا علیـه السلام دست خود را زیر ورو کرد، وفرمود: (آری، بـه خدا کـه بسته است).
وچون بدین جا رسید که:

من درون دنیـا وروزگارِ کوششم، ترسان بودم * * * امـید دارم کـه پس از مرگ درون امان باشم.

امام رضا علیـه السلام بـه او فرمود: (خدای درون روز ترس بزرگ، ایمنت دارد).
پس هنگامـی کـه به این سروده اش رسید کـه مـی گوید:

مزاری درون بغداد از آنِ نفس زکیـه ای هست که آن را * * * خدای بخشاینده غرفه ای بهشتی شمرده است.

امام رضاعلیـه السلام بدو فرمود: (مـی خواهی کـه در این جا دو بیت بر قصیده ات بیفزایم، که تا به کمال رسد؟).
گفت: (آری، ای پسر رسول خدا!).
پس امام علیـه السلام فرمود:

گوری هست در توس، وای چه مصیبتی دارد * * * کـه درون دل آدمـی را آتش مـی زند
تا روز قیـامت وتا آن گاه کـه خدا قائم را برانگیزد * * * آن کـه هر اندوهی را از دل ما بزداید

دعبل عرض کرد: (ای پسر رسول خدا! این قبری کـه در توس است، مزار کیست؟).
امام رضا علیـه السلام فرمود: (خاکجای من است؛ شبان وروزان نگذرند، که تا آن کـه توس محلّ رفت وآمد شیعیـان وزائرانم درون این غربت گردد؛ بدان کـه هردر این غربتِ توس، زیـارتم کند، درون قیـامت، هم پایـه من است، وآمرزیده گردد).
امام رضا علیـه السلام بعد از فراغت دعبل از خواندن قصیده برخاست، وبه او فرمود کـه از جایش برنخیزد، وخود بـه درون خانـه رفت.
چون مدّتی گذشت، خادمِ حضرت، صددینار، سکّه رضوی آورد، وبدو داد وگفت: (مولایم بـه تو مـی فرماید کـه این وجه را درون نفقه خویش گذار).
دعبل گفت: (به خدا کـه نـه به منظور این وجه آمدم، ونـه این قصیده ام را سرودم که تا طمع درون دریـافت چیزی بسته باشم).
پس آن پول را بازگرداند، وجامـه ای از جامـه های امام رضاعلیـه السلام را به منظور تبرّک وتیمّن، درخواست کرد.
حضرت رضا همان کیسه دینار را با یک جُبّه خَز به منظور او فرستاد، وبه خادم فرمود کـه به او بگوید: (مولایم مـی گوید: این پول را بگیر کـه بدان نیـازمند شوی، ودیگرباره بـه خاطر آن، بر من مراجعه مکن).
دعبل کیسه زر وجُبّه را گرفت وبازگشت، وبا کاروانی از مرو، بیرون شد. چون بـه مـیان قوهان(۱۹۴) رسید، با راه زنان روبه رو شدند. دزدان، کاروانیـان را اسیر کرده، وکتف هایشان را ببستند، ودعبل نیز مـیان اسیران بود. دارایی کاروان، بـه دست دزدان افتاد، وبه تقسیم آن ها پرداختند؛ درون این مـیان،ی بدین شعر دعبل تمثّل جُست که:
مـی بینم فیء آنان درون مـیان دیگران تقسیم مـی گردد
ودست آنان از فیء خودشان تُهی است.
دعبل آن را شنید وگفت: (این شعر، از آنِ کیست؟).
گفت: (از مردی خُزاعی هست که او را دعبل بن علی گویند).
دِعبل گفت: (من همان دعبل بن علی هستم؛ گوینده قصیده ای کـه این بیت، یکی از ابیـات آن است).
آن مرد با جَستی بـه نزد رییسشان - کـه در بالای تپّه نماز مـی گزارد، واز شیعیـان بود - رفت، وخبر را بـه او داد.
رییس، خود آمد، بالای سر دعبل ایستاد وگفت: (تو دعبلی؟).
گفت: (آری).
گفت: (قصیده را بخوان).
دعبل قصیده را خواند، واو دست های دعبل، وتمامـی کاروانیـان را گشود، و- بـه احترام دعبل - هرچه از ایشان گرفته بود را بازگرداند.
دعبل راه مـی پیمود، که تا آن کـه به شـهر قم وارد شد. اهالی قم از او خواستند که تا قصیده اش را به منظور آنان بخواند. دعبل نیز گفت که تا در مسجد جامع، گرد هم آیند، وهنگامـی کـه گرد آمدند، دعبل از منبر بالا رفت، وقصیده را بر ایشان خواند.
مردم، پول وخلعت بسیـار بدو دادند، واز داستان جُبّه، آگاه شدند. از او خواهش د کـه آن را بـه هزار دینار بـه ایشان بفروشد، ولی دعبل نپذیرفت.
آنان گفتند: بعد بخشی از آن را بـه هزار دینار بفروش. او نپذیرفت، واز قم بیرون شد؛ بعد هنگامـی کـه از آبادی شـهر، خارج مـی شد، دسته ای از جوانانِ عرب، احاطه اش د، وجُبّه را از وی ربودند. دعبل بـه قم بازگشت، وخواست که تا جُبّه را بـه وی باز دهند.
جوانان، خودداری د، وسخن مشایخ وپیران را درون این باره وقعی ننـهادند، ودعبل را گفتند کـه دستت بدان جُبّه نمـی رسد؛ بعد هزار دینار بهای آن را بگیر.
دعبل نپذیرفت، امّا چون از بازگرداندن آن ناامـید شد، از ایشان خواست که تا تکّه ای از آن را بـه او دهند. پذیرفتند، وپاره ای از آن را بـه دعبل دادند، وهزار دینار، به منظور باقی آن، پرداختند.
دعبل بـه سوی وطن بازگشت، ودریـافت کـه دزدان، تمامـی دارایی منزلش را بـه یغما اند. بعد صددینار حضرت رضاعلیـه السلام را، هر دینار بـه صددرهم فروخت، واز این راه، ده هزار درهم بـه دستش آمد، وگفتار امام رضاعلیـه السلام درون خاطرش نقش بست کـه فرموده بود: (به زودی بدین وجه، نیـازمند شوی).
دعبل را کنیزی بود کـه بسیـار درون دلش جای داشت. کنیز، چشم درد سختی گرفت، پزشکان بـه بالینش آمدند وگفتند: چشم راستش درمان نپذیرد کـه از مـیان رفته است، امّا چشم چپ را علاج مـی توانیم، درباره اش تلاش خواهیم کرد، وگمان داریم کـه سلامت یـابد.
دعبل را اندوه سختی فراگرفت، وبی تابی بسیـار درباره او کرد. سپس یـادآور فضیلت تکّه جبّه ای شد کـه با خود داشت. آن را آورد، وبه دو چشم کنیز کشید، وشب، پشت چشمان او بست. چون صبح دمـید، چشمان کنیز - بهتر از روز نخست - سلامت یـافته بود، گویی کـه هرگز نشان از بیماری، نداشته است، واین، از برکت مولایمان امام رضا بود.
بیـان امام جواد
به نقل از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی هست که مـی گفت: بـه (امام جواد)محمّد بن علی بن موسی علیـهم السلام گفتم: (إِنّی لَأَرْجُو أَنْ تکُونَ الْقائِمَ مِنْ أَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً).
فَقالَ علیـه السلام: (یـا أَبا الْقاسِمِ! ما مِنَّا إِلّا وهُوَ قائِمٌ بِأَمْرِ الله - عَزَّ وجَلَّ -، وهادٍ إِلی دینِ الله، ولکِنَّ الْقائِمَ الَّذی یطَهِّرُ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْکُفْرِ والْجُحُودِ، ویمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً.
هُوَ الَّذی تَخْفی عَلَی النَّاسِ وِلادَتُهُ، ویغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، ویحْرِمُ عَلَیـهِمْ تَسْمِیتُهُ، وهُوَ سَمِی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله وکَنِیـهُ، وهُوَ الَّذی تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ، ویذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعْبٍ، (وَ) یجْتَمِعُ إِلَیـهِ مِنْ أَصْحابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ: ثَلاثُمِائَةٍ وثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلاً، مِنْ أَقاصِی الْأَرْضِ، وذلِکَ قَوْلُ الله - عَزَّ وجَلَّ -:
(أَینَما تَکُونُوا یأْتِ بِکُمُ الله جَمـیعاً إِنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ)(۱۹۵)؛
فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِه الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلاصِ، أَظْهَرَ الله أَمْرَهُ، فَإِذا کَمُلَ لَهُ الْعَقْدُ، وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ الله - عَزَّ وجَلَّ -، فَلا یزالُ یقْتُلُ أَعْداءَ الله، حَتّی یرْضَی الله - عَزَّ وجَلَّ -).
قالَ عَبْدُ الْعَظیمِ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا سَیدی! وکَیفَ یعْلَمُ أَنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - قَدْ رَضِی؟).
قالَ: (یلْقی فی قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ، فَإِذا دَخَلَ الْمَدینَةَ أَخْرَجَ اللاَّتَ والْعُزّی، فَأَحْرَقَهُما)(۱۹۶).
(من امـید دارم کـه شما همان قائم خاندان محمّد باشید؛ همو کـه زمـین را پُر از عدل وداد کند، همان گونـه کـه آکنده از ظلم وستم گشته است).
فرمود: (ابوالقاسم! هیچ یک از ما نیست، مگر آن کـه برای برپاداشتن امر خداوند عزّ وجل قیـام کرده، ومردم را بـه دین خدا هدایت مـی کند. امّا من آن قائم نیستم کـه خداوند عزّ وجل بـه دست او عرصه زمـین را از کافران ومنکران پاک گرداند، وصفیر عدل او از کران که تا کران گیتی طنین مـی افکند. او آنی هست که مـیلادش بر مردم، پنـهان مانَد، واز چشم ایشان نیز چهره درون حجاب کشد. نام او را بردن، جایز نباشد، ولی بدان کـه هم نام پیغامبر خدا است، وکنیـه ای همچون او دارد.
او آن هست که زمـین درون زیر پایش درنوردیده شود، وهر دشواری برایش آسان گردد. شمار یـارانش بـه تعداد اهل بدر، سی صد وسیزده تن هست که بـه گاهِ ظهور از اقصی نقاط جهان گرد آیند، واین، تحقّق گفتار خداوند عزّ وجلّ هست که مـی فرماید: هرکجا کـه باشید خداوند همگی شما را گرد آورد کـه خدا را بر هر کاری توان است.
چون این عدّه از اهل اخلاص به منظور او حضور یـابند، خداوند امرش را آشکار کند. امّا قیـامش آن زمان آغاز گردد کـه از ده هزار رزم آور، سان بیند. سپس بـه اذن خداوند عزّ وجلّ قیـام کند، وپیوسته، دشمنان خدا را درون خون فروغلتاند، که تا آن کـه خداوند، خشنود گردد).
عبدالعظیم گوید: گفتم: (سرورم! چگونـه درون مـی یـابد کـه خداوند عزّ وجلّ خشنود گردیده است؟).
فرمود: (خداوند درون قلبش رحمت افکند؛ وچون وارد مدینـه گردد، لات وعزّی را بیرون کشد، وهر دو را بسوزاند).
بیـان امام هادی
به نقل از صُقر بن ابی دُلَف هست که گفت: شنیدم کـه (امام هادی) علی بن محمّد بن علی (بن موسی) الرّضاعلیـهم السلام مـی فرمود: (إِنَّ الْإِمامَ بَعْدی الْحَسَنُ ابْنی، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً)(۱۹۷).
(پیشوای بعد از من فرزندم حسن است، وپس از حسن، فرزندش قائم است، همو کـه زمـین را بعد از لبریز شدن از ظلم وستم، پُر از عدل وداد کند).
بیـان امام عسکری
به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری هست که مـی گفت: بـه حضور (امام عسکری)ابومحمّد حسن بن علی علیـهما السلام رسیدم، مـی خواستم از وی درباره جانشین او بپرسم کـه آن حضرت، بدون پرسش آغاز بـه سخن کرد، وبه من فرمود: (یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمْ یخْلِ الْأَرْضَ، مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیـه السلام، ولا یخْلیـها، إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ، مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلی خَلْقِهِ، بِهِ یدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ، وبِهِ ینَزِّلُ الْغَیثَ، وبِهِ یخْرِجُ بَرَکاتِ الْأَرْضِ).
قالَ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! فَمَنِ الْإِمامُ والْخَلیفَةُ بَعْدَکَ؟).
فَنَهَضَ علیـه السلام مُسْرِعاً، فَدَخَلَ الْبَیتَ، ثُمَّ خَرَجَ - وعَلی عاتِقِهِ غُلامٌ، کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیلَةَ الْبَدْرِ، مِنْ أَبْناءِ الثَّلاثِ سِنینَ -؛
فَقالَ: (یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! لَوْلا کَرامَتُکَ عَلَی الله - عَزَّ وجَلَّ - وعَلی حُجَجِهِ، ما عَرَضْتُ عَلَیکَ ابْنی هذا، إِنَّهُ سَمِی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله وکَنِیـهُ، الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً.
یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! مَثَلُهُ فی هذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخِضْرِ علیـه السلام، ومَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَینِ، والله لَیغیبَنَّ غَیبَةً لا ینْجُو فیـها مِنَ الْهَلَکَةِ، إِلّا مَنْ ثَبَّتَهُ الله - عَزَّ وجَلَّ - عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، ووَفَّقَهُ (فیـه) لِلدُّعاءِ بِتَعْجیلِ فَرَجِهِ).
فَقالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا مَوْلای! فَهَلْ مِنْ عَلامَةٍ یطْمَئِنُّ إِلَیـها قَلْبی؟).
فَنَطَقَ الْغُلامُ علیـه السلام بِلِسانٍ عَرَبی فَصیحٍ، فَقالَ: (أَنَا بَقِیةُ الله فی أَرْضِهِ، والْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائِهِ، فَلا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَینٍ یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ!).
فَقالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ: فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً، فَلَمَّا کانَ مِنَ الْغَدِ، عُدْتُ إِلَیـهِ، فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! لَقَدْ عَظُمَ سُرُوری بِما مَنَنْتَ (بِهِ)عَلَی، فَمَا السُّنَّةُ الْجارِیةُ فیـهِ مِنَ الْخِضْرِ وذِی الْقَرْنَینِ؟).
فَقالَ: (طُولُ الْغَیبَةِ یـا أَحْمَدُ!).
قُلْتُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! وإِنَّ غَیبَتِهِ لَتَطُولُ؟).
قالَ: (إی ورَبّی، حَتّی یرْجِعَ عَنْ هذَا الْأَمْرِ أَکْثَرُ الْقائِلینَ بِهِ، ولا یبْقی، إِلّا مَنْ أَخَذَ الله - عَزَّ وجَلَّ - عَهْدَهُ لِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قَلْبِهِ الْإِیمانَ، وأَیدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ؛
یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! هذا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ الله، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، فَخُذْ ما آتَیتُکَ، واکْتُمْهُ، وکُنْ مِنَ الشَّاکِرینَ تَکُنْ مَعَنا غَداً فی عِلّیینَ)(۱۹۸).
احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک وتعالی از آن هنگام کـه آدم علیـه السلام را آفرید، که تا روز قیـامت زمـین را از حجّت الهی بر بندگانش خالی نگذارده، ونخواهد نگذاشت، حجّتی کـه بدو بلا را از زمـینیـان دور سازد، باران نازل کند، وبرکت های زمـین را بیرون آورَد).
(احمد بن اسحاق) گفت: بـه او عرض کردم: (ای پسر رسول خدا! امام وخلیفه بعد از تو کیست؟).
حضرت شتابان برخاست، وبه درون خانـه رفت. سپس بیرون آمد، بر روی شانـه اش کودکی بود کـه سه ساله مـی نمود، ورویش همچون روی ماهِ تمام بود.
پس فرمود: (احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند عزّ وجلّ، وحجّت های الهی، گرامـی نبودی، این پسرم را بر تو عرضه نمـی داشتم. او هم نام وهم کنیـه پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله هست که زمـین را همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است، پُر از عدل وداد کند.
احمد بن اسحاق! مثَلِ او درون این امّت، همچون مثَل حضرت خضر وذوالقرنین است. بـه خدا غیبتی دارد کـه در آن از هلاکت نجات نیـابد؛ جز آنی کـه خدا او را بر قول بـه امامت ثابت دارد، وموفّق سازد کـه برای تعجیل درون فرج او دعا کند).
پس احمد بن اسحاق گفت: بـه آن حضرت عرضه داشتم: (مولایم! آیـا نشانـه ای هست کـه دلم را بدان مطمئن سازم؟).
پس پسربچّه علیـه السلام با لهجه فصیح عربی فرمود: (منم ذخیره خدا درون زمـین خدا، وانتقام گیرنده از دشمنان او، ای احمد بن اسحاق! بعد از این کـه چنین دیدی، دیگر بـه دنبال نشانـه ای مباش).
احمد بن اسحاق گفت: بعد شاد وخرّم بیرون آمدم، وچون فردا رسید، بـه سوی حضرت بازگشتم، وبه او گفتم: (ای پسر رسول خدا! شادی من از آن چه بر من منّت نـهادی، بسیـار است، بفرمایید آن سنّتی کـه از حضرت خضر وذوالقرنین دارد، چیست؟).
فرمود: (ای احمد! طول غیبت است).
گفتم: (ای پسر رسول خدا! غیبت او بـه درازا مـی کشد؟).
فرمود: (سوگند بـه پروردگارم آری، که تا آن جا کـه بیشینـه معتقدان بـه امر امامت، از او روی برگردانند، وکسی با او نمانَد؛ مگری کـه خداوند، پیمان ولایت ما را از او گرفته، ودر قلبش ایمان را نگاشته، وبه روحی از جانب خویش تأییدش کرده باشد(۱۹۹).
ای احمد بن اسحاق! این امری از امور خداوند، ورازی از رازهای او، وغیبی از غیب های او است؛ بعد آن چه کـه بر تو افاده کردم را بگیر وپنـهان دار، واز سپاس گزاران باش، که تا فرد(ی قیـامت) درون علّیین باشی).
بیـان امام زمان درباره خویشتن
به نقل از شیخ صدوق احمد بن اسحاق بن سعد اشعری - رحمـهُ الله - هست که دسته ای از اصحاب ما بـه او گفتند کـه جعفر بن علی بـه او نامـه ای نگاشته، وبه معرّفی خویش درون آن پرداخته، واطّلاع داده کـه قیم بعد از برادرش است، وهر آن چه از دانش حلال وحرام بدان نیـاز دارد، ودیگر دانش ها همگی نزد او است.
احمد بن اسحاق گفت: هنگامـی کـه نامـه را خواندم، نامـه ای به منظور صاحب الزّمان علیـه السلام نگاشتم، ودر آن، متن نامـه جعفر را نیز گنجاندم. بعد برای من، پاسخِ نامـه چنین خارج شد:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم.
أَتانی کِتابُکَ - أَبْقاکَ الله -؛ والْکِتابُ الَّذی أَنْفَذْتَهُ دَرْجَهُ، وأَحاطَتْ مَعْرِفَتی بِجَمـیعِ ما تَضَمَّنَهُ عَلَی اخْتِلافِ أَلْفاظِهِ، وتَکَرُّرِ الْخطَأِ فیـهِ، ولَوْ تَدَبَّرْتَهُ، لَوَقَفْتَ عَلی بَعْضِ ما وَقَفْتُ عَلَیـهِ مِنْهُ.
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمـینَ حَمْداً لا شَریکَ لَهُ عَلی إِحْسانِهِ إِلَینا، وفَضْلِهِ عَلَینا؛ أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - لِلْحَقِّ إِلّا إِتْماماً، ولِلْباطِلِ إِلّا زُهُوقاً، وهُوَ شاهِدٌ عَلَی بِما أَذْکُرُهُ، وَلِی عَلَیکُمْ بِما أَقُولُهُ، إِذَا اجْتَمَعْنا لِیوْمٍ لا رَیبَ فیـهِ، ویسْأَلُنا عَمَّا نَحْنُ فیـهِ مُخْتَلِفُونَ، إِنَّهُ لَمْ یجْعَلْ لِصاحِبِ الْکِتابِ عَلَی الْمَکْتُوبِ إِلَیـهِ ولا عَلَیکَ، ولا عَلی أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمـیعاً إِمامَةً مُفْتَرِضَةً، ولا طاعَةً ولا ذِمَّةً، وسَأُبَینُ لَکُمْ جُمْلَةً تَکْتَفُونَ بِها - إِنْ شاءَ الله تَعالی -.
یـا هذا! یرْحَمُکَ الله، إِنَّ الله تَعالی لَمْ یخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، ولا أَهْمَلَهُمْ سُدی؛ بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ، وجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعاً وأَبْصاراً وقُلُوباً وأَلْباباً، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیـهِمُ النَّبیینَ علیـهم السلام مُبَشِّرینَ ومُنْذِرینَ، یأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ، وینْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیتِهِ، ویعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ ودینِهِمْ، وأَنْزَلَ عَلَیـهِمْ کِتاباً، وبَعَثَ إِلَیـهِمْ مَلائِکَةً یأْتینَ بَینَهُمْ وبَینَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیـهِم بِالْفَضْلِ الَّذی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیـهِمْ، وما آتاهُمْ مِنَ الدّلائِلِ الظَّاهِرَةِ، والْبَراهینِ الْباهِرَةِ، والْآیـاتِ الْغالِبَةِ.
فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النَّارَ عَلَیـهِ بَرْداً وسَلاماً، واتَّخَذَهُ خَلیلاً؛ ومِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَهُ تَکْلیماً، وجَعَلَ عَصاهُ ثُعْباناً مُبیناً؛ ومِنْهُمْ مَنْ أَحْیی الْمَوْتی بِإِذْنِ الله، وأَبْرَأَ الْأَکْمَةَ والْأَبْرَصَ بِإِذْنِ الله؛ ومِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّیرِ، وأُوتِی مِنْ کُلِّ شَیءٍ.
ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیـه وآله رَحْمَةً لِلْعالَمـینَ، وتَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ، وخَتَمَ بِهِ أَنْبِیـائَهُ، وأَرْسَلَهُ إِلَی النَّاسِ کافَّةً، وأَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ ما أَظْهَرَ، وبَینَ مِنْ آیـاتِهِ وعَلاماتِهِ ما بَینَ.
ثُمَّ قَبَضَهُ صلی الله علیـه وآله حَمـیداً فَقیداً سَعیداً، وجَعَلَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ إِلی أَخیـهِ وابْنِ عَمِّهِ، ووَصِیـهِ ووارِثِهِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ علیـه السلام، ثُمَّ إِلَی الْأَوصِیـاءِ مِنْ وُلْدِهِ واحِداً واحِداً، أَحْیی بِهِمْ دینَهُ، وأَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ، وجَعَلَ بَینَهُمْ، وبَینَ إِخْوانِهِمْ، وبَنی عَمِّهِمْ، والْأَدْنَینِ فَالْأَدْنَینِ مِنْ ذَوی أَرْحامِهِمْ فُرْقاناً بَیناً، یعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ، والْإِمامُ مِنَ الْمَأْمُومِ، بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وبَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیوب، وطَهَّرَهُمْ مِنْ الدَّنَسِ، ونَزَّهَهُمْ مِنَ الّلبْس، وجَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ، ومُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ، ومَوْضِعَ سِرِّهِ، وأَیدَهُمْ بِالدَّلائِلِ.
وَلَوْلا ذلِکَ لَکانَ النَّاسُ عَلی سَواءٍ، ولَادَّعی أَمْرَ الله - عَزَّ وجَلَّ - کُلُّ أَحَدٍ، ولَمَّا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ، ولا الْعالِمُ مِنَ الْجاهِلِ، وقَدِ ادَّعی هذَا الْمُبْطِلُ المُفْتَری عَلَی الله الْکَذِبَ بِمَا ادَّعاهُ، فَلا أَدْری بِأَیةِ حالَةٍ هِی لَهُ رَجاءَ أَنْ یتِمَّ دَعْواهُ:
أَ بِفِقْهٍ فی دینِ الله؟، فَوَ الله ما یعْرِفُ حَلالاً مِنْ حَرامٍ، ولا یفَرِّقُ بَینَ خَطَأٍ وصَوابٍ؛
أَمْ بِعِلْمٍ؟، فَما یعْلَمُ حَقّاً مِنْ باطِلٍ، ولا مُحْکَماً مِنْ مُتَشابِهٍ، ولا یعْرِفُ حَدَّ الصَّلاةِ ووَقْتَها؛
أَمْ بِوَرَعٍ؟، فَالله شَهیدٌ عَلی تَرْکِهِ الصَّلاةَ الْفَرْضَ أَرْبَعینَ یوْماً، یزْعَمُ ذلِکَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَةِ، ولَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأَدّی إِلَیکُمْ، وهاتیکَ ظُرُوفُ مُسْکِرِهِ مَنْصُوبَةً، وآثارُ عِصْیـانِهِ لِلَّهِ - عَزَّ وجَلَّ - مَشْهُورَةً قائِمَةً؛
أَمْ بِآیةٍ؟، فَلْیأْتِ بِها؛
أَمْ بِحُجَّةٍ؟، فَلْیقِمْها؛
أَمْ بِدَلالَةٍ؟، فَلْیذْکُرْها.
قالَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی کِتابِهِ:
(بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ - حم - تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ الله الْعَزیزِ الْحَکیمِ - ما خَلَقْنَا السَّماواتِ والْأرْضَ وما بَینَهُما إِلّا بِالْحَقِّ وأَجَلٍ مُسَمّی والَّذینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ - قُلْ أرَأیتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله أَرُونی ماذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فی السَّماواتِ ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ - ومَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُو مِنْ دُونِ الله مَنْ لا یسْتَجیبُ لَهُ إِلی یوْمِ الْقِیـامَةِ وهُمْ عَنْ دَعائِهِمْ غافِلُونَ - وإِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وکانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرینَ)(۲۰۰).
فَالْتَمِسْ - تَوَلَّی الله تَوْفیقَکَ - مِنْ هذَا الظَّالِمِ ما ذَکَرْتُ لَکَ، وامْتَحِنْهُ وسَلْهُ عَنْ آیةٍ مِنْ کِتابِ الله یفَسِّرُها، أَوْ صَلاةٍ فَریضَةٍ یبَینْ حُدُودَها وما یجِبُ فیـها؛ لِتَعْلَمَ حالَهُ ومِقْدارَهُ، ویظْهَرَ لَکَ عَوارُهُ ونُقْصانُهُ، والله حَسیبُهُ. حَفِظَ الله الْحَقَّ عَلی أَهْلِهِ، وأَقَرَّهُ فی مُسْتَقَرِّهِ، وقَدْ أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ تَکُونَ الْإِمامَةُ فی أَخَوَینِ بَعْدَ الْحَسَنِ والْحُسَینِ علیـهما السلام، وإِذا أَذِنَ الله لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الحَقُّ، واضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وانْحَسَرَ عَنْکُمْ.
وَإِلَی الله أَرْغَبُ فِی الْکَفایةِ، وجِمـیلِ الصُّنْعِ والْوِلایةِ، وحَسْبُنَا الله ونِعْمَ الْوَکیلُ، وصَلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ(۲۰۱).
به نام خداوند بخشاینده مـهربان
نامـه تو - کـه خداوند پایدارت دارد! - ونامـه ای کـه در آن درج کرده بودی، بـه دستم رسید، ومن با همـه آن چه از اختلاف کلمات وتکرار اشتباهات کـه در آن رفته بود از محتوایش آگاه گشتم، تو نیز اگر درون آن اندیشیده بودی، بـه برخی از آن چه کـه من دانسته ام، پی مـی بردی، وسپاس، پروردگار جهانیـان را، سپاسی کـه در آن، شریکی به منظور او - از فضل واحسانش بر ما - نباشد.
خداوند پرهیز دارد از حقیقتی، مگر با بـه پایـان رساندش، واز باطلی، مگر با از مـیان برداشتنش، واو درون آن روزی کـه جمعمان آورَد وتردیدی درون آن نیست، بدان چه مـی آورم، بر من، وبرای من بر شما شاهد است، واز چیزی کـه ما را درون آن اختلاف هست بپرسد.
وی به منظور صاحب این نامـه، بر آن کـه نامـه خطاب بـه او بـه نگارش درآمده، ونـه بر تو، ونـه بر هیچ یک از مردمان، امامت واجبی، ونـه طاعتی، ونـه حقّی قرار نداده است، من برایتان مطالبی مـی آورم کـه - ان شاء الله تعالی - کفایتتان خواهد کرد.
ای مرد! خدا رحمتت کند، همانا خداوند متعال مردمان را بیـهوده نیـافرید، وبه حال خویش رهایشان نساخت؛ بلکه بـه قدرت خویش آفریدشان، وبرای ایشان، گوش وچشم وقلب وعقل قرار داد؛ سپس پیـامبران علیـهم السلام بشارت دهنده وترساننده را بـه سویشان برانگیخت، بـه طاعتش امر فرمود، واز گناهش بازشان داشت، وآنان را از آن چه کـه در امر خداوند ودینشان بی خبر بودند، آگاه کرد، وکتابی را بر ایشان فرستاد، وفرشتگانی را بـه سویشان روانـه ساخت، با فضلی کـه برای آنان، مـیان ایشان، ومـیان آنان کـه ایشان را بـه سویشان فرستاده بود، وبا آن چه از دلایل آشکار وبرهان های درخشان ونشانـه های پیروزی کـه عطایشان کرد، تفاوت گذاشت.
پس بری از ایشان، آتش را سرد وسلامت کرد، ووی را بـه دوستی گرفت؛ بای از آن ها سخن گفت، وعصایش را اژدهای آشکاری ساخت؛ شخصی از مـیان آنان، مردگان را با اجازه الهی زندگی مـی داد، ونابینایی وپیسی وبرَص را شفا مـی بخشید؛ از آن گروه،ی بود کـه دانشِ سخن با پرندگان را بـه وی آموخت، واز هرچیزی بدو عطا فرمود؛
سپس محمّدصلی الله علیـه وآله را رحمتی به منظور جهانیـان برانگیخت، ونعمتش را بدو تمام کرد، وپیـامبرانش را بـه او پایـان داد، او را بـه سوی تمامـی مردمان فرستاد؛ واز راستی دعوتش، نمایـان کرد، آن چه را کـه نمایـاند؛ واز نشانـه هایش آشکار کرد، آن چه را کـه آشکار نمود؛
سپس روح اوصلی الله علیـه وآله را ستوده وخوش بخت، ستاند. سپس امر (پیشوایی)را بعد از او بـه برادرش، پسرعمویش، وصیش ووارثش علی بن ابی طالب علیـه السلام، وپس از او بـه اوصیـای از فرزندان او، یکی بعد از دیگری، وا گذاشت. دینش را بدان ها حیـات بخشید، وبا آنان، نورش را تمام گرداند، ومـیان آنان وبرادرانشان، وپسرعموهایشان، ویک بـه یک خاندان آنان، تفاوت آشکاری نـهاد کـه بدان، حجّت را از محجوج، وامام را از مأموم باز شناختند. آنان را از گناهان معصوم، از عیب ها بری، از ناپاکی ها پاک، واز اشتباه، منزّه داشته بود، وایشان را گنجینـه های دانشش، وامانت گاه حکمتش، وجای گاه اسرارش قرار داده، وبا دلایلی، یـاری رسانده بود، واگر این گونـه نبود، مردمان یکسان بودند، وهردعوی امر خداوند عزّ وجلّ را مـی کرد، وحقّ از باطل، وعالِم از جاهل، باز شناخته نمـی شد.
واین باطل گر تهمت زننده بر خدا، دروغ گفت بدان چه دعوی کرد، ونمـی دانم بـه کدامـین صورت، امـید خاتمـه دعوی اش را دارد.
آیـا شناختی درون دین خدا دارد؟؛ بعد به خدا سوگند کـه حلال را از حرام نمـی شناسد، ومـیان درست وخطا تفاوتی ننـهد.
یـا به منظور دانشی؟؛ درون حالی کـه حقّ را از باطل نشناسد، ونـه مُحکمـی را از مُتشابه، وحدود نماز ووقت آن را نداند.
یـا به منظور تقوایی؟؛ خداوند شاهد ترک نماز واجبش درون چهل روز بوده هست که مـی خواسته با این کار، افسون گری کند، شاید کـه خبرش بـه شما رسیده، وظرف مادّه های مست کننده را برپا کرده، وآثار نافرمانی خداوند عزّ وجلّ را مشـهور نموده، وبرافراشته است.
یـا نشانـه ای دارد؟؛ کـه باید آن را بیـاورد.
یـا بـه حجّتی؟؛ کـه باید ارائه دهد.
یـا دلیلی مـی داند؟؛ کـه باید بگوید. خداوند عزّ وجلّ درون کتابش مـی فرماید:
به نام خداوند بخشاینده مـهربان
حامـیم. نازل شدن این کتاب از جانب پروردگار پیروز وحکیم است. ما آسمان ها وزمـین، وآن چه مـیان آن دو هست را جز بـه درستی، ودر مدّتی معین نیـافریده ایم، وکافران از آن چه کـه بیمشان دهند، روی گردانند. بگو: از آن هایی کـه جز الله، بـه خدایی دیگر مـی خوانند خبر دهید؛ بـه من بنمایـانید کـه از این زمـین چه آفریده اند؟، یـا درون آفرینش آسمان ها شرکت جُسته اند؟ اگر راست مـی گویید، برایم کتابی کـه پیش از قرآن آمده باشد، یـا اگر دانشی از پیشینیـان بر جای مانده است، بیـاورید. کیست گمراه تر از آن کـه به جز الله، چیزی را بـه خدایی مـی خوانَد کـه تا روز قیـامت بـه او پاسخ ندهد کـه بتان از دعای بت پرستان بی خبران اند، وچون درون قیـامت، مردم را گردآورند، بتان با پرستندگان خویش، دشمن باشند، وعبادتشان را انکار کنند.
درخواست دارم از تو - کـه خداوند توفیقت را سرپرستی کند - که تا از این ظالم، آن چه را کـه برایت آوردم، بخواهی، ووی را بیـازمایی، وبپرسی اش از آیـه ای از کتاب خدا کـه تفسیرش کند، یـا نماز واجبی کـه حدودش، وآن چه درون آن واجب هست را تعیین کند، که تا حال ومقدارش را بدانی، وعیب ونُقصانش برایت آشکار گردد، وخدا کفایتش مـی کند.
حقّ را بر اهلش نگاه بان است، ودر مکان خویش قرار داده، وپرهیز دارد کـه امامت بعد از حسن وحسین علیـهما السلام درون دو برادر قرار گیرد، وهنگامـی کـه خداوند ما را اجازه سخن فرماید، حقّ، آشکار گردد، وباطل، نابود شود، واز شما دست کشد.
واز سوی خداوند، کفایت ونیکویی درون کردار وسرپرستی را درخواست دارم؛ وخداوند ما را کافی است، وچه خوب وکیلی است(۲۰۲)، ودرود خداوند بر محمّد وخاندان او باد).
وی از فرزندان امـیرمؤمنان است
به نقل از ابن عبّاس هست که گفت: پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمود: (إِنَّ عَلیـاً إِمام أُمَّتی، وخَلیفَتی عَلَیـها بَعْدی؛ ومِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذی إِذا ظَهَرَ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً ونَذیراً، إِنَّ الثَّابِتینَ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، فی زَمانِ غَیبَتِهِ، لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْریتِ الْأَحْمَرِ).
فَقامَ إِلَیـهِ جابِرُ بْنُ عَبْد الله الْأَنْصاری، فَقالَ: (یـا رَسُولَ الله! لِوَلَدِکَ الْقائِمِ غَیبَةٌ؟).
قالَ: (إی ورَبّی، لَیمَحِّصَنَّ الَّذینَ آمَنُوا، ویمْحَقُ الْکافِرینَ؛
یـا جابِرُ! إِنَّ هذَا الْأَمْرَ مِنْ أَمْرِ الله، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله مَطْوِی مِنْ عِبادِ الله، فَإِیـاکَ والشَّکَّ فیـهِ، فَإِنَّ الشَّکَّ فی أَمْرِ الله - عَزَّ وجَلَّ - کُفْرٌ)(۲۰۳).
(همانا علی پیشوای امّتم، وپس از من، خلیفه ام بر آن ها است. از فرزندان او هست قائم چشم انتظاری کـه خداوند بـه دست او زمـین را از عدل وداد بیـاکنَد، همان گونـه کـه لبریز از جور وستم گشته است. سوگند بـه او کـه مرا بـه درستی، بـه بشارت وترساندن برانگیخت: ثابت قدمان بر امامت او درون زمان غیبتش، از کبریت احمر، نایـاب ترند).
در این هنگام جابر بن عبدالله انصاری برخاست وگفت: (ای پیغامبر خدا! آیـا فرزندت قائم، غیبت خواهد گزید؟).
فرمود: (آری، سوگند بـه پروردگارم کـه چنین شود، که تا خداوند، ایمانیـان را بیـازماید، وکافران را نابود سازد؛
جابر! این امری از امور خداوندی، ورازی از رازهای او هست که بر بندگان، پوشیده مانده؛ بعد مبادا کـه در آن، شکّ بری کـه شکّ درون کار خداوند، همان کُفر است).
وی از فرزندان سرور زنان جهان است
به نقل از سعید بن مُسَیب هست که مـی گفت: امّ سلمـه را شنیدم کـه مـی گفت: از پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله شنیدم که: سخن از حضرت مـهدی بـه مـیان آورد، وفرمود: (نَعَمْ هُوَ حَقّ، وهُوَ مِنْ بَنی فاطِمَة)؛
(آری، او حقیقی است، او از پسران فاطمـه است).
واز همو بـه نقل از امّ سلمـه - رضی الله عنـها - هست که پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله یـادی از حضرت مـهدی کرد وفرمود:
(هُوَ مِنْ وُلْدِ فاطِمَةٍ)(۲۰۴)؛
(او از فرزندان فاطمـه است).
وی از فرزندان سبطین است
امام زمان - علیـه السلام - از آن جهت فرزند هر دو امامِ حسن وحسین - علیـهما السّلام - بـه شمار مـی رود کـه مادر امام باقر ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین - علیـهم السّلام -، فاطمـه سبط اکبر، امام حسن مجتبی - علیـه السلام - است. بعد (امام) باقر وا بعد از او که تا حضرت مـهدی - علیـهم السّلام - از نسل امام حسن وامام حسین - علیـهما السّلام - هستند.
علَم الهدی مرتضی بن احمد محمّد بن جعفر بن زید بن جعفر بن محمّد بن احمد بن محمّد بن حسین بن اسحاق بن امام جعفر صادق، از ابوالفرج یحیی بن محمود ثقفی، از ابوعلی حسن بن احمد حدّاد، از ابونُعیم احمد بن عبدالله اصفهانی از حافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی؛
وحافظ ابوحجّاج یوسف بن خلیل، از محمّد بن ابوزید کرّانی، از فاطمـه بنت عبدالله جوزدانیـه، از ابوبکر بن ربده، از حافظ ابوالقاسم طبرانی، از محمّد بن زریق بن جامع بصری، از هیثم بن حبیب، از سفیـان بن عُیینـه، از علی هلالی بـه نقل از پدرش روایت کرده هست که گفت: دَخَلْتُ عَلی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، فی شَکاتِهِ الَّتی قُبِضَ فیـها، فَإِذا فاطِمَةٌعلیـها السلام عِنْدَ رَأْسِهِ، قالَ: فَبَکَتْ حَتَّی ارْتَفَعَ صَوْتُها، فَرَفَعَ رَسُولُ الله صلی الله علیـه وآله طَرْفَهُ إِلَیـها،
قالَ: (حَبیبَتی فاطِمَةُ! مَا الَّذی یبْکیکِ؟).
فَقالَتْ: (أَخْشَی الضَّیعَةَ مِنْ بَعْدِکَ).
فَقالَ: (یـا حَبیبَتی! أَ ما عَلِمْتِ أَنَّ الله - تَعالَی - اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلاعَةً، فَاخْتارَ مِنْها أَباکَ، فَبَعَثَهُ بِرِسالَتِهِ؛ ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَةً، فَاخْتارَ بَعْلَکَ، وأَوْحی إِلَی أَنْ أُنْکِحَکِ إِیـاهُ.
یـا فاطِمَةُ! ونَحْنُ أَهْلُ بَیتٍ قَدْ أَعْطانَا الله سَبْعَ خِصالٍ لَمْ یعْطِ أَحَداً قَبْلَنا، ولا یعْطی أَحَداً بَعْدَنا: أَنَا خاتَمُ النَّبیینَ، وأَکْرَمُ النَّبیینَ عَلَی الله، وأَحَبُّ الْمَخْلُوقینَ إِلَی الله، وأَنَا أَبُوکِ؛ ووَصیی خَیرُ الْأَوْصِیـاءِ، وأَحَبُّهُمْ إِلَی الله، وهُوَ بَعْلُکِ؛ ومِنَّا مَنْ لَهُ جَناحانِ أَخْضَرانِ، یطیرُ فِی الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلائِکَةِ حَیثُ یشاءُ، وهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبیکِ، وأَخُو بَعْلِکِ؛ ومِنَّا سِبْطا هذِه الْأُمَّة، وهُمَا ابْناکِ: الْحَسَنُ والْحُسَینُ، وهُما سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وأَبُوهُما - والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - خَیرٌ مِنْهُما.
یـا فاطِمَةُ! - والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - إِنَّ مِنْهُما مَهْدِی هذِهِ الْأُمَّةِ، إِذا صارَتِ الدُّنْیـا هَرْجاً ومَرْجاً، وتَظاهَرَتِ الْفِتَنُ، وتَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، وأَغارَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ، فَلا کَبیرٌ یرْحَمُ صَغیراً، ولا صَغیرٌ یوَقِّرُ کَبیراً، یبْعَثُ الله عِنْدَ ذلِکَ مِنْهُما مَنْ یفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَةِ وقُلُوباً غُلْفاً، یقُومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ کَما قُمْتُ بِهِ فی أَوَّلِ الزَّمانِ، ویمْلَأُ الدُّنْیـا عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً.
یـا فاطِمَةُ! لا تَحْزَنی ولا تَبْکی، فَإِنَّ الله - تَعالی - أَرْحَمُ بِکِ، وأَرْأَفُ عَلَیکِ مِنّی، وذلِکَ لِمَکانِکِ مِنّی، ومَوْقِعِکِ مِنْ قَلْبی، وزَوَّجَکِ الله زَوْجَکِ، وهُوَ أَشْرَفُ أَهْلِ بَیتِکِ حَسَباً، وأَکْرَمُهُمْ مَنْصَباً، وأَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِیةِ، وأَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِیةِ، وأَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِیةِ، وقَدْ سَأَلْتُ رَبّی أَنْ تَکُونی أَوَّلَ مَنْ یلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیتی).
قالَ عَلِی علیـه السلام: (فَلَمَّا قَضَی النَّبِی صلی الله علیـه وآله لَمْ تَبْقَ فاطِمَةَعلیـها السلام بَعْدَهُ إِلّا خَمْسَةََ وسَبْعینَ یوْماً، حَتَّی أَلْحَقَهَا الله بِهِ - صَلَّی الله عَلَیـهِما وسَلَّمَ -).
در هنگامـی کـه پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله بیمار بود، وبر اثر آن، دنیـا را وداع فرمود، بـه حضور حضرتش رسیدم، دیدم کـه ش فاطمـه بر بالین او نشسته، واشک مـی ریزد، گریست وگریست که تا آوای گریـه اش بلند شد؛
رسول خدا سر بـه سوی او برداشت، وفرمود: (فاطمـه دوست داشتنی ام، چیست کـه مـی گریـاندت؟).
فاطمـه علیـها السلام فرمود: (از ضایع شدن بعد از شما درون هراسم).
پیـامبر خدا فرمود: (حبیبه ام! آیـا ندانستی کـه خداوند بر زمـین نِگریست ودانست، واز مـیان تمامـی زمـینیـان، پدرت را برگزید، وبه رسالت برانگیخت.
آن گاه توجّهی دیگر کرد، واز همگی جهانیـان، شوهرت را انتخاب فرمود، وبه من وحی کرد، که تا تو را - تنـها - بـه عقد او درآورم.
فاطمـه! ما از اهل بیتیم، همانان کـه خداوند، هفت(۲۰۵) خصلتی را بدانان عطا فرموده کـه پیش از ما بـه هیچ نداده، وپس از ما نیز نخواهد داد؛ یکی آن کـه مرا خاتم پیـامبران ساخته، ومن نزد خداوند، گرامـی ترین پیـامبران، ودوست ترین جمـیع آفریدگانم، واو پدر تو است.
دیگر آن کـه وصی من، بهترین ودوست داشتنی ترین اوصیـا نزد خداوند است، واو همسر تو است.
واز ما است، او کـه دو بال سبز دارد، ودر بهشت، همراه با فرشتگان بـه هر سو کـه خواهد، پر مـی کشد، واو پسرعموی پدرت، وبرادرِ شوهرت است(۲۰۶).
واز ما هست دو سبط این امّت، وسرور جوانان اهل بهشت، وآن دو، پسران تو حسن وحسین اند، وسوگند بـه او کـه مرا بـه درستی بر پیـامبری برانگیخت، پدر آن دو از آنان برتر است.
سوگند بـه خدایی کـه مرا بـه درستی برانگیخت، مـهدی این امّت، از آن دو بـه وجود خواهد آمد.
آن گاه کـه در دنیـا هرج ومرج شود، وفتنـه ها آشکار گردد، وراه ها بسته شود، وبرخی از مردم بر دسته ای دیگر چپاول برند، وسال مندان، رحم بر خردسالان نبرند، وکم سالان، احترام پیران را نکنند؛ خداوند،ی را از فرزندان آن دو برانگیزاند کـه دژهای گمراهی را بگشاید، وقفل از دل های پُرغفلت بردارد. دین خدا را درون آخرالزّمان آن چنان برپا دارد کـه من درون ابتدا برپاداشتم، وجهان را از عدل بیـاکند، چنان چه پُر از ستم شده باشد.
فاطمـه! محزون وگریـان مباش کـه خداوند - از من - بـه تو مـهربان تر است. این، از جهت منزلت تو درون نزد من، وجای گاه تو درون قلب من است، وخدا تو را بـه همسریی درآورد کـه شریف ترین خویشاوندانت از حسَب، منصبش از همگان گرامـی تر، بـه مردمان مـهربان تر، عادل ترین بـه تقسیم ، وبیناترینِ بـه احکام بود.
وبه این ها هست که از خدا درخواسته ام، که تا تو نخستینی از اهل بیت باشی کـه به من خواهند پیوست).
علی علیـه السلام فرمود: (فاطمـه علیـها السلام بعد از وفات پیغامبر خداصلی الله علیـه وآله جز هفتاد وپنج روز درون دنیـا باقی نماند که تا این کـه خداوند، وی را بدو ملحق فرمود؛ درود خدا بر آن دو باد).
گنجی مـی نویسد: صاحب حلیة الاولیـاء درون کتاب خویش کـه نام آن ذکر نعت المـهدی است، این چنین آورده، وطبرانی - پیر اهل فنّ خود - درون معجم الکبیر خویش آن را استخراج کرده است(۲۰۷).
این حدیث درون کشف الغمّه بـه نقل از حافظ ابونُعیم درون احادیث الاربعین، ودر فصل سوم از باب نـهم المـهدی بـه نقل از عقدالدّرر، بـه نقل از کتاب صفة المـهدی نگاشته ابونُعیم، بـه نقل از علی بن هلال از پدرش، که تا آن جایی کـه مـی فرماید: (کَما مُلِئَتْ جَوْراً) درج شده است.
هم چنین درون ینابیع المودّة(۲۰۸) بخش هایی از این حدیث را بـه نقل از جواهر العقدین، بـه نقل از فرائد السّمطین آورده، وگفته هست که آن چه درون جواهر العقدین آمده، درون صواعق یـاد شده است.
در غایةالمرام نیز بـه نقل از الاربعین بـه نقل از علی بن بلال از پدرش روایت شده، ودر فصل دوم البرهان فی علامات مـهدی آخرالزّمان از: (والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُما) تا: (کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً)، بـه نقل از طبرانی درون (معجم) الکبیر وابونُعیم، از علی هلالی آمده است(۲۰۹).
وی نـهمـین فرزند امام حسین است
به نقل از زید بن ثابت هست که گفت: شنیدم کـه پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله مـی فرمود: (عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ قائِدُ الْبَرَرَةِ، وقاتِلُ الْفَجَرَةِ، مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ، مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ، الشَّاکُّ فی عَلِی علیـه السلام هُوَ الشَّاکُّ فِی الْإِسْلامِ؛ وخَیرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدی، وخَیرُ أَصْحابی عَلِی، لَحْمُهُ لَحْمـی، ودَمُهُ دَمـی، وأَبُو سِبْطَی، ومِنْ صُلْبِ الْحُسَینِ یخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ، ومِنْهُمْ مَهْدِی هذِهِ الْأُمَّةِ)(۲۱۰).
(علی بن ابی طالب پیشوای نیکان، وقاتل بدکاران است، پیروز هست آن کـه او یـاری اش کند، وخوار هست آن کـه او را خوارش کند؛ شکّ برنده درباره علی علیـه السلام همان شکّ کننده درون اسلام است؛
او هست برترین جانشین من، وبهترین یـارانم، گوشت او گوشت من، وخون او همان خون من، وپدرِ فرزندزادگانم است. از صُلب حسین، ا نُه گانـه خارج شوند ومـهدی این امّت، درون شمار آنان است).
انکار مـهدی، انکار ا پیشین است
ودر صحیحه عبدالله بن مِسکان بـه نقل از (امام صادق) ابی عبدالله علیـه السلام آمده هست که فرمود: (مَنْ أَنْکَرَ واحِداً مِنَ الْأَحْیـاءِ، فَقَدْ أَنْکَرَ الْأَمْواتَ)(۲۱۱).
(هر آن کـه منکر یکی از ا زنده شود، درگذشتگان آنان را نیز منکر گشته است).
ترس ستمکاران از مـهدی موعود
ابومحمّد بن شاذان - علیـه الرّحمـه - گفت: ابوعبدالله بن حسین بن سعد کاتب رضی الله عنـه به منظور ما روایت کرد کـه ابومحمّد (امام عسکری) علیـه السلام مـی فرمود: (قَدْ وَضَعَ بَنُو أُمَیةَ وبَنُو الْعَبَّاسِ سُیوفَهُمْ عَلَینا لِعِلَّتَینِ:
أَحَدُهُما: أَنَّهُمْ کانُوا یعْلَمُونَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْخِلافَةِ حَقٌّ، فَیخافُونَ مِنْ ادِّعائِنا إِیـاها وتَسْتَقَرُّ فی مَرْکَزِها.
ثانیـهما: أَنَّهُمْ قَدْ وَقَفُوا مِنَ الْأَخْبارِ الْمُتَواتِرَةِ عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنَّا، وکانُوا لا یشُکُّونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ، فَسَعَوْا فی قَتْلِ أَهْلِ بَیتِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، وإِبادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوَصْلِ إِلی مَنْعِ تَوَلُّدِ الْقائِمِ علیـه السلام، أَوْ قَتْلِهِ. فَأَبَی الله أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِواحِدٍ مِنْهُمْ إِلّا یتِمَّ نُورَهُ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(۲۱۲).
(بنی امـیه وبنی عبّاس بـه دو جهت درون مـیان ما شمشیر نـهادند:
اوّل این که: مـی دانستند حقّی درون خلافت ندارند، وهراس داشتند کـه ما دعوی خلافت کنیم، وحقّ، درون مرکز واقعی خود قرار گیرد.
دوم آن که: از خبرهای متواتر بـه دست آورده بودند کـه زوال سلطنت ظالمان وستم کاران، بـه دست قائم ما است، وشکّ نداشتند کـه خود، درون شمار ظالمان وستم کاران اند. از همـین رو درون کشتن اهل بیت پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله، وبرانداختن نسلشان کوشیدند، که تا مگر از تولّد قائم علیـه السلام پیش گیری کرده باشند، ویـا او را بکشند. امّا خدا نخواست کـه امرش بر هیچ یک از آنان ظاهر شود، جز آن کـه نور وی تمام گردد، اگرچه کافران را ناگوار آید)(۲۱۳).
مـهدی موعود دو غیبت دارد
به نقل از ابی عبدالله حسین بن علی(۲۱۴) علیـهما السلام هست که مـی فرمود: (لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ، یعْنِی الْمَهْدی علیـه السلام، غیبَتانِ؛ إِحْدیـهُما تَطُولُ، حَتّی یقُولَ بَعْضُهُمْ: ماتَ، وبَعْضُهُمْ: ذَهَبَ، ولا یطَّلِعُ عَلی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِی ولا غَیرِهِ، إِلَّا الْمَوْلَی الَّذی یلی أَمْرَهُ)(۲۱۵).
(صاحب این امر - یعنی: مـهدی علیـه السلام - را دو غیبت است؛ یکی از آن ها بـه درازا کشد، که تا آن جا کـه دسته ای گویند: مرده است، وپاره ای گویند که: (آمده، و) رفته است، وبه جز خادمـی کـه کارهای او را بر عهده دارد، هیچ از دوستان ودیگر مردمان، از جای گاه او آگاه نشوند).
مـهدی موعود را غیبتی دراز است
از سُدیر صَیرَفی نقل شده هست که گفت: من ومُفضّل بن عمر، وابوبصیر، وابان بن تَغلِب بـه حضور سرورمان امام ابوعبدالله صادق علیـه السلام رسیدیم؛ دیدیم جامـه ای خیبری وطوق دار از جنس مو با آستین کوتاه وبدون یقه بر تن دارد، وبر خاک نشسته، وهمچون فرزندمرده ای جگرسوخته مـی گرید.
غم واندوه درون چهره اش نمایـان، ودگرگونی درون سیمایش هویدا، واشک درون دیدگان مبارکش حلقه زده، ومـی گوید: (سَیدی! غَیبَتُکَ نَفَتْ رُقادی، وضَیقَتْ عَلَی مِهادی، وابْتَزَّتْ مِنّی راحَةَ فُؤادی؛
سَیدی! غَیبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصابی بِفَجایعِ الْأَبَدِ، وفَقْدُ الْواحِدِ بَعْدَ الْواحِدِ، یفْنِی الْجَمْعَ والْعَدَدَ، فَما أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ ترقی مِنْ عَینی وأَنینٍ یفْتِرُ(۲۱۶) مِنْ صَدْری عَنْ دَوارِجِ الرَّزایـا وسَوالِفِ الْبَلایـا إِلّا مثّل بِعَینی عَنْ غَوابِرِ أَعْظَمِها وأَفْظَعِها، وبَواقی أَشَدِّها وأَنْکَرِها(۲۱۷)، ونَوائِبُ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِکَ، ونَوازِلُ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِکَ).
قالَ سُدَیرٌ: فَاسْتَطارَتْ عُقُولُنا وَلَهاً، وتَصَدَّعَتْ قُلُوبُنا جَزَعاً مِنْ ذلِکَ الْخَطْبِ الْهائِلِ، والْحادِثِ الغائِلِ(۲۱۸)، وظَنَنَّا أَنَّهُ سَمَتْ لِمَکْرُوهَةٍ قارِعَةٍ(۲۱۹)، أَوْ حَلَّتْ بِهِ مِنَ الدَّهْرِ بائِقَةٌ؛
فَقُلْنا: (لا أَبکَی الله یـا ابْنَ - خَیرِ الْوَری! - عَینَیکَ؛ مِنْ أَیةِ حادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَکَ(۲۲۰) وتَسْتَمْطِرُ عَبْرَتکَ؟ وأَیةُ حالَةٍ حَتَمَتْ عَلَیکَ هذَا الْمَأْتَمَ؟).
قالَ: فَزَفَرَ(۲۲۱) الصَّادِقُ علیـه السلام زَفْرَةٍ انْتَفَخَ مِنْها جَوْفُهُ، واشْتَدَّ عَنْها خَوْفُهُ، وقالَ: (وَیلَکُمْ!(۲۲۲) نَظَرْتُ فی کِتابِ الْجَفْرِ صَبیحَةَ هذَا الْیوْمِ، وهُوَ الْکِتابُ الْمُشْتَمِلُ عَلی عِلْمِ الْمَنایـا والْبَلایـا والرَّزایـا، وعِلْمِ ما کانَ وما یکُونُ إِلی یوْمِ الْقِیـامَةِ الَّذی خَصَّ الله بِهِ مُحَمَّداً والْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ علیـهم السلام، وتَأَمَّلْتُ مِنْهُ مُوْلِدَ قائِمِنا وغَیبَتَهُ، وإِبْطائَهُ، وطُولَ عُمْرِهِ، وبَلْوَی الْمُؤْمِنینَ فی ذلِکَ الزَّمانِ، وتَوُلَّدَ الشُّکُوکِ فی قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَیبَتِهِ، وارْتِدادَ أَکْثَرِهِمْ عَنْ دینـهِمْ، وخَلْعَهُمْ رَبْقَةَ الْاِسْلامِ مِنْ أَعْناقِهِمُ الَّتی قالَ الله - تَقَدَّسَ ذِکْرُهُ -: (وکُلَّ إِنْسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ)(۲۲۳)؛ - یعْنِی الْوِلایةَ - فَأَخَذْتَنِی الرَّقَةُ، واسْتَوْلَتْ عَلَی الْأَحْزانُ).
فَقُلْنا: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! کَرِّمْنا وفَضِّلْنا(۲۲۴) بِإِشْراکِکَ إِیـانا فی بَعْضِ ما أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمِ ذلِکَ).
قالَ: (إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَدارَ لِلْقائِمِ مِنَّا ثَلاثَةً أَدارَها فی ثَلاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ علیـهم السلام: قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدیرَ مَوْلِدِ مُوسی علیـه السلام؛ وقَدَّرَ غَیبَتَهُ تَقْدیرَ غَیبَةِ عیسی علیـه السلام؛ وقَدَّرَ إِبْطائَهُ تَقْدیرَ إِبْطاءِ نُوحٍ علیـه السلام؛ وجَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ، أَعْنِی الْخِضْرَ علیـه السلام، دَلیلاً عَلی عُمْرِهِ).
فَقُلْنا لَهُ: (اکْشِفْ لَنا - یـا ابْنَ رَسُولِ الله - عَنْ وُجُوهِ هذِهِ الْمَعانی).
قالَ علیـه السلام: (أَمَّا مَوْلِدُ مُوسی علیـه السلام؛ فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِهِ عَلی یدِهِ، أَمَرَ بِإِحْضارِ الْکَهَنَةِ، فَدَلُّوهُ عَلی نَسَبِهِ، وأَنَّهُ یکُونُ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ، ولَمْ یزَلْ یأْمُرُ أَصْحابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الْحَوامِلِ مِنْ نِساءِ بَنی إِسْرائیلَ، حَتّی قَتَلَ فی طَلَبِهِ نَیفاً وعِشْرینَ أَلْفَ مَوْلُودٍ، وتَعَذَّرَ عَلَیـهِ الْوُصُولُ إِلی قَتْلِ مُوسی علیـه السلام بِحِفْظِ الله - تَبارَکَ وتَعالی - إِیـاهُ.
وکَذلِکَ بَنُو أُمَیةَ وبَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِهِمْ ومُلْکِ الْأُمَراءِ(۲۲۵) والْجَبابِرَةِ مِنْهُمْ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنَّا، ناصَبُونَا الْعَداوَةَ، ووَضَعُوا سُیوفَهُمْ فی قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ صلی الله علیـه وآله(۲۲۶) وإِبادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ إِلی قَتْلِ الْقائِمِ؛ ویأْبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
وَأَمَّا غَیبَةُ عیسی علیـه السلام: فَإِنَّ الْیـهُودَ والنَّصارَی اتَّفَقَتْ عَلی أَنَّهُ قُتِلَ، فَکَذَّبَهُمُ الله - جَلَّ ذِکْرُهُ - بِقَوْلِهِ: (وما قَتَلُوهُ وما صَلَبُوهُ ولکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ)(۲۲۷)؛
کَذلِکَ غَیبَةُ الْقائِمِ، فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتُنْکِرُها لِطُولِها، فَمِنْ قائِلٍ یـهْذی بِأَنَّهُ لَمْ یلِدْ، وقائِلٍ یقُولُ: إِنَّهُ یعْتَدی إِلی ثَلاثَةَ عَشَر وصاعِداً، وقائِلٍ یعْصِی الله - عَزَّ وجَلَّ - بِقَوْلِهِ: إِنَّ رُوحَ الْقائِمِ ینْطِقُ فی هَیکَلِ غَیرِهِ.
وَأَمَّا إِبْطاءُ نُوحٍ علیـه السلام: فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتَنْزَلَتِ الْعُقُوبَةَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ السَّماءِ، بَعَثَ الله - عَزَّ وجَلَّ - الرُّوحَ الْأَمـینَ علیـه السلام بِسَبْعِ نَوَیـاتٍ، فَقالَ: یـا نَبِی الله! إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - یقُولُ لَکَ: إِنَّ هؤُلاءِ خَلائِقی وعِبادی، ولَسْتُ أُبیدُهُمْ بِصاعِقَةٍ مِنْ صَواعِقی إِلّا بَعْدَ تَأْکیدِ الدّعْوَةِ، وإِلْزامِ الْحُجَّةِ، فعاوِدْ اجْتِهادَکَ فِی الدَّعْوَةِ لِقَوْمِکَ، فَإِنّی مُثیبُکَ عَلَیـهِ، وأَغْرِسْ هذِهِ النَّوی، فَإِنَّ لَکَ فی نَباتِها، وبُلُوغِها، وإِدْراکِها، إِذا أَثْمَرَتِ الْفَرَجَ والْخَلاصَ، فَبَشِّرْ بِذلِکَ مَنْ تَبِعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ.
فَلَمَّا نَبَتَتِ الْأَشْجارُ، وتَأَزَّرَتْ، وتَسَوَّقَتْ، وتَغَصَّنَتْ، وأَثْمَرَتْ، وزَهَا التَّمْرُ عَلَیـها(۲۲۸) بَعْدَ زَمانٍ طَویلٍ اسْتَنْجَزَ مِنَ الله - سُبْحانَهُ وتَعالَی - الْعِدَةَ؛ فَأَمَرَهُ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَنْ یغْرِسَ مِنْ نَوی تِلْکَ الْأَشْجارِ، ویعاوِدَ الصَّبْرَ والْإِجْتِهادَ.
وَیؤَکِّدَ الْحُجَّةَ عَلی قَوْمِهِ، فَأَخْبَرَ بِذلِکَ الطَّوائِفَ الَّتی آمَنَتْ بِهِ، فَارْتَدَّ مِنْهُمْ ثَلاثُ مِائَةِ رَجُلٍ، وقالُوا: لَوْ کانَ ما یدَّعیـهِ نُوحٌ حَقّاً لَمَّا وَقَعَ فی وَعْدِ رَبِّهِ خُلْفٌ.
ثُمَّ إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمْ یزَلْ یأْمُرُهُ عِنْدَ کُلُّ مَرَّةٍ بِأَنْ یغْرِسَها مَرَّةٍ بَعْدَ أُخْری، إِلی أَنْ غَرَسَها سَبْعَ مَرَّاتٍ، فَما زالَتْ تِلْکَ الطَّوائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنینَ، تَرْتَدُّ مِنْهُ طائِفَةٌ بَعْدَ طائِفَةٍ، إِلی أَنْ عادَ إِلی نَیفٍ وسَبْعینَ رَجُلاً.
فَأَوْحَی الله - تَبارَکَ وتَعالی - عِنْدَ ذلِکَ إِلَیـهِ، وقالَ: یـا نُوحُ! الاْنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ الَّلیلِ لِعَینِکَ حینَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وصَفَی (الْأَمْرُ والْإیمان) مِنَ الْکَدِرِ بِارْتِداد کُلِّ مَنْ کانَتْ طینَتُهُ خَبیثَةً.
فَلَوْ أَنّی أَهْلَکْتُ الْکُفَّارَ، وأَبْقَیتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوائِفِ الَّتی کانَتْ آمَنَتْ بِکَ، لَمَّا کُنْتُ صَدَقْتُ وَعْدِی السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنینَ الَّذینَ أَخْلصُوا التَّوْحیدَ مِنْ قَوْمِکَ، واعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِکَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِی الْأَرْضِ، وأُمَکِّنَ لَهُمْ دینَهمْ، وأُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ، لِکَی تَخْلُصَ الْعِبادَةُ لی بِذَهابِ الشَّکّ(۲۲۹) مِنْ قُلُوبِهِمْ.
وَکَیفَ یکُونُ الْاسْتِخْلافُ، والتَّمْکینِ، وبَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنّی لَهُمْ، مَعَ ما کُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ یقینِ الَّذینَ ارْتَدُّوا، وخُبْثِ طِینِهِمْ، وسُوءِ سَرائِرِهِمُ الَّتی کانَتْ نَتائِجَ النِّفاقِ، وسُنُوحِ الضَّلالَةِ(۲۳۰) فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّی الْمُلْکَ(۲۳۱) الَّذی أُوتِی الْمُؤْمِنینَ وَقْتَ الْاسْتِخْلافِ إِذا أَهْلَکْتُ أَعْدائَهُمْ لَنَشِقُوا(۲۳۲) رَوائِحَ صِفاتِهِ، ولَاسْتَحْکَمَتْ سَرائِرُ نِفاقِهِمْ(۲۳۳) تَأَبَّدَتْ(۲۳۴) حِبالُ ضَلالَةِ قُلُوبِهِمْ، ولَکاشَفُوا إِخْوانَهُمْ بِالْعداوَةِ، وحارَبُوهُمْ عَلی طَلَبِ الرِّئاسَةِ، والتَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ والنَّهْی، وکَیفَ یکُونُ التَّمْکینُ فِی الدّینِ، وانْتِشارُ الْأَمْرِ فِی الْمُؤْمِنینَ، مَعَ إِثارَةِ الْفِتَنِ، وإیقاعِ الْحُرُوبِ کُلّاً، فَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْینِنا ووَحْینا)(۲۳۵).
قالَ الصَّادِق علیـه السلام: (وکَذلِکَ الْقائِمُ، فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیـامُ غَیبَتِهِ، لِیصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، ویصْفُو الْإیمانَ مِنَ الْکَدِرِ بِارْتِدادِ کُلِّ مَنْ کانَتْ طینَتُهُ خَبیثَةً مِنَ الشّیعَةِ الَّذینَ یخْشی عَلَیـهِمُ النِّفاقُ إِذا أَحَسُّوا بِالْاسْتِخْلافِ، والتَّمْکینِ، والْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ(۲۳۶) فی عَهْدِ الْقائِمِ علیـه السلام).
قالَ الْمُفضَّلُ: فَقُلْتُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! فَإِنَّ (هذِهِ) النَّواصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هذِهِ الْآیةَ(۲۳۷) نَزَلَتْ فی أَبی بَکْرٍ وعُمَرَ، وعُثْمانَ، وعَلِی علیـه السلام؟).
فَقالَ: (لا یـهْدِی الله قُلُوبَ النَّاصِبَةِ. مَتی کانَ الدّینُ الَّذِی ارْتَضاهُ الله ورَسُولُهُ مُتَمَکِّناً بِانْتِشارِ الْأَمْنِ(۲۳۸) فِی الْأُمَّةِ، وذَهابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِها، وارْتِفاعِ الشَّکِّ مِنْ صُدُورِها فی عَهْدِ واحِدٍ مِنْ هؤُلاءِ، وفی عَهْدِ عَلِی علیـه السلام مَعَ ارْتِدادِ الْمُسْلِمـینَ والْفِتَنِ الَّتی تَثُورُ فی أَیـامِهِمْ، والْحُرُوبِ الَّتی کانَتْ تَنْشَبُ بَینَ الْکُفَّارِ وبَینَهُمْ؟). ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ علیـه السلام: (حَتّی إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جائَهُمْ نَصْرُنا)(۲۳۹).
وَأَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، أَعْنِی الْخِضْرَ علیـه السلام، فَإِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - ما طَوَّلَ عُمْرَهُ لِنُّبُوَّةٍ قَدَّرَها لَهُ، ولا لِکِتابٍ ینْزِلُهُ عَلَیـهِ، ولا لِشَریعَةٍ ینْسَخُ بِها شَریعَةَ مَنْ کانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیـاءِ، ولا لِإِمامَةٍ یلْزِمُ عِبادَهُ الْاقْتِداءَ بِها، ولا لِطاعَةٍ یفْرِضُها لَهُ.
بَلی، إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمَّا کانَ فی سابِقِ عِلْمِهِ أَنْ یقَدِّرَ مِنْ عُمْرِ الْقائِمِ علیـه السلام فی أَیـامِ غَیبَتِهِ ما یقَدِّرُ، وعِلْمَ ما یکُونُ مِنْ إِنْکارِ عِبادِهِ بِمِقْدارِ ذلِکَ الْعُمْرِ فِی الطُّولِ، طَوَّلَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فی غَیرِ سَبَبٍ یوجِبُ ذلِکَ، إِلّا لِعِلَّةِ الْاسْتِدْلالِ بِهِ عَلی عُمْرِ الْقائِمِ علیـه السلام، ولِیقْطَعَ بِذلِکَ حُجَّةَ الْمُعانِدینَ، لِئَلّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّةٌ(۲۴۰).
(سرور من! غیبت تو، خواب را از من ربوده، بستر (زمـین) را بر من تنگ کرده، وآرامش قلبم را از مـیان است.
سرورم! غیبت تو گرفتاری ومصیبت مرا بـه مصائب ابدی، پیوند زده کـه از دست یکی بعد از دیگری، موجب نابودی جمع وشمار (دوستان) مـی گردد.
احساس نمـی کنم اشک های چشمم خشک شود، وناله ام کـه از گرفتاری های پیشین، واندوه گذشته برخاسته است، فرو نشیند. احساس نکنم جز همانی کـه در برابر دیده ام مجسّم است، واز تمامـی گرفتاری ها بزرگ تر، جان گدازتر، سخت تر وناآشناتر است، حوادثش با غضب تو درآمـیخته، وفرو رسیده هایش با خشم تو همراه است).
سدیر گفت: با مشاهده این حالت هول ناک وحادثه ناگوار، عقل از سرمان پرید، وقلبمان پاره شد، گمان بردیم کـه آن حالت، نشان ناخوشی وبلای خطرناکی است، ویـا آفتی از روزگار بـه او رسیده است.
عرض کردیم: (ای فرزند بهترین خلق خدا! خداوند، دیدگان شما را هرگز اشکبار نگرداند، بـه خاطر کدام حادثه این گونـه گریـانید، وچه پیش آمدی شما را بدین ماتم نشانده است).
سدیر مـی گوید: آن گاه امام صادق علیـه السلام آهی دردناک از کشید کـه درونش برآمد، وبر پریشانی اش افزوده گشت، وفرمود: (از شما شگفتم! صبح امروز درون کتاب جَفر(۲۴۱) مـی نگریستم - وآن، کتابی هست مشتمل بر آگاهی بـه مرگ ها، بلاها ومصیبت ها، ودانش گذشته وآن چه که تا روز قیـامت خواهد بود، همان کتابی کـه خداوند آن را بـه محمّد وا بعد از اوعلیـهم السلام اختصاص داده هست -، درون این کتاب، ولادت قائم ما اهل بیت، غیبت او وطولانی شدن آن، طول عمر وی، گرفتاری مؤمنان درون آن زمان، وپیدایشِ تردید درون دل هایشان از طولانی شدن غیبت قائم، وبازگشتن بیشتر آنان از دین، وباز رشته اسلام از گردن ها کـه خداوند - تقدّس ذکره - مـی فرماید: هر انسانی را طائری هست که بر گردنش افکندیم، - ومنظور از آن، ولایت ائمّه هست - را مطالعه مـی کردم کـه دلم سوخت، واندوه، مرا فراگرفت).
عرض کردیم: (ای پسر رسول خدا! ما را بـه دانستن شمّه ای از آن چه کـه مـی دانی، شرف بخش وگرامـی دار).
فرمود: (خداوند تبارک وتعالی درون مورد قائم ما سه امر را کـه درباره سه تن از پیـامبران علیـهم السلام بـه اجرا درآورده، عملی سازد؛ ولادت او را هم چنان ولادت موسی علیـه السلام (پنـهان) قرار داده، وغیبت او را چون غیبت عیسی علیـه السلام، ودیرکرد وی را چون دیرکِرد نوح علیـه السلام مقدّر فرموده است. بعد از آن، عمر بنده شایسته خود، یعنی خضر علیـه السلام را دلیل بر عمر او قرار داده است).
عرض کردیم: (ای پسر رسول خداصلی الله علیـه وآله! حقایق این مطالب را برایمان شرح دهید).
فرمود: (امّا ولادت موسی علیـه السلام؛ وقتی فرعون دانست کـه نابودی فرمان روایی او بـه دست او خواهد بود، پیش گویـان را احضار کرد، وآن ها فرعون را بر نسَب ونژاد حضرت، واین کـه او از بنی اسراییل است، راهنمایی د.
فرعون بـه مأموران خویش فرمان داد، پیوسته شکمِ زنان باردار بنی اسراییل را بشکافند، که تا آن کـه در تعقیب او، بیست وچند هزار نوزاد را بدین سان بـه قتل آوردند. ولی از آن جا کـه خداوند تبارک وتعالی، اراده حفظ او را داشت، بر کشتن موسی علیـه السلام توان نیـافتند.
هم چنین بنی امـیه وبنی عبّاس آن گاه کـه دریـافتند زوال حکومت، ونابودی فرمان روایـان وستم گرانشان بـه دست حضرت قائم علیـه السلام است، بـه دشمنی با ما برخاستند، بـه روی اهل بیت پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله شمشیر کشیدند، وبه امـید کشتن قائم علیـه السلام کمر بـه نابودی ذریـه پیـامبر بستند. ولی خداوند، اجازه نداد کـه امر وی بر ظالمـی آشکار شود، که تا آن کـه نور خود را کامل گرداند، هر چند مشرکان را ناگوار آید(۲۴۲).
امّا ماجرای غیبت عیسی علیـه السلام؛ یـهود ونصارا جملگی بر آن اند کـه وی کشته شده، امّا خداوند - جلّ ذکره - آنان را درون قرآن تکذیب کرده است، آن جا کـه مـی فرماید: آن ها نـه او را کشتند، ونـه، بر دار زدند؛ بلکه درون این امر، بـه اشتباه افتادند.
غیبت قائم علیـه السلام نیز بدین گونـه است؛ زیرا امّت اسلام بـه سبب طولانی شدن غیبت، آن را انکار مـی کند. گوینده ای هذیـان سراید کـه وی بـه دنیـا نیـامده، ودیگری پا از دایره دین بیرون نـهد، وبه سیزده امام وبیشتر قائل شود، ودیگری با گفتارش نافرمانی خداوند عزّ وجل را کند کـه روح حضرت قائم درون جسد دیگری، بـه سخن درآمده است.
واینک داستان تأخیر وعده حضرت نوح علیـه السلام؛ هنگامـی کـه آن حضرت به منظور قوم خود، درخواست عذاب آسمانی کرد، خداوند جبریل امـین علیـه السلام را با هفت هسته خرما نزد وی فرستاد. بعد گفت: ای پیـامبر خدا! خداوند تبارک وتعالی مـی فرماید: اینان آفریدگان وبندگان من هستند، ومن آن ها را بـه وسیله صاعقه ای از صاعقه های آسمانی از مـیان نبرم؛ مگر بعد از ابلاغ دعوت، واتمام حجّت؛ بنابراین دوباره به منظور دعوت امّت خود بازگرد کـه من بـه خاطر آن، بـه تو پاداش دهم.
این هسته های خرما را بکار کـه پس از روییدن ورشد وبارور شدن آن ها، تو نیز بـه گشایش ونجات، دست خواهی یـافت، وپیروان مؤمن خود را بدین امر بشارت ده.
وقتی درختان روییدند، وانبوه وستبر گشته، شاخ وبرگ برآورده، بـه مـیوه نشسته، وو بعد از زمانی طولانی، خرمای آن ها رسید، نوح علیـه السلام از خداوند سبحان درخواست کرد که تا به وعده خویش وفا کند.
امّا خداوند تبارک وتعالی، بار دیگر او را مأمور کرد که تا از هسته های همان نخل ها بکارد، صبر وتلاش پیشـه سازد، ودلیل وحجّت را بر قوم خود تمام گرداند.
نوح این فرمان را با پیروانش بازگو کرد؛ درنتیجه، سی صد نفر از آنان مرتدّ شدند وگفتند: اگر ادّعای نوح درست مـی بود، درون وعده پرودرگارش تخلّف، راه نداشت.
بدین ترتیب خداوند تبارک وتعالی، که تا هفت بار پی درون پی او را مأمور کاشتن، وبارور ساختن نخل ها کرد، وهربار، گروهی از پیروان او از دین بازمـی گشتند، که تا آن کـه طرفداران او بـه هفتاد وچند تن رسیدند.
در این هنگام، خداوند تبارک وتعالی بـه وی وحی فرستاد که: ای نوح! اینک صبح روشن از شب، پرده برگرفت، وحقیقت محض، روی کرد، وبا کنار شدن بدسرشتان، زلال ایمان از کدورت کفر، بازشناخته شد. اگر من - تنـها - بـه هلاکت کافران پرداخته، وپیروان تو را کـه به تدریج از دین بازگشتند، زنده گذارده بودم، بـه وعده خویش درباره ایمان آورندگانِ پُراخلاصِ درون یگانـه پرستی کـه چنگ درون رشته نبوّتت زده اند، وفا نکرده بودم.
وعده ام آن بود کـه در زمـین بـه خلافت رسانم، دینشان را تمکین بخشم، و(وحشتشان) را بـه ایمنی بدل سازم؛ به منظور آن کـه به واسطه زوال شرک، عبادت من، بـه اخلاص، انجام پذیرد.
من با وجودی کـه مـی دانستم گروهی از پیروانت، ضعف درون یقین دارند، درون آزمایش الهی بـه ارتداد روی آورند، وبدی سرشتشان آشکار گردد، چگونـه ممکن بود مؤمنان، جانشینان زمـین شوند، تمکّن یـابند، وامنیت، جانشین بیم وهراسشان گردد؟
آن (مرتدان) کـه نتایج نفاق وسران گمراهی بودند، اگر بوی سلطنتی کـه به هنگام استخلاف وهلاکت دشمنان، بر مؤمنان ارزانی داشتم، بـه مشامشان مـی رسید، بـه مغزشان سرایت مـی کرد، وبه پیروی از نفاقی کـه با خود داشتند، درون اندیشـه آن مـی شدند، آن گاه نفاق نـهادشان استوار گشته، ورشته های ملالت درون دل هایشان سخت مـی شد، با برادران خود بـه دشمنی بر مـی خاستند، به منظور طلب ریـاست با آنان درون جنگ مـی شدند، ودر مقام آن بر مـی آمدند کـه زمام امر ونـهی را خود بـه چنگ گیرند.
پس چگونـه ممکن مـی شد اقتدار درون دین، وانتشار فرماندهی درون مؤمنان درون حالی کـه فتنـه ها بر مـی خاست، وجنگ درون مـی گرفت؟. نـه، هرگز، اکنون بـه دستور، وبا نظارت ما کشتی را بساز).
امام صادق علیـه السلام فرمودند: (وضع حضرت قائم چنین هست که روزگارِ غیبتش بـه درازا کشد، که تا با بیرون شدن همـه آن شیعیـان از دین کـه بدسرشت باشند، درون آن هنگام کـه خلافت وتمکین وامنیت درون زمان قائم علیـه السلام هویدا شود، بیم نفاق بر او رود، حقیقت محض، رخ نماید؛ وصفای ایمان، از تیرگی نفاق جدا گردد).
مُفضّل گوید: گفتم: (ای پسر رسول خدا! این ناصبان، گمان برند کـه این آیـه(۲۴۳) درباره ابوبکر وعمر وعثمان وعلی علیـه السلام نازل گشته است).
فرمود: (نـه، خداوند، هدایت گر دل های ناصبان نباشد، درون چه زمانی بوده هست که دین خداوند بر پسند پیـامبر خدا پابرجا گشته، وفرمان الهی درون مـیان امّت، منتشر شده، ووحشت از دل ها رخت بربسته، وشکّ درون ها وجود نداشته است؟؛ درون عهد هریک از آنان، ودر عهد علی علیـه السلام نیز مسلمانان از دین بازگشتند، وفتنـه ها بـه پاخاست، وجنگ هایی مـیان آنان وکفّار بـه وقوع پیوست).
سپس امام صادق علیـه السلام تلاوت فرمودند:
(چون پیغامبران ناامـید گشتند، وگمان بردند کـه دروغشان پنداشته اند، یـاری ما بدان ها رسید).
وامّا بنده شایسته خداوند، کـه مقصودم از او خضر علیـه السلام است؛ بعد خداوند تبارک وتعالی به منظور نبوّتش، یـا به منظور کتابی کـه به وی فرستاده بود، یـا بـه خاطر شریعتی کـه به او داده، وشرایع پیش از خود را نسخ کرده باشد، یـا از جهت مقام امامتی کـه لازم باشد، بندگان خدا از او پیروی کنند، ویـا به منظور لزوم اطاعتش بـه وی طول عمر نبخشیده است؛
بلکه چون درون علم خداوند تبارک وتعالی، گذشته بود کـه عمر قائم علیـه السلام درون دوران غیبتش بـه درازا خواهد کشید، که تا به جایی کـه بندگانش باور نکنند، وانکار ورزند، خداوند، عمر بنده شایسته را طولانی گرداند کـه هیچ سببی نداشت، جز آن کـه از درازای عمر او، طولانی بودن عمر حضرت قائم استدلال شود، وبدین وسیله، حجّت مخالفان، قطع گردد، وبرای مردم بر خداوند، حجّتی نباشد)(۲۴۴).
سبب غیبت مـهدی موعود
به نقل از عبدالله بن فضل هاشمـی هست که گفت: از (امام) صادق جعفر بن محمّدعلیـهما السلام شنیدم کـه مـی فرمود: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبَةً لا بُدَّ مِنْها، یرْتابُ فیـها کُلُّ مُبْطِلٍ).
فَقُلْتُ: (ولِمَ جُعلْتَ فِداکَ؟).
قالَ: (لِأَمْرٍ لَمْ یؤْذَنْ لَنا فی کَشْفِهِ لَکُمْ).
قُلْتُ: (فَما وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غَیبَتِهِ؟).
قالَ: (وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غیبَتِهِ، وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غَیباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ الله - تَعالی ذِکْرُهُ -، إِنَّ وَجْهَ الْحِکْمَةِ فی ذلِکَ، لا ینْکَشِفُ إِلّا بَعْدَ ظُهُورِهِ، کَما لَمْ ینْکَشِفْ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فیما أَتاهُ الْخِضْرُ علیـه السلام مِنْ خَرْقِ السَّفینَةِ، وقَتْلِ الْغُلامِ، وإِقامَةِ الْجِدارِ لِمُوسی علیـه السلام، إِلی وَقْتِ افْتِراقِهِما.
یـا ابْنَ الْفَضْلِ! إِنَّ هذَا الْأَمْرِ أَمْرٌ مِنْ (أَمْرِ) الله تَعالی، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، ومَتی عِلْمُنا أَنَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - حَکیمٌ، صَدَّقْنا بِأَنَّ أَفْعالَهُ - کُلَّها - حِکْمَةٌ، وإِنْ کانَ وَجْهُها غَیرَ مُنکَشِفٍ)(۲۴۵).
(صاحب این امر را غیبتی هست که درون آن، اهل باطل بـه تردید افتند).
گفتم: (فدایت شوم! به منظور چه؟).
فرمود: (به سببی کـه اجازه نداریم آن را به منظور شما فاش سازیم).
گفتم: (پس درون غیبت او چه فایده ای است؟).
فرمود: (حکمت غیبت او، همان حکمت غیبت حجّت های الهی پیش از او است؛ حکمت آن، تنـها بعد از ظهور وی، آشکار گردد؛ همان گونـه کـه فایده آن چه حضرت خضر علیـه السلام از کشتی، وکشتن پسربچّه وبنا دیوار انجام داد، به منظور حضرت موسی علیـه السلام نمایـان نگشت؛ مگر بـه هنگام جداییشان.
ای پسر فضل! این امر از (امور) خداوند تعالی، رازی از رازهای او، وغیبی از غیب های او است، هنگامـی کـه دانستیم خداوند، حکیم است، تصدیق مـی کنیم کـه همـه کارهای او از روی حکمت است، هرچند کـه راز حکیمانـه بودن آن ها بر ما معلوم نباشد).
مـی نویسم: درون برخی روایـات، سبب غیبت را:
(لا یکُون فی عُنُقِهِ بَیعَة إِذا خرجَ)(۲۴۶)؛
(نبودن بیعت (هیچ ستم کاری) بر گردن او بـه هنگام قیـام)،
ودر پاره ای از آن ها:
(یخافُ عَلی نَفْسِهِ)(۲۴۷)؛
(ترس از جان خویش)،
ودر بعضی احادیث:
(یخافُ عَلی نَفْسِهِ الذّبْح)(۲۴۸)؛
(بیم از کشته شدن)،
شمرده شده است.
گفتار شریف مرتضی درباره سبب غیبت
شریف مرتضی مـی گوید: (سبب درون غیبت او، ترسی هست که ستم گران به منظور وی ایجاد کرده اند، ودست او را از تصرّف درون آن چه تصرّف درون آن ها را (خداوند) به منظور او قرار داده است، باز مـی دارند؛ زیرا امام، هنگامـی مـی تواند بـه مردمان، خیر کلّی برساند کـه مُتمکّن باشد، واز او فرمان ببرند، که تا مُخلّ مـیان او وهدف هایش به منظور در اختیـار گرفتن سپاهیـان، ونبرد با سرکشان، وبرپاداشتن حدود، وحفاظت از مرزها، وعدالتِ با مظلوم نگردد؛ وهمگی این ها، جز با تمکّن، تمام نمـی گردد، وهنگامـی کـه از این جهت، مـیان او، وخواسته هایش حائلی ایجاد گردد، فرض قیـام بـه امر امامت، از او ساقط مـی شود.
وهنگامـی کـه ترس از جان خویش داشته باشد، غیبتش واجب آمده، واحتراز از زیـان - با توجّه بـه عقل ووحی - لازم مـی گردد، پیـامبرصلی الله علیـه وآله نیز درون شِعب، وبار دیگر درون غار پنـهان شد کـه دلیلی جز ترس واحتراز از زیـان نداشت...)(۲۴۹).
ومحقّق کراجکی پاسخ این اشکال را درون کنزالفوائد داده هست که مـی توان بدان مراجعه کرد(۲۵۰).
گفتار شیخ طوسی درباره سبب غیبت
وشیخ طوسی مـی نویسد: (غیبت قائم علیـه السلام از جانب خداوند متعال نیست؛ چراکه او عادل وحکیم است، وکار قبیحی از او سر نمـی زند، ومُخلّ واجب نمـی گردد؛ واز جانب حضرت نیز نیست؛ زیراکه وی معصوم است، ومُخلّ واجب نمـی شود؛ بلکه بـه سبب فراوانی دشمنان، وشمار اندکِ یـاران است)(۲۵۱).
همو درون تلخیص الشّافی مـی نویسد: (پس اگر گفته شود: سببی کـه مانع از ظهور وی شده، ومُقتضی غیبت او چیست...؟ مـی گوییم: واجب هست که سبب آن، ترس از جان خویش باشد؛ چراکه رنج های کم تر از خطر جانی را تحمّل خواهد کرد، وچیزی نیست کـه وی ظهور را بـه خاطر آن ها ترک کند...)(۲۵۲).
ودر پایـان کتابش هم مـی گوید: (... ودر ابتدای همـین کتاب، بیـان کردیم کـه سبب غیبت او، هراسی هست که ستم گران به منظور او پدید آورده اند، وپیش گیری ایشان، از تصرّف او درون چیزهایی کـه تدبیر وتصرّف درون آن، به منظور وی قرار داده شده است؛ بعد هنگامـی کـه بین او، ومقصودش حائلی ایجاد کنند، وظیفه قیـام از او ساقط شده، غیبتش واجب آمده، وپنـهان گشتنش لازم مـی گردد، پیـامبرصلی الله علیـه وآله نیز یک بار درون شِعب، وبار دیگر درون غار پنـهان شد، ودلیلی جز هراس از زیـان هایی کـه به او روی کرده بود، نداشت)(۲۵۳).
گفتار کاشف الغطاء درباره سبب غیبت
علّامـه بزرگ، شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطا درون کتاب استوارش اصل الشیعه واصولها مـی نویسد: (... وما بـه ندانستن حکمت، وعدم وصول بـه مصلحت، معترفیم، ولی نفس این پرسش را برخی از عوام شیعه از ما پرسیده اند؛ بعد تعدادی از وجوه آن را به منظور بیـان علّت مـی آوریم، هرچند نـه با قطعیت ویقین؛ چراکه مقام آن، دقیق تر وپیچیده تر است، وچه بسا امری باشد کـه ها را بگنجد، ولی سطور نوشتار را یـارای آن نباشد، وآگاهی از آن برخیزد، امّا صفتی به منظور (بیـان)آن نباشد، وگفتار مناسب این جا، آن هست که وقتی درون مباحث امامت، دلایلی ارائه کرده ایم مبنی بر وجوب وجود امام درون هر زمان، واین کـه زمـین از حجّت، خالی نخواهد ماند، ووجود او لطف، وتصرّف او نیز، لطفی دیگر است؛ بعد پرسش از فایده (غیبت) ساقط است، ودلایل بسیـاری درون این باره درون جای خویش بیـان گشته، واکنون اشاره ای کفایت مـی کند، ان شاء الله)(۲۵۴).
سخن او - رفع مقامـه - بـه پایـان آمد.
وعلّامـه ملّاعلی علیـاری تبریزی - درگذشته بـه سال ۱۳۲۷ق - شش وجه را به منظور غیبت حضرت حجّت علیـه السلام برشمرده کـه اگر بخواهید، مـی توانید بدان مراجعه کنید(۲۵۵).
بهره گیری از او درون زمان غیبت
از سلیمان اَعمَش فرزند مـهران، از (امام) صادق، از پدرش، از جدّش (امام سجّاد) علی بن حسین - رضی الله عنـهم - نقل هست که فرمود: (نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمـینَ، وحُجَجُ الله عَلَی الْعالَمـینَ، وساداتُ الْمُؤْمِنینَ، وقادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ، ومَوالِی الْمُسْلِمـینَ، ونَحْنُ أَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ، وبِنا یمْسِکُ السَّماءُ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وبِنا ینْزَلُ الْغَیثُ وتُنْشَرُ الرَّحْمَةُ، وتُخْرَجُ بَرَکاتُ الْأَرْضِ، ولَوْلا ما عَلَی الْأَرْضِ مِنَّا لَساخَتْ بِأَهْلِها).
ثُمَّ قالَ: (ولَمْ تَخْلُ مُنْذُ خَلْقِ الله آدَمَ علیـه السلام مِنْ حُجَّةِ الله فیـها؛ إِمَّا ظاهِرٌ مَشْهُورٌ، أَوْ غائِبٌ مَسْتُورٌ، ولا تَخْلُو الْأَرْضُ إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ، ولَوْلا ذلِکَ لَمْ یعْبَدِ الله).
قالَ سُلَیمانُ: فَقُلْتُ لِجَعْفَرٍ الصَّادِقِ رضی الله عنـه: (کَیفَ ینْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغائِبِ الْمَسْتُورِ؟).
قالَ: (کَما ینْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها سَحابٌ)(۲۵۶).
(ما پیشوای مسلمانان، حجّت خدا بر جهانیـان، سرور ایمانیـان، مانع فریب زنجیرکنندگان، وسرپرستان مسلمانانیم. ما مایـه امان ساکنان زمـینیم، همان گونـه کـه ستارگان، امان آسمانیـان اند، وخداوند، بـه ما، آسمان را نگاه داشته، که تا بر زمـین فرو نیـاید - مگر بـه اذن او -؛ وخداوند بـه وسیله ما هست که باران نازل شده، ورحمت منتشر گشته، وبرکت های زمـین بیرون مـی آید، واگری از مـیان ما بر زمـین نبود، زمـین، زمـینیـان را درون خود فرو مـی بُرد).
سپس فرمود: (از هنگام آفریده شدن آدم علیـه السلام، زمـین از حجّت الهی - خواه آشکار ومشـهور، ویـا پنـهان ومستور - خالی نبوده، وتا روز قیـامت نیز خالی نخواهد بود، واگر این گونـه نبود، خداوند، پرستش نمـی شد).
سلیمان گفت: بعد به جعفر صادق رضی الله عنـه گفتم: (مردمان از وجود حجّتی کـه غایب ودر پرده است، چگونـه بهره گیرند؟).
فرمود: (به همان صورت کـه از خورشید - درون آن هنگام کـه ابری آن را پوشانده هست -، بهره گیرند).
گفتار شریف مرتضی درباره بهره گیری
وشریف مرتضی درون رساله غیبة الحجّة مـی نویسد: (پس اگر گفته شود: مـیان وجود او کـه غایب است، وکسی بـه او دسترسی ندارد، وهیچی از او بهره مند نمـی گردد، با عدم او چه تفاوتی وجود دارد؟ واگر تفاوتی نباشد؛ همان گونـه کـه جایز است، پنـهان باشد که تا بداند کـه مردم از او تمکین خواهند کرد، وآن گاه ظهور کند؛ جایز هست که خدا وی را که تا آن گاه کـه مـی داند مردم از او تمکین خواهند کرد، درون پرده بدارد؟. بدو گفته مـی شود:
اوّل آن کـه ما مـی توانیم بگوییم کـه بسیـاری از دوستان وقائلان بـه امامت او، بر وی دسترسی داشته، واز وی بهره مـی گیرند؛ وکسانی از ایشان کـه بر وی دسترسی ندارند، وشیعیـان ومعتقدان بـه امامتش کـه وی را ملاقات نمـی کنند، درون حال غیبت، باز هم از او بهره مند مـی گردند، بهره ای کـه مـی گوییم درون تکلیف از آن چاره ای نیست؛ چراکه با آگاهی آنان از این کـه او درون مـیانشان وجود دارد، وحتمـی کـه بر واجب، ولازم بودن فرمان او دارند؛ گزیری برایشان نمـی ماند از این کـه از وی بیم داشته باشند، ودر ارتکاب زشتی ها بهراسند، واز تأدیب وبازخواست وی درون ترس باشند.
پس کارهای ناپسندشان کاسته گردد، وبر اعمال نیکشان افزوده شود، واین، جهتِ عقلی نیـاز بـه امام است؛ بعد او اگر به منظور دشمنانش بـه خاطر هراس از ایشان، ومسدود راه بهره مندی از او بـه دست خودشان؛ بعد برای ما، این سخنِ بهره گیری دوستانش از او بـه دو طریقِ مذکور، روشن مـی گردد.
بنابر آن چه مـی گوییم، تفاوت مـیان وجود امام کـه از جهت ترس از دشمنانش، غایب بوده، ودر این حالت، انتظار کشد که تا از او تمکین کنند، وسپس ظهور کند، وبه آن چه خداوند بدو واگذارده، قیـام کند، ومـیان عدم او، تفاوتی روشن وآشکار وجود دارد؛ چه اگر وی معدوم باشد، آن چه از بندگان کـه از مصالح ایشان فوت شود، وهدایت شدگی هایی کـه از کف مـی دهند، ومحروم شدن از لطف او، منسوب بـه خداوند سبحان مـی گردد، وحجّتی درون زمـین بر بندگان، وسرزنشی بر آنان نیست، ولی هنگامـی کـه موجود، وتنـها بـه خاطر ترس از آنان پرده نشین باشد، آن چه کـه از مصالح (دنیوی) از یشان فوت گردد، ومنفعت هایی کـه از دست دهند، منسوب بـه خودشان بوده، وآنان مورد سرزنش وبازخواست هستند)(۲۵۷).
گفتار علامـه مجلسی درباره بهره گیری
وعلّامـه مجلسی - رحمة الله علیـه - درون وجه تشبیـه آن حضرت علیـه السلام بـه خورشیدی کـه در پسِ ابر است، وجوهی را آورده، ومـی گوید: (تشبیـه آن حضرت بـه آفتابی کـه در زیر ابر پوشیده شده، اشاره بـه نکات چندی است؛
اوّل این هست که نور وجودی ودانش وهدایت، بـه دست آن حضرت علیـه السلام بـه مردمان مـی رسد؛ چراکه درون روایـاتِ مُستفیض، ثابت شده هست که ایشان، به منظور ایجاد آفریدگان، علّت غاییـه هستند؛ یعنی اگر وی نمـی بود، نور وجود، بـه هیچ نمـی رسید، واز برکت وشفاعت ایشان، آشکار شدن علوم ومعارف به منظور خلایق، وزائل گشتن بلاها از ایشان، بـه برکت آنان وطلب شفاعت وتوسّل بـه ایشان است.
واگر وجودشان نبود، مخلوقات، بـه سبب کردارهای ناپسندشان، مستحقّ عذاب های گوناگونی مـی شدند، چنان کـه خداوند متعال مـی فرماید:
(وما کانَ الله لِیعِذِّبَهُمْ وأَنْتَ فیـهِمْ)(۲۵۸)؛
وخداوند، مادامـی کـه تو درون مـیان آنان باشی، ایشان را عذاب نکند.
ما بارها کـه از شمار بیرون است، تجربه کرده ایم کـه در وقت گره خوردن کارها، ومشکل شدن امورات، ودور شدن از درگاه الهی، وبسته شدن درهای فیض (خداوندی)، هنگامـی کـه ایشان را شفیع کرده، وبه پرتو آنان توسّل جسته ایم، بـه اندازه ارتباط معنویی کـه در آن حال، برایمان حاصل گشته است، آن دشواری ها بر ما آسان گردیده، واین معانی، به منظور آن کـه خداوند جهان، دیده دلش را بـه نور ایمان روشنایی بخشیده، محسوس است، وشرح آن درون کتاب (امامت) گذشته است.
دوم آن که: درون هنگام پنـهان شدن آفتاب درون پسِ ابرها، مردمان با وجودی کـه از آن، بهره مـی جویند، ولی لحظه بـه لحظه انتظارش را مـی بَرند، که تا ابرها بـه کناری رود، ورُخ نمایـاند، که تا بیشتر، از آن، بهره گیرند. هم چنین هست روزگار غیبت آن حضرت علیـه السلام کـه مُخلصان شیعه، درون هر وقت وزمان، چشم بـه راه ظهور وخروج او هستند، واز ظهورش ناامـید نگردند.
سوم آن که: انکارکننده وجود او، با وجود فراوانی آثار ظهور وی، همانندی هست که وجود خورشید را هنگامـی کـه در پسِ ابرها از دیدگان، پوشیده مانده، انکار مـی کند.
چهارم آن که: گاه مـی شود کـه پنـهان شدن خورشید بـه زیر ابرها صلاحش به منظور بندگان، بیشتر از آشکار شدن باشد؛ هم چنین هست غیبت او درون این زمان کـه از ظهور وی سودمندتر بوده، واز همـین رو از ایشان غایب گردیده است.
پنجم آن هست که:ی مـی خواهد بـه خورشید بنگرد، ولی درون حالی کـه خورشید، آشکار است، ممکن نمـی شود، وچه بسا کـه کوری وی را درون پی باشد، از آن جهت کـه نیروی باصره اش از درون برگرفتن آن، ناتوان است. هم چنین هست آفتاب ذات مقدّس او کـه چه بسا ظهورش، دیده ها را زیـان رساند، وسبب کوری ایشان، از ادراک حقّ گردد، ولی درون حال غیبتش، توانایی ایمان بـه او را دارند، همچون آن زمان کـه به خورشید کـه در پسِ ابرها فرو رفته است، مـی نگرند، وزیـان نمـی بینند.
ششم آن هست که: خورشید، گاهی از زیر ابرها بیرون آمده، وکسی بدان مـی نگرد، ودیگری نگاه نمـی کند؛ هم چنین ممکن هست که حضرتش درون زمان غیبت، به منظور برخی ظاهر شود، وبرای دیگران نشود.
هفتم آن کـه ا با توجّه بـه آن کـه نفعشان فراگیر است؛ همچون آفتاب اند،ی از ایشان بی بهره نمـی ماند، وتنـهای کـه چشمانش کور باشد، سود نمـی بَرد؛ همان گونـه کـه گفتار خداوند متعال:
(مَنْ کانَ فی هذِهِ أعْمـی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أعْمـی وأضَلُّ سَبیلاً)(۲۵۹)؛
آن کـه در این جهان، کور باشد؛ بعد در جهان آخرت نیز، کور وگمراه تر خواهد بود.
در احادیث، بدین معنا تفسیر شده است.
هشتم آن هست که آفتاب افتادن درون خانـه ها بـه اندازه روزن ها وپنجره های آن ها، وارتفاع موانعاست؛ هم چنین بهره مندی موجودات بـه انوار هدایت آنان، بـه اندازه بلندای موانع حواس، ونیروهای ادراکشان هست که بـه منزله روزن های دل هایشان بـه شمار مـی آید، وآن موانع، عبارت اند از: شـهوات نفسانی، وعلایق جسمانی.
پسی، آن اندازه درون رفع حجاب های کثیف مـی کوشد کـه همچون شخصی مـی شود کـه در زیر آسمان ایستاده، وشعاع آفتاب، از همـه طرف بر او مـی تابد.
پس از بیـان این چند صورت کـه به وسیله آن ها تو را بر این بهشت روحانی، هشت درون گشودم، خداوند متعال از فضل خویش، هشت درون دیگر را بر من گشود کـه عبارات، به منظور آن ها تنگ باشد؛ امـید دارم کـه خداوند درباره معرفت اهل بیت بر روی من وتو هزار درون بگشاید کـه از هر درون از آن ها هزار درِ دیگر، گشوده گردد)(۲۶۰).
چنگ زدن بـه دین درون زمان غیبت
به نقل از یمان تمّار هست که گفت: نزد ابو عبد الله (امام صادق) علیـه السلام نشسته بودیم کـه به ما فرمود: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبَةٌ، الْمُتَمَسِّکُ فیـها بِدینِهِ کَالْخارِطِ لِلْقَتادِ -).
ثُمَّ قالَ: - هکَذا بِیدِهِ - (فَأَیکُمْ یمْسِکُ شَوْکَ الْقَتادِ بِیدِهِ؟).
ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیـاً؛ ثُمَّ قالَ: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبةٌ، فَلْیتَّقِ الله عَبْدٌ وَلْیتَمَسَّکَ بِدینِهِ)(۲۶۱).
(صاحب این امر را غیبتی است؛ درون آن روزگار، آن کـه به دینش چنگ مـی زند، همچونی هست که خار مُغیلان را با دست خویش خُرد کند).
سپس - درون حالی کـه با دستش نشان مـی داد -، فرمود: (پس کدامـین شما تیغ مُغیلان را با دست، مـی گیرد؟).
آن گاه اندکی خاموش ماند، وسپس فرمود: (صاحب این امر، غیبتی دارد؛ بعد باید بنده، از خداوند بترسد، وبه دین خویش چنگ زند).
عبادت درون زمان غیبت
به نقل از عمّار ساباطی هست که گفت: بـه ابوعبدالله (امام صادق) علیـه السلام گفتم: (أَیما أَفْضَلُ: الْعِبادَةُ فِی السِّرِّ مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمْ الْمسْتَتِرِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ؛ أَوِ الْعِبادَةُ فی ظُهُورِ الْحَقِّ ودَوْلَتِهِ، مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمُ الظَّاهِرِ؟).
فَقالَ: (یـا عَمَّارُ! الصَّدَقَةُ فِی السِّرِّ - والله - أَفْضَلُ مِنَ الصّدَقَةِ فِی الْعَلانِیةِ، وکَذلِکَ - والله - عِبادَتُکُمْ فِی السِّرِّ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ، وتَخَوُّفُکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ، وحالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ یعْبُدُ الله - عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُهُ - فی ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ، ولَیسَتِ الْعِبادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ مِثْلَ الْعِبادَةِ والْأَمْنِ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ.
وَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلّی مِنْکُمُ الْیوْمَ صَلاةَ فَریضَةٍ فی جَماعَةٍ، مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ فی وَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ الله لَهُ خَمْسینَ صَلاةَ فَریضَةٍ فی جَماعَةٍ؛
وَمَنْ صَلّی مِنْکُمْ صَلاةَ فَریضَةٍ وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ فی وَقْتِها فَأتَمَّها، کَتَبَ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِها لَهُ خَمْساً وعِشْرینَ صَلاةَ فَریضَةٍ وَحْدانِیةً؛
وَمَنْ صَلّی مِنْکُمْ صَلاةَ نافِلَةٍ لِوَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ الله لَهُ بِها عَشْرَ صَلَواتٍ نَوافِلَ؛ ومَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ حَسَنَةً، کَتَبَ الله - عَزَّ وجَلَّ - لَهُ بِها عِشْرینَ حَسَنَةً، ویضاعِفُ الله - عَزَّ وجَلَّ - حَسَناتِ الْمُؤْمِنِ مِنکُمْ إِذا أَحْسَنَ أَعْمالَهُ، ودانَ بِالتِّقِیةِ عَلی دینِهِ وإِمامِهِ ونَفْسِهِ، وأَمْسَکَ مِنْ لِسانِهِ أَضْعافاً مُضاعَفَةً إِنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - کَریمٌ).
قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! قَدْ والله رَغَّبْتَنی فِی الْعَمَلِ، وحَثَثْتَنی عَلَیـهِ، ولکِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ کَیفَ صِرْنا نَحْنُ الْیوْمَ أَفْضَلُ اَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ الْإِمامِ الظَّاهِرِ مِنْکُمْ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ، ونَحْنُ عَلی دینٍ واحِدٍ؟).
فَقالَ: (إِنَّکُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَی الدُّخُولِ فی دینِ الله - عَزَّ وجَلَّ - وإِلَی الصَّلاةِ، والصَّوْمِ، والْحَجِّ، وإِلی کُلِّ خَیرٍ وفِقْهٍ، وإِلی عِبادَةِ الله - عَزَّ ذِکْرُهُ - سِرّاً مِنْ عَدُوِّکُمْ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ، مُطیعینَ لَهُ، صابِرینَ مَعَهُ، مُنْتَظِرینَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ، خائِفینَ عَلی إِمامِکُمْ وأَنْفُسِکُمْ مِنَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ، تَنْظُرُونَ إِلی حَقِّ إِمامِکُمْ، وحُقُوقِکُمْ فی أَیدِی الظَّلَمَةِ، قَدْ مَنَعُوکُمْ ذلِکَ، واضْطَرُّوکمْ إِلی حَرْثِ الدُّنْیـا وطَلَبِ الْمَعاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلی دینِکُمْ، وعِبادَتِکُمْ، وطاعَةِ إِمامِکُمْ، والْخَوْفِ مَنْ عَدُوِّکُمْ، فَبِذلِکَ ضاعَفَ الله - عَزَّ وجَلَّ - لَکُمُ الْأَعْمالَ، فَهَنیئاً لَکُمْ).
قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! فَما تَری إِذاً أَنْ نَکُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ، ویظْهَرَ الْحَقُّ، ونَحْنُ الْیوْمَ فی إِمامَتِکَ، وطاعَتِکَ، أَفْضَلُ أَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ والْعَدْلِ؟).
فَقالَ: (سُبْحانَ الله! أَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یظْهِرَ الله - تَبارَکَ وتَعالی - الْحَقَّ والْعَدْلَ فِی الْبِلادِ، ویجْمَعَ الله الْکَلِمَةَ، ویؤَلِّفَ الله بَینَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ، ولا یعْصُونَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی أَرْضِهِ، وتُقامَ حُدُودُهُ فی خَلْقِهِ، ویرُدَّ الله الْحَقَّ إِلی أَهْلِهِ، فَیظْهَرُ حَتّی لا یسْتَخْفی بِشَیءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ؛ أَما - والله - یـا عَمَّارُ! لا یمُوتُ مِنْکُمْ مَیتٌ عَلَی الْحالِ الَّتی أَنْتُمْ عَلَیـها، إِلّا کانَ أَفْضَلَ عِنْدَ الله مِنْ کَثیرٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وأُحُدٍ، فَأَبْشِرُوا)(۲۶۲).
(کدام یک برتر است: عبادت پنـهان با امامـی از شما (اهل بیت)، کـه پنـهام باشد درون زمان دولت باطل؛ ویـا عبادت با امامـی از شما کـه آشکار باشد، درون زمان ظهور حقّ ودولت آن؟).
پس فرمود: (ای عمّار! بـه خدا سوگند کـه صدقه پنـهانی، برتر از صدقه آشکار است؛ هم چنین هست عبادت شما کـه به خدا سوگند، نـهان بودن آن، با امام پنـهان، درون حال دولت باطل، وبیم شما از دشمن خویش درون زمان چیرگی باطل، ودر حال مصالحه، بهتر هست ازی کـه خداوند عزّ وجلّ را درون ظهور حقّ، با امام راستین آشکار، درون دولت بر حقّ عبادت مـی کند. عبادت با ترس درون زمان دولت باطل، همانند پرستش درون زمان آسایش، ودر روزگار دولت حقّ نباشد.
وبدانید هر یک از شما کـه یک نماز واجب را بـه جماعت، بـه جای آورَد، وآن نماز را پنـهان از دشمن خویش، ودر وقت خود، وکامل، ادا کند، خداوند، ثواب پنجاه نماز واجب کـه به جماعت خوانده شده هست را به منظور وی درون شمار آورد. هر کدام از شما کـه یک نماز واجب را نـهان از دشمن خویش بخواند، وآن را کامل بـه جای آورد، خداوند عزّ وجل، ثواب بیست وپنج نماز واجب کـه به فُرادا ادا شده هست را برایش ثبت فرماید، وهرکدام از شما کـه نماز نافله ای را درون وقت خود ادا کند، وکامل بـه جای آورَد، خداوند، پاداش ده نماز نافله را بـه او عطا فرماید، وهر کدام از شما کـه حسنـه ای انجام دهد، خداوند عزّ وجلّ بـه وی پاداش بیست حسنـه بدهد؛ واو باز هم نیکی های مؤمنانی را کـه کارهای خویش را خوب تر نمایند، وبر طبق تقیـه، وحفظ خود، دین وامامش عمل کنند، وزبانشان را نگاه دارند، دو چندان کند کـه خداوند عزّ وجل - بـه راستی - کریم است).
گفتم: (فدایت شوم! بـه خدا سوگند کـه به عمل تشویقم کردی، ومرا بر آن داشتی، ولی دوست دارم بدانم، چگونـه هست که کردارمان درون زمان حال، برتر از کردارِ یـاران امامـی از شما کـه آشکار باشد، بـه هنگام دولت بر حقّ است، با آن کـه ما بر یک دین هستیم؟).
فرمود: (برای آن کـه شما بدان ها پیشی گرفتید درون وارد شدن بـه دین خداوند عزّ وجل، وبه ادای نماز، روزه، حجّ، وهر کار خوبی پرداختید، وخدایتان - عزّ ذکره - را نـهان از دشمن خویش پرستش کردید، درون حالی کـه امامتان غایب است، وشما مُطیع اویید، وبا وی شکیبایی کنید، ودر انتظار دولت حقّ بـه سر بَرید، درون حالی کـه از فرمان روایـان ستم کار، بر امام خود، وخویشتن درون هراسید.
شما با چشمان خویش مـی نگرید کـه حقّ امامتان، وحقّ خودتان درون دست ستم گران هست که آن را از شما بازداشته اند، شما را ناچار بـه دنبال فواید مادّی، ووادار بـه تلاش به منظور معاش کرده اند.
علاوه بر این، صبر بر دین داری وعبادت، واطاعت از امامتان، با بیم از دشمن، وبدین سبب هست خداوند عزّ وجل، اعمالتان را چندین برابر کرده؛ گوارایتان باد.
گفتم: (فدایت گردم! چرا مـی فرمایید کـه ما حتما از یـاران حضرت قائم باشیم، ودولت حقّ، بـه رهبری او آشکار شود؛ با وجودی کـه امروز درون سرپرستی شماییم، ودر فرمان شما، وکردارمان از یـاران دولت حقّ وعدالت، برتر است؟).
فرمود: (سبحان الله! شما نمـی خواهید کـه خداوند، حقّ وعدالت را درون تمامـی بلاد، آشکار کند، سخنِ همگی مردمان را یکی کند، دل های گونـه گون را با هم درآمـیزد ومـهربان سازد؛ مردم، نافرمانی خدا نکنند، درون زمـین او؛ حدود وقوانینش بر همگان، جاری گردد؛ وخداوند، حقّ را بـه اهلش باز گرداند، وحق آن چنان آشکار شود کـه هیچ حقّی از بیم خلق، درون زیر پرده، پوشیده وپنـهان نمانَد؟؛
ای عمّار! بـه خدا سوگند کـه هیچ یک از شما درون این وضع کنونی کـه در آن بـه سر مـی بَرید، نمـیرد؛ جز آن کـه به نزد خداوند، از بسیـاری از شـهیدان بدر واُحد، برتر است، مژده باد شما را).
ثواب منتظران مـهدی
از ابوبصیر ومحمّد بن مسلم از ابوعبدالله (امام صادق) از پدرانش بـه نقل از امـیر مؤمنان علیـهم السلام هست که: (اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنا کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ الله)(۲۶۳).
(چشم انتظار امر ما همچون آن هست که درون جهاد درون راه خداوند، درون خون خویش غلتیده باشد).
آنان کـه به دیدارش رسیده اند
کلینی - رحمة الله علیـه - درون کافی(۲۶۴) بابی را بـه نام آنان کـه حضرت علیـه السلام را دیده اند؛
شیخ صدوق - رحمة الله علیـه - درون کمال الدّین وتمام النّعمة(۲۶۵) بابی را بـه ذکرانی کـه حضرت قائم علیـه السلام را مشاهده کرده، ووی را دیده، وبا وی سخن گفته اند؛
شیخ طوسی - رحمة الله علیـه - درون الغیبة(۲۶۶) فصلی را بـه روایت های آنان کـه حضرت علیـه السلام را دیده اند؛
علّامـه مجلسی - رحمة الله علیـه - درون بحارالانوار(۲۶۷) نیز بابی را بـه ذکرانی کـه آن حضرت - صلوات الله علیـه - را دیده اند، وهم چنین بخشی نادر را بـه افرادی کـه در زمان غیبت کبری ونزدیک بـه زمان ما، بـه حضور حضرت علیـه السلام رسیده اند؛
علّامـه نوری - رحمة الله علیـه - درون نجم ثاقب(۲۶۸)، شیخ علی اکبر نـهاوندی درون العبقری الحسان(۲۶۹) وعلّامـه صافی درون منتخب الاثر(۲۷۰) بابی را بدانان کـه وی را درون زمان غیبت کبری دیده اند، اختصاص داده اند.
شماری ازانی کـه در این باره قلم زده اند
برخی از اصحاب ما رساله های جداگانـه ای را درون این باره پدید آورده اند: علّامـه سیدهاشم بن سلیمان نوبلی بحرانی - درگذشته بـه سال ۱۱۰۷ق - تبصرة الولی فی من رأی المـهدی(۲۷۱) را نگاشت(۲۷۲)؛
مـیرزا محمّدتقی بن کاظم بن عزیزالله بن مولی محمّدتقی مجلسی - مشـهور بـه الماسی، ودرگذشته بـه سال ۱۱۵۹ق - بهجة الاولیـاء فی من فاز بلقاء الحجّة علیـه السلام(۲۷۳) را بـه فارسی پدید آورد کـه از انجام، افتادگی دارد؛
سیدجمال الدّین محمّد بن حسین یزدی حائری طباطبایی - درگذشته درون حدود سال ۱۳۱۳ق - بدایع الکلام فی من فاز بلقاء الامام علیـه السلام(۲۷۴) را پرداخت؛
علّامـه نوری - درگذشته بـه سال ۱۳۲۰ق - رساله جنّة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجّة علیـه السلام را نگاشت؛
شاگرد او شیخ محمّدباقر بیرجندی - درگذشته بـه سال ۱۳۵۲ق - کتاب بغیة الطّالب فی من رأی الامام الغائب(۲۷۵) را تألیف کرد، وشیخ علی اکبر نـهاوندی - درگذشته بـه سال ۱۳۶۹ق - الیـاقوت الاحمر فی من رأی الحجّة المنتظر را نگاشت.
در کافی درون اوّلین روایتی کـه در باب مورد ذکر، آورده است، مـی گوید: بـه نقل از عبدالله بن جعفر حِمْیری هست که مـی گفت: (اجْتَمَعْتُ أَنَا والشَّیخُ أَبُو عَمْرٍو - رَحِمَهُ الله - عِنْدَ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ، فَغَمَزَنی أَحْمَدُ بْنِ إِسْحاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ؛ فَقُلْتُ لَهُ: (یـا أَبا عَمْرٍو! إِنّی أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیءٍ، وما أَنَا بِشاکٍّ فیما أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعْتِقادی ودینی أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ، إِلّا إِذا کانَ قَبْلَ یوْمِ الْقِیـامَةِ بِأَرْبَعینَ یوْماً؛
فَإِذا کانَ ذلِکَ، رُفِعَتِ الْحُجَّةُ، وأُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ، فَلَمْ یکُ (ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)(۲۷۶)،
فَأُولئِکَ أَشْرارٌ مِنْ خَلْقِ الله - عَزَّ وجَلَّ - وهُمُ الَّذینَ تَقُومُ عَلَیـهِمُ الْقِیـامَةُ، ولکِنّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدادَ یقیناً، وإِنَّ إِبْراهیمَ علیـه السلام سَأَلَ رَبَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ یرِیـهُ کَیفَ یحْیی الْمَوْتی؟ (قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی ولکِنَّ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی)(۲۷۷)؛
وَقَدْ أَخْبَرَنی أَبُو عَلِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیـه السلام قالَ: سَأَلْتُهُ وقُلْتُ: مَنْ أُعامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخذُ، وقَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟، فَقالَ لَهُ: الْعَمْری ثِقَتی فَما أَدّی إِلَیکَ عَنّی فَعنّی یؤَدّی، وما قالَ لَکَ عَنّی فَعنّی یقُولُ، فَاسْمَعْ لَهُ وأَطِعْ، فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ.
وَأَخْبَرَنی أَبُو عَلِی أَنَّهُ سَأَلَ أَبا مُحَمَّدٍ علیـه السلام عَنْ مِثْلِ ذلِکَ، فَقالَ لَهُ: الْعَمْرِی وابْنُهُ ثِقَتانِ، فَما أَدَّیـا إِلَیکَ عَنّی فَعَنّی یؤَدِّیـانِ وما قالا لَکَ فَعَنّی یقُولانِ، فَاسْمَعْ لَهُما وأَطِعْهُما، فَإِنَّهُمَا الثِّقَتانِ الْمَأْمُونانِ؛ فَهذا قَوْلُ إِمامَینِ قَدْ مَضَیـا فیکَ).
قالَ: فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو ساجِداً، وبَکی؛
ثُمَّ قالَ: (سَلْ حاجَتَکَ).
فَقُلْتُ لَهُ: (أَنْتَ رَأَیتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبی مُحَمَّدٍ علیـه السلام؟).
فَقالَ: (إی والله، ورَقَبَتُهُ مِثْلُ ذا) - وأَوْمَأَ بِیدِهِ -.
فَقُلْتُ لَهُ: (فَبَقِیتْ واحِدَةٌ).
فَقالَ لی: (هاتِ).
قُلْتُ: (فَالْاِسْمُ؟).
قالَ: (مُحَرَّمٌ عَلَیکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذلِکَ، ولا أَقُولُ هذا مِنْ عِنْدی، فَلَیسَ لی أَن أُحَلِّلَ ولا أُحَرِّمَ، ولکِنْ عَنْهُ علیـه السلام، فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ، أَنَّ أَبا مُحَمَّدٍ مَضی، ولَمْ یخَلِّفْ وَلَداً، وقَسَّمَ مـیراثَهُ، وأَخَذَهُ مَنْ لا حَقَّ لَهُ فیـهِ - وهُوَ ذا -، عِیـالُهُ یجُولُونَ، لَیسَ أَحَدٌ یجْسُرُ أَنْ یتَعَرَّفَ إِلَیـهِمْ، أَوْ ینیلَهُمْ شَیئاً؛ وإِذا وَقَعَ الْاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ، فَاتَّقُوا الله، وأَمْسِکُوا عَنْ ذلِکَ).
من وشیخ ابوعمرو-(۲۷۸) رحمـهُ الله - نزد احمد بن اسحاق بودیم؛ بعد احمد بن اسحاق بـه من اشاره کرد کـه از او درباره جانشین، پرسش کنم؛ بعد به او گفتم: (ابا عمرو! من مـی خواهم کـه از تو چیزی بپرسم، ولی درون این مطلبی کـه از تو مـی پرسم، شکّ نبرده ام؛ بعد اعتقاد ودین من آن هست که زمـین از حجّت، خالی نمـی ماند، مگر آن کـه چهل روز پیش از روز قیـامت باشد؛ بعد در این هنگام، حجّت برداشته مـی شود، وباب توبه بسته مـی گردد؛ پسی را ایمانش فایده نبخشد، اگر پیش از آن، ایمان نیـاورده، ویـا درون ایمانش، خیریب نکرده باشد؛ بعد آنان، اشرار خلق خداوند عزّ وجلّ اند، وآنان اند کـه قیـامت به منظور ایشان بـه پا مـی گردد، ولی من دوست دارم که تا بر یقینم افزوده گردد، وابراهیم علیـه السلام از پروردگارش پرسید کـه مردگان را چگونـه زنده مـی کند؟،
فرمود: آیـا ایمان نیـاورده ای؟،
گفت: چرا، ولی به منظور آن کـه قلبم آرام گیرد؛
وابوعلی احمد بن اسحاق روایت کرد مرا، بـه نقل از ابوالحسن (امام هادی) علیـه السلام کـه گفت: از او پرسیدم وگفتم: به منظور چهی کار کنم، و(مبانی دینم) را از کـه بگیرم، وبه سخن چهی روی کنم؟
پس بـه او گفتند: عَمری مورد اطمـینان من است، هرچه بـه تو رساند، از جانب من است، وهرچه بر تو گوید، از سوی من است؛ بعد به سخنش گوش فراده، وفرمان بُردار او باش کـه ثقه وامانت دار است.
وروایت کرد مرا ابوعلی کـه او از ابومحمّد (امام حسن عسکری) علیـه السلام سخنی همانند آن پرسید؛ بعد او را گفتند: عَمری وپسرش، مورد اطمـینان اند، هرچه بـه تو رسانند، از جانب من است، وهرچه بر تو گویند، از سوی من است؛ بعد به سخنانشان گوش فراده، وفرمان بُردار آن دو باش کـه ثقه وامانت دارند. بعد این، گفتار دو امام درگذشته، درباره تو بود).
گفت: ابوعمرو سجده کرد وگریست؛
سپس گفت: (نیـازمندی ات را بپرس).
پس بـه او گفتم: (آیـا تو جانشین بعد از ابومحمّد (امام حسن عسکری) علیـه السلام را دیده ای؟).
پس گفت: (به خدا سوگند کـه آری، وگردنش این گونـه بود) - وبا دستش نشان داد -.
او را گفتم: (یک پرسش دیگر مانده است).
پس بـه من گفت: (بیـاور).
گفتم: (نامش چیست؟).
گفت: (بر شما حرام هست که از آن بپرسید. این را من از جانب خویش نمـی گویم، من از سوی خویش، حلال وحرام نکنم؛ بلکه از جانب او علیـه السلام مـی گویم؛ درون باور سلطان، چنین هست که ابا محمّد درگذشت، وفرزندی از خویش بـه یـادگار نگذاشت، مـیراث او را تقسیم کرده، وآن کـه حقّی درون آن نداشته، آن را گرفته، وحال، خاندانش آواره اند؛ی جرأت ندارد کـه خویشتن را بـه آنان بازشناساند، یـا چیزی بـه ایشان برساند؛ اگر نام امام، فاش شود، بـه دنبال او مـی آیند؛ بعد از خدا بترسید، واز این خواسته، باز ایستید).
کلینی - رحمـهُ الله - مـی گوید: (وشیخی از اصحاب ما - کـه نامش را از یـاد ام - روایتم کرد کـه ابوعمرو از احمد بن اسحاق نیز چنین پرسشی کرد، واو پاسخی همانند آن گفت)(۲۷۹).
علّامـه مجلسی قدس سره درون مرآة العقول درون ذیل این روایت مـی نویسد: (نخستین روایت، صحیح است، وسند آن کـه (در پایـان حدیث)آمده، مُرسل است).
شمایل مـهدی موعود
به نقل از جابر جُعفی هست که گفت: از ابوجعفر (امام محمّد باقر) علیـه السلام شنیدم کـه مـی فرمود: سَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ علیـه السلام فَقالَ: (أَخْبِرْنی عَنِ الْمَهْدِی مَا اسْمُهُ؟).
فَقالَ: (أَمَّا اسْمُهُ؛ فَإِنَّ حَبیبی علیـه السلام عَهِدَ إِلَی أَنْ لا أُحدِّثَ بِهِ حَتّی یبْعَثَهُ الله).
فَقالَ: (أَخْبِرْنی عَنْ صِفَتِهِ).
قالَ: (هُوَ شابٌّ مَرْبُوعٌ(۲۸۰)، حَسَنُ الْوَجْهِ، حَسَنُ الشَّعْرِ، یسیلُ شَعْرُهُ عَلی مِنْکَبَیـهِ، ویعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوادَ شَعْرِ لِحْیتِهِ ورَأْسِهِ، بِأَبِی ابْنَ خِیرَةِ الْإِماءِ)(۲۸۱).
عمر بن خطّاب از امـیر مؤمنان علیـه السلام پرسید وگفت: (از مـهدی آگاهم کن کـه نامش چیست؟).
پس فرمود: (امّا نام او؛ بعد محبوبم(۲۸۲) بـه من سفارش کرد که تا به نام او - که تا زمانی کـه خداوند او را برانگیزد - اشارت نبَرم).
گفت: (پس، از صفتش برایم بگو).
گفت: (او جوانی هست با قامتی مـیانـه، وسیما ومویی زیبا، مویش بر دو کتف او آویخته، نور رویش، بر سیـاهی موی سر وصورتش چیره است، وپدرم فدای فرزند برترینِ زنان باد).
طول عمر مـهدی موعود
به نقل از سعید بن جُبیر هست که گفت: از سرور عابدان علی بن حسین علیـهما السلام شنیدم کـه مـی فرمود: (فِی الْقائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ، وهُوَ طُولُ الْعُمْرِ)(۲۸۳)؛
(درباره قائم، سنّتی از نوح جریـان دارد، وآن، طول عمر است).
مـی نویسم: شیعیـان درون کتاب هایشان بـه ذکر مُعمّران ودرازْعُمران پرداخته اند که تا از این راه، عدم دوربودن واستبعاد عمر حضرت - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - را نمایـانده باشند؛ از این شمار، صدوق امّت هست در کتابش کمال الدّین وتمام النّعمة(۲۸۴)؛
واز ایشان هست معلّم امّت، شیخ مفید درون الفصول العشرة فی الغیبة(۲۸۵)؛ واز ایشان هست شریف مرتضی علَم الهُدی درون کتابش امالی(۲۸۶)؛ واز ایشان هست علّامـه مجلسی درون بحارالانوار...(۲۸۷)؛
وشیخ محّمد بن علی کراجکی - درگذشته بـه سال ۴۴۹ق واز بزرگان شاگردان شریف مرتضی - کتابش البرهان علی صحّة طول عمر الامام صاحب الزّمان را پرداخته، وآن را درون کنز(۲۸۸) ش درج کرده است.
گفتار شیخ طوسی درباره طول عمر حضرت
وشیخ طوسی درون الغیبة(۲۸۹) فصلی را بـه بیـان عمر حضرتش علیـه السلام اختصاص داده؛ بعد بدان مراجعه کنید.
ودر مسائل کلامـیه مـی نویسد: (استبعادی درون طول حیـات قائم علیـه السلام نیست؛ چراکه دیگران درون امّت های پیشین، سه هزار سال عمر کرده اند؛انی همچون: شُعیب پیـامبر ولُقمان علیـهما السلام، وبه همـین خاطر امری ممکن بـه شمار آید، وخداوند بر این کار، توانا است)(۲۹۰).
گفتار کمال الدین مـیثم بحرانی درباره طول عمر حضرت
وفیلسوف ماهر کمال الدّین مـیثم بن علی بن مـیثم بحرانی - درگذشته بـه سال ۶۶۹ق - مـی گوید: (وامّا طول عمر حضرت؛ بعد نـهایت کاری کـه دشمن مـی تواند انجام دهد، دور دانستن آن است، کـه به چند صورت ردّ مـی شود:
اوّل آن که: هربه اخبار وسیره معمّران بنگرد، خواهد دانست کـه به اندازه عمر او، وبیش از آن، امری عادی است؛ درباره آن لقمان کـه پرورش دهنده کربود، نقل شده هست که هفت هزار سال بزیست؛ وروایت شده هست که عمرو بن ح دوسی چهارصد سال عمر کرد، وبه جز این دو، دیگر معمّران نیز بـه همـین صورت اند.
دوم گفتار خداوند متعال درباره نوح علیـه السلام است:
(فَلَبِثَ فیـهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسینَ عاماً)(۲۹۱)؛
پس نـه صد وپنجاه سال درون مـیان آنان درنگ کرد.
سوم مـیان ما ودشمن درباره زنده بودن خضر والیـاس علیـهما السلام از پیـامبران، وسامری ودجّال از گمراهان، اتّفاق نظر وجود دارد، وهنگامـی کـه این، درباره دو طرف مقابل، جایز باشد؛ بعد چگونـه درون همانند آن، درون گروه مـیانـه - کـه مقصودم طبقه اولیـا هستند -، روا نباشد)(۲۹۲).
گفتار کاشف الغطاء درباره طول عمر حضرت
علّامـه بزرگ محمّدحسین آل کاشف الغطا مـی گوید: (... آنان کـه باقی ماندن وی درون طول این زمانی کـه از هزار سال تجاوز مـی کند را دور مـی شمارند، گویـا از داستان عمر نوح غفلت کرده، ویـا تغافل مـی کنند کـه به بیـان قرآن، نـه صد وپنجاه سال درون قوم خویش زندگی کرد، وکم ترین چیزی کـه برای عمر او گفته اند، هزار وشش صد سال، وبیش از این نیز که تا سه هزار سال گفته اند.
عالمان حدیث اهل سنّت - بـه جز نوح -انی را یـاد کرده اند کـه عمرشان بیش از این بوده است، درون تهذیب الاسماء مـی گوید: درون زندگانی خضر وپیـامبری او اختلاف کرده اند؛ بعد بیشینـه دانشمندان گفته اند کـه او زنده، ودر مـیان ما موجود است، واین، موردِ اتّفاق صوفیـه واهل صلاح ومعرفت است، وحکایت های آنان درون دیدار او، وملاقات با وی واستفاده از او، وپرسش وپاسخ از او، ووجود او درون مکان های شریف وکشورهای نیکو، بیش از آن هست که درون شمار آید، ومشـهورتر از آن هست که ذکر شود؛ شیخ ابوعمرو بن صلاح درون فتواهایش مـی گوید: او بـه عقیده تمامـی دانشمندان وصالحان، زنده است، وعوام نیز بـه همـین عقیده اند، وتنـها عدّه ای از محدّثان، وی را انکار کرده اند.
وبه ذهنم مـی رسد کـه او درون جایی دیگر، وزمخشری درون ربیع الابرار مـی گوید: مسلمانان درون زنده بودن چهار نفر از پیـامبران، اتّفاق نظر دارند؛ دو نفر از آنان: ادریس وعیسی درون آسمان؛ ودو نفر از آنان: الیـاس وخضر درون زمـین هستند، وتولّد خضر درون زمان ابراهیم - پدر پیـامبران - بود.
ومعمّرانی کـه از عمر طبیعی تجاوز کرده، وتا صدها سال زندگی کرده اند، فراوان اند، وسید مرتضی درون امالی خویش، پاره ای از آنان را آورده، وبه جز او، صدوق درون اکمال الدّین بیش از آن چه شریف (مرتضی) ذکر کرده را آورده است، ودر همـین زمان ها نیز تعدادی را مـی بینیم کـه عمرشان بـه صد وبیست یـا نزدیک بـه آن ویـا بیش از آن رسیده است.
حقیقت آن هست که هرکه بر نگاه داری یک روز زندگی، توان دارد، بر نگاه بانی هزاران سال نیز توانا است، وچیزی باقی نمـی مانَد؛ جز این کـه عملی خارق عادت است، ولی آیـا درون قانون طبیعت، خوارق عادت وشذوذ، درباره انبیـا واولیـا چیزی شگفت ونادر است؟
مراجعه کنید بـه مجلّدات مُقتطف(۲۹۳) پیشین کـه مقالات فراوان، ودلایل عقلانی وروشنی از بزرگان فیلسوفان غربی را درون آن مـی توان یـافت کـه امکان زندگی دائمـی درون جهان را اثبات کرده، ویکی از دانشمندان بزرگ اروپا گفته هست که: اگر شمشیر ابن ملجم درون کار نبود، علی بن ابی طالب از آنان بود کـه همـیشـه درون دنیـا زنده مـی مانْد؛ زیراکه تمامـی صفات کمال واعتدال را درون خویشتن گردآورده بود، ودر این جا نزد ما تحقیق این بحث، گسترده است، ومجال بیـان آن نیست)(۲۹۴).
گفتار محمد رضا مظفر درباره طول عمر حضرت
علّامـه شیخ محمّدرضا مظفّر - رحمة الله علیـه - درون این باره مـی گوید: (وطول زندگانی، بیشتر از عمر طبیعی، یـا آن چه تصوّر مـی شود کـه عمر طبیعی است، درون پزشکی، مردود وغیر ممکن نیست؛ بـه جز آن کـه پزشکی، بـه آن چه کـه دیرزیستی انسان را بیش از معمول، ممکن مـی سازد، دست نیـافته است.
ولی اکنون کـه طبّ از آن عاجز مانده است، خداوند متعال، بر هرچیزی توان دارد، وتا کنون، طولانی شدن عمر نوح، وباقی ماندن عیسی علیـهما السلام انجام پذیرفته، همان گونـه کـه قرآن کریم از آن خبر داده است:.... واگری درون آن چه کـه قرآن، از آن، آگاه کرده است، شکّ برَد؛ بعد باید فاتحه اسلام را خواند.
واز شگفتی ها هست که مسلمانی از امکان این مسأله پرسش کند، درون حالی کـه ادّعای ایمان بـه کتاب عزیز را دارد)(۲۹۵).
گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت
واز اهل سنّت، حافظ ابوعبدالله محمّد بن یوسف گنجی شافعی - کشته شده درون سال ۶۵۸ق - درون کتابش البیـان فی اخبار صاحب الزّمان مـی گوید: (ومنعی درون بقای او بـه دلیل بقای عیسی والیـاس وخضر از اولیـای خداوند متعال، وبقای دجّال وابلیس، این دو ملعون از دشمنان الهی نیست، وباقی ماندن آنان بـه توسّط قرآن وحدیث بـه اثبات رسیده، وبر آن اتّفاق کرده اند، سپس جایز بودن بقای مـهدی را بـه انکار برخاسته اند. درون این جا بقای همـه آنان را روشن مـی کنم؛ تا، بعد از آن، هیچ عاقلی بـه انکار جایز بودن بقای مـهدی علیـه السلام گوش نسپارد...)(۲۹۶).
نشانـه های ظهور مـهدی
به نقل از محمّد بن حُمران هست که گفت: جعفر بن محمّد صادق علیـهما السلام فرمودند: (إِنَّ الْقائِمَ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤَیدٌ بِالنَّصْرِ، تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ، وتَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ کُلُّها، ویظْهِرُ الله - تَعالی - بِهِ دینَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، ویبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ والْمَغْرِبَ، فَلا یبْقی فِی الْأَرْضِ خَرابٌ إِلّا عُمّرَ، وینْزِلُ رُوحُ الله عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـه السلام فَیصَلّی خَلْفَهُ).
قالَ ابْنُ حُمْران: قیل لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! مَتی یخْرِجُ قائِمُکُمْ؟).
قالَ: (إِذا تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ، والنِّساءُ بِالرِّجالِ، واکْتَفَی الرِّجالُ بِالرِّجالِ، والنِّساءُ بِالنِّساءِ، ورَکِبَ ذاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وقُبِلَتِ الشَّهادَةُ الزُّورِ، ورُدَّتْ شَهادَةُ الْعُدُولِ، واسْتَخَفَّ النَّاسُ بِالدِّماءِ وارْتِکابِ الزِّنا وأَکْلِ الرِّبا والرُّشا، واِسْتیلاءَ الْأَشْرارَ عَلَی الْابْرارِ، وخُرُوجُ السُّفْیـانِی مِنَ الشَّامِ، والْیمانِی مِنَ الْیمَنِ، وخَسْفٌ بِالْبَیداءَ، وقَتْلُ غُلامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلی الله علیـه وآله بَینَ الرُّکْنِ والْمَقامِ، اسْمُهُ مُحَمَّدُ ابْنُ مُحَمَّدٍ ولَقَبُهُ النَّفْسُ الزَّکِی، وجائَتْ صَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ بِأَنَّ الْحَقَّ مَعَ عَلِی وشیعَتِهِ.
فَعِنْدَ ذلِکَ خُرُوجُ قائِمِنا، فَإِذا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَةِ، واجْتَمَعَ ثَلاثُمِائَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً، وأَوَّلُ ما ینْطِقُ بِهِ هذِهِ الْآیةُ: (بَقِیةُ الله خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ)(۲۹۷).
ثُمَّ یقُول: أَنَا بَقِیةُ الله وحُجَّتُهُ وخَلیفَتُهُ عَلَیکُمْ، فَلا یسَلِّمُ عَلَیـهِ مُسْلِمٌ، إِلّا قالَ: (اَلسَّلامُ عَلَیکَ یـا بَقیةَ الله فی أَرْضِهِ)، فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدَ - وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ - خَرَجَ مِنْ مَکَّةِ، فَلا یبْقی فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ الله - عَزَّ وجَلَّ - مِنْ صَنَمٍ ووَثَنٍ وغَیرِهِ، إِلّا فیـهِ نارٌ فَاحْتَرَقَ ذلِکَ بَعْدَ غَیبَةٍ طَویلَةٍ)(۲۹۸).
(همانا قائم ما علیـه السلام با هراس افکندن (در دل های مشرکان) پیروز، وبا یـاری (خداوند) تأیید گردد، زمـین درون زیر پایش درون نوردیده شود، وهمگی گنج ها بر او نمایـانده گردد. گستره سلطنتش شرق وغرب را فراگیرد، وخداوند عزّ وجلّ دینش را بـه دست او بر تمامـی ادیـان چیرگی بخشد، هرچند کـه مشرکان را ناگوارآید(۲۹۹).
پس درون زمـین، هیچ خرابه ای باقی نماند، جز آن کـه آبادش کند، وروح خدا عیسی بن مریم علیـه السلام فرود آمده، وپشت سر او نماز مـی گزارد).
ابن حمران گفت: بـه حضرت عرض د: (ای پسر رسول خدا! درون چه زمانی قائم شما خارج مـی شود؟).
فرمود: (هنگامـی کـه مردان بـه زنان، وزنان بـه مردان همانند شوند، مردان بـه مردان، وزنان بـه زنان کفایت کنند، زنان، زین سواری کنند، شـهادت دروغ، مقبول وشـهادت عادلان، مردود شود، مردمان، خون ریزی، زنا ورباخواری ورشوه گیری را ناچیز شمارند، وغلبه بدکاران بر نیکویـان، وخروج سفیـانی از شام ویمانی از یمن، وفرو شدن زمـین درون بیداء، وکشته شدن جوانی از آل محمّدصلی الله علیـه وآله درون مـیان رکن ومقام، نامش محمّد بن محمّد ولقبش نفس زکیـه باشد، وآمدن آوایی آسمانی بـه این که: حقّ با علی، وپیروانش است.
پس هنگامـی کـه ظهور کند، پشتش را بـه کعبه مـی دهد، وسی صد وسیزده نفر (برای او) گرد مـی آیند، ونخستین کلامـی کـه مـی گوید، این آیـه هست که: ذخیره خداوند برایتان بهتر است، اگر کـه مؤمن باشید.
سپس مـی گوید: منم ذخیره خدا درون زمـین او، وخلیفه وحجّت او بر شما. بعد هیچ مسلمانی بر او سلام نکند؛ مگر آن کـه بگوید: درود بر تو، ای ذخیره خدا درون زمـین خدا!؛ بعد هنگامـی کـه این گروه (عقد) - کـه ده هزار مردند - به منظور او گرد آیند، از مکّه خروج مـی کند؛ بعد در زمـین، هیچ معبودی را - اعمّ از بت ودیگر چیزها - جز خداوند عزّ وجلّ باقی نگذارد؛ مگر آن کـه به آتشش اندازد، وبسوزاند، واین، بعد از غیبتی دراز است).
دجال کیست؟
به نقل از نزّال بن سبره هست که گفت: خَطَبَنا أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ علیـه السلام، فَحَمِدَ الله - عَزَّ وجَلَّ -، وأَثْنی عَلَیـهِ، وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ثُمَّ قالَ: (سَلُونی - أَیـهَا النَّاسِ - قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی) - ثَلاثاً -؛
فَقامَ إِلَیـهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحانَ فَقالَ: (یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ! مَتی یخْرُجُ الدَّجَّالُ؟).
فَقالَ لَهُ عَلِی علیـه السلام: (اقْعُدْ، فَقَدْ سَمِعَ الله کَلامَکَ، وعَلِمَ ما أَرَدْتَ؛ والله مَا الْمَسْؤُولُ عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، ولکِنْ لِذلِکَ عَلاماتٌ وهَیئاتٌ، یتْبَعُ بَعْضُها بَعْضاً کَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، وإِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُکَ بِها).
قالَ: (نَعَمْ یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ!).
فَقالَ علیـه السلام: (احْفَظْ، فَإِنَّ عَلامَةَ ذلِکَ: إِذا أَماتَ النَّاسُ الصَّلاةَ، وأَضاعُوا الْأَمانَةَ، واسْتَحَلُّوا الْکِذْبَ، وأَکَلُوا الرِّبا، وأَخَذُوا الرُّشا، وشَیدُوا الْبُنْیـانَ، وباعُوا الدّینَ بِالدُّنْیـا، واسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ، وشاوَرُوا النِّساءَ، وقَطَعُوا الْأَرْحامَ، واتَّبَعُوا الْأَهْواءَ، واسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ.
وَکانَ الْحِلْمُ ضَعْفاً، والظُّلْمُ فَخْراً، وکانَتِ الْأُمَراءُ فَجَرَةً، والْوُزَراءُ ظَلَمَةً، والعُرفاءُ خَوَنَةً(۳۰۰)، والقُرَّاءُ فَسَقَةً، وظَهَرَتْ شَهادَتُ الزُّورِ(۳۰۱)، واسْتَعْلَنَ الفُجُورُ، وقَوْلُ الْبُهْتانِ، والْإِثْمُ والطُّغْیـانُ، وحُلِّیتِ الْمَصاحِفُ، وزُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ، وطُوِّلَتِ المَناراتُ، وأُکْرِمَتِ الْأَشْرارُ، وازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ، واخْتُلِفَتِ الْقُلُوبُ، ونُقِضَتِ الْعُهُودُ، واقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ، وشارَکَ النِّساءُ أَزْواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ - حِرْصاً عَلَی الدُّنْیـا -، وعَلَتْ أَصْواتُ الْفُسَّاقِ، واسْتُمِعَ مِنْهُمْ، وکانَ زَعیمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ، واتُّقِی الْفاجِرُ مَخافَةَ شَرِّهِ، وصُدِّقَ الْکاذِبُ، وائْتُمِنَ الْخائِنُ، واتُّخِذَتِ الْقِیـانُ والْمَعازِفُ(۳۰۲).
وَلَعَنَ آخِرُ هذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَها، ورَکِبَ ذَواتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وتَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ، والرِّجالُ بِالنِّساءِ، وشَهِدَ الشَّاهِدُ مِنْ غَیرِ أَنْ یسْتَشْهَدَ، وشَهِدَ الْآخَرُ قَضاءً لِذِمامٍ بِغَیرِ حَقٍّ عَرَفَهُ، وتَفَقَّهَ لِغَیرِ الدّینِ، وآثَرُوا عَمَلَ الدُّنْیـا عَلَی الْآخِرَةِ، ولَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلی قُلُوبِ الذِّئابِ، وقُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیفِ وأَمَرٌّ مِنَ الصَّبْرِ؛
فَعِنْدَ ذلِکَ أَلْوَحا أَلْوَحا(۳۰۳)، ثُمَّ الْعَجَلُ الْعَجَلُ، خَیرُ الْمَساکِنِ یوْمَئِذٍ بَیتُ الْمُقَدَّسِ، ولَیأْتِینَّ عَلَی النَّاسِ زَمانٌ یتَمَنّی أَحَدُهُمْ(۳۰۴) أَنَّهُ مِنْ سُکَّانِهِ).
فَقامَ إِلَیـهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُباتَةَ، فَقالَ: (یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ! مَنِ الدَّجَّالُ؟).
فَقالَ: (أَلا إِنَّ الدَّجَّالَ صائِدُ بْنُ الصَّیدِ(۳۰۵)، فَالشَّقِی مَنْ صَدَّقَهُ، والسَّعیدُ مَنْ کَذَّبَهُ؛ یخْرُجُ مِنْ بَلَدَةٍ یقالُ لَها: إِصْفَهانُ، مِنْ قَریةٍ تُعْرَفُ بِالْیـهُودِیةِ، عَینُهُ الُیمْنی مَمْسُوحَةٌ، والْعَینُ الْأُخْری فی جَبْهَتِهِ تُضیءُ کَأَنَّها کَوْکَبُ الصُّبْحِ، فیـها عَلَقَةٌ کَأَنَّها مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ، بَینَ عَینَیـهِ مَکْتُوبٌ: کافِرٌ، یقْرَؤُهُ کُلُّ کاتِبٍ وأُمِّی.
یخُوضُ الْبِحارَ، وتَسیرُ مَعَهُ الشَّمْسُ، بَینَ یدَیـهِ جَبَلٌ مِنْ دُخانٍ، وخَلْفَهُ جَبَلٌ أَبْیضُ یرَی النَّاسُ أَنَّهُ طَعامٌ، یخْرُجُ حینَ یخْرُجُ فی قَحْطٍ شَدیدٍ، تَحْتَهُ حِمارٌ أَقْمَرُ، خُطْوَةُ حِمارِهِ مـیلٌ، تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ مَنْهَلاً مَنْهَلاً، لا یمُرُّ بِماءٍ إِلّا غارَ إِلی یوْمِ الْقِیـامَةِ؛
ینادی بِأَعْلی صَوْتِهِ، یسْمَعُ ما بَینَ الْخافِقَینِ مِنَ الْجِنِّ والْإِنْسِ والشَّیـاطینَ یقُولُ: إِلَی أَوْلِیـائی! أَنَا الَّذی خَلَقَ فَسَوّی، وقَدَّرَ فَهَدی، أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی.
وُکَذَبَ عَدُوُّ الله، إِنَّهُ أَعْوَرُ یطْعَمُ الطَّعامَ، ویمْشی فِی الْأَسْواقِ، وإِنَّ رَبَّکُمْ - عَزَّ وجَلَّ - لَیسَ بأَعْوَرَ، ولا یطْعَمُ، ولا یمْشی، ولا یزُولُ. تَعالَی الله عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبیراً.
أَلا وإِنَّ أَکْثَرَ أَتْباعِهِ - یوْمَئِذٍ - أَوْلادُ الزِّنا، وأَصْحابُ الطَّیـالِسَةِ الْخُضْرِ، یقْتُلُهُ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِالشَّامِ، عَلی عَقَبَةٍ تُعْرَفُ بِعَقَبَةِ أَفیقٍ، لِثَلاثِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنْ یوْمِ الْجُمُعَةِ، عَلی یدِ مَنْ یصلِّی الْمَسیحُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـهما السلام خَلْفَهُ. أَلا إِنَّ بَعْدَ ذلِکَ الطَّامَّةَ الْکُبْری).
قُلْنا: (وما ذلِکَ یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ؟).
قالَ: (خُرُوجُ دابّةٍ (مِنَ) الْأَرْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفا، مَعَها خاتَمُ سُلَیمانَ بْنِ داوُدَ، وعَصی مُوسیعلیـهم السلام، یضَعُ الْخاتَمَ عَلی وَجْهِ کُلِّ مُؤْمِنٍ، فَینْطَبِعُ فیـهِ: هذا مُؤْمِنٌ حَقّاً؛ ویضَعُهُ عَلی وَجْهِ کُلِّ کافِرٍ، فَینْکَتِبُ: هذا کافِرٌ حَقّاً، حَتّی أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَینادی: الْوَیلُ لَکَ یـا کافِرٌ!، وإِنَّ الْکافِرَ ینادی: طُوبی لَکَ یـا مُؤْمِنٌ!، وَدِدْتُ أَنِّی الْیوْمَ کُنْتُ مِثْلَکَ، فَأفُوزُ فَوْزاً عَظیماً.
ثُمَّ تَرْفَعُ الدَّابَّةُ رَأْسَها فَیراها مَنْ بَینَ الْخافِقَینِ بِإِذْنِ الله - جَلَّ جَلالُهُ -، وذلِکَ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِها، فَعِنْدَ ذلِکَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ، فَلا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ، ولا عَمَلٌ یرْفَعُ، و:
(لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)(۳۰۶).
ثُمَّ قالَ علیـه السلام: (لا تَسْأَلُونی عَمَّا یکُونُ بَعْدَ هذا، فَإِنَّهُ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلی حَبیبی رَسُولُ الله صلی الله علیـه وآله أَنْ لا أُخْبِرَ بِهِ، غَیرَ عِتْرَتی).
قالَ النَّزَّالُ بْنُ سَبْرَةَ: فَقُلْتُ لِصَعْصَعَةَ بْنِ صَوْحانَ: (یـا صَعْصَعَةُ! ما عَنی أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ علیـه السلام بِهذا؟).
فَقالَ صَعْصَعَةُ: (یـا ابْنَ سَبْرَةَ! إِنَّ الَّذی یصَلّی خَلْفَهُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـه السلام، هُوَ الثَّانی عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ، التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی علیـهما السلام، وهُوَ الشَّمْسُ الطَّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها، یظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ والْمَقامِ، فَیطَهِّرُ الْأَرْضَ، ویضَعُ مـیزانَ الْعَدْلِ، فَلا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً.
فَأَخْبَرَنا أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ علیـه السلام أَنَّ حَبیبَهُ رَسُولَ الله صلی الله علیـه وآله عَهِدَ إِلَیـهِ أَنْ لا یخْبِرَ بِما یکُونُ بَعْدَ ذلِکَ غَیرَ عِتْرَتِهِ الْأَئِمَّةِ - صَلَواتُ الله عَلَیـهِمْ أَجْمَعینَ -)(۳۰۷).
علی بن ابی طالب علیـه السلام به منظور ما خطبه خواند، وخداوند عزّ وجل را سپاس گفت وبر او ثنا خواند، وبر محمّد وخاندانش درود گفت.
سپس فرمود: (از من بپرسید پیش از آن کـه از دستم دهید)، وسه بار تکرار کرد.
پس صَعصَعة بن صَوحان برخاست وگفت: (ای امـیر مؤمنان! خارج شدن دجّال درون چه هنگام است؟).
علی علیـه السلام بـه او فرمود: (بنشین! خدا سخنت را شنید، ومقصودت را دانست، بـه خدا سوگند کـه (در این موضوع) سؤال شده، از پرسنده آن، آگاهی اش بیش نیست، ولی به منظور آن، نشانـه ها ومقدّماتی هست که چون دو لنگه کفش درون پی یکدیگر مـی رسند، اگر خواهی آگاهت کنم).
گفت: (آری ای امـیر مؤمنان!).
فرمود: (به یـاد سپار کـه نشانـه اش این است: آن گاه کـه نماز را بمـیرانند؛ امانت را خیـانت کنند؛ دروغ را حلال شمارند؛ ربا خورند ورشوه گیرند؛ ساختمان ها را محکم ونیکو سازند؛ ودین را بـه دنیـا فروشند؛ سفیـهان را بـه کار گمارند؛ با زنان م کنند؛ قطع رحم نمایند؛ پیرو هوس گردند؛ خون ریزی را آسان دانند.
بردباری، ناتوانی باشد؛ وستم، مایـه افتخار؛ فرامان روایـان، زناکار؛ ووزیران، ستم کار باشند؛ وکارگزاران، خیـانت کار؛ وقرآن خوانان، فاسق.
گواهی دروغ پدید گردد؛ وزنا آشکارا شود؛ تهمت وگناه وسرکشی رواج یـابد؛ قرآن ها را بیـارایند ومسجدها را زیور کنند؛ مناره ها را بلند سازند؛ بَدان را گرامـی دارند؛ صفوف، فشرده، ودل ها با یکدیگر مخالف شود؛ عهدها را بشکنند؛ وموعود، نزدیک گردد.
زنان - از روی حرصِ درون دنیـا - با همسرانشان درون بازرگانی شرکت کنند؛ ندای فاسقان برخیزد، وبه سخن آنان گوش فرادهند.
سرپرست هر قومـی، پست ترین آنان شود؛ از اشرار به منظور ایمنی از شرارتشان بهراسند؛ دروغ گو را تصدیق کنند؛ وخیـانت کار را امانت دار بـه شمار آورند؛ کنیزانِ خواننده تهیـه بینند ونگاه دارند؛ وساز وآواز فراهم آورند؛
آخرینان امّت، نخستین های امّت را لعنت کنند؛ زن ها زین سواری کنند؛ زنان همانند مردان، ومردان همچون زنان شوند؛ شاهدی بی آن کـه گواه خواسته باشند، گواهی دهد؛ وشاهدی دیگر بدون آگاهی، وبرای جانبداری، گواهی دهد.
فقه را به منظور دنیـا آموزند؛ وکار دنیـا را بر آخرت مقدّم دارند؛ وپوست مـیش را بر دل های گرگ (صفت) بپوشانند؛ دل هایشان بدبوتر از مردار باشد، وتلخ تر از صبر؛
در این هنگام بشتابید، بشتابید، وعجله کنید وعجله کنید، درون آن روز برترین جای، بیت المقدّس باشد، وزمانی بر مردم آید کـه هریک آرزو کنند کـه ای کاش ساکن آن دیـار بودند).
پس اصبغ بن نُباته برخاست وگفت: (ای امـیر مؤمنان! دجّال کیست؟).
پس فرمود: (بدان کـه دجّال، صائد بن صید است؛ بعد بدبخت،ی کـه تصدیقش کند، وخوش بخت آن کـه او را تکذیب کند.از شـهری برآید کـه آن را اصفهان گویند، واز روستایی کـه آن را بـه یـهودیـه مـی شناسند.
چشم راستش نابینا، وچشم دیگرش درون پیشانی است، وآن چنان مـی درخشد کـه گویی ستاره صبح است، درون آن، لکّه ای هست که گویی با خون درون هم آمـیخته، مـیان دو چشمش نوشته است: کافر، کـه هر درس خوانده وبی سوادی آن را مـی خواند.
در دریـاها فرو شود، وآفتاب، با او مـی گردد، درون برابرش کوهی از دود، ودر پشت سرش کوه سفیدی هست که مردم گمان برند، طعام است.
در زمان قحطی شدیدی خروج کند، بر الاغ سپیدی سوار است، وهر گام الاغ او، یک مـیل است، وزمـین، آب گاه بـه آب گاه، درون زیر پایش درنوردیده گردد.
بر آبی نگذرد، جز آن کـه تا روز قیـامت فرو رود (وخشک شود)، وبه آوازی کـه همـه جنّیـان وآدمـیان وشیـاطین از مشرق که تا مغرب بشنوند، فریـاد کند: دوستان من! نزد من آیید، منم آفریننده شما بـه بهترین صورت، منم کـه تقدیر کردم وهدایتتان با من است، منم پروردگار والایتان(۳۰۸).
دشمن خدا دروغ مـی گوید، او یک چشمـی هست که غذا مـی خورد، ودر بازارها مـی گردد؛ بـه راستی، پروردگار شما، نـه یک چشم است، نـه راه مـی رود، ونـه، زوال دارد، واز این اوصاف، برتر است، برتری بزرگی.
بدانید کـه در آن روز، بیشینـه پیروانش زنازادگان، وصاحب پوستین های سبزند. خداوند عزّ وجلّ آن گاه کـه سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، درون شام، بر سر گردنـه ای کـه به آن گردنـه افیق گویند، بـه دستی کـه عیسی مسیح بن مریم علیـهما السلام پشت سرش نماز گزارد، او را بکشد؛ بدانید کـه پس از آن، واقعه ای عظیم باشد).
گفتیم: (ای امـیر مؤمنان! آن دیگر چیست؟).
فرمود: (بیرون شدن جنبنده ای از زمـین هست از (کوه) صفا، وانگشتر سلیمان بن داوود را (در انگشت)، وعصای موسی علیـهم السلام را (در مشت)داشته باشد، انگشتر را بـه روی هر مؤمنی کـه گذارد، بر سیمایش نقش گیرد که: بـه حقیقت، این، مؤمن است.
وبر چهره هر کافری کـه نـهد، بر چهره اش نگاشته گردد: بـه حقیقت این، کافر است. که تا به جایی کـه مؤمن فریـاد کشد: وای بر تو ای کافر! وکافر فریـاد برآورد: خوشا بر تو ای مؤمن! من دوست داشتم امروز چون تو باشم، وبه سعادت بزرگ مـی رسیدم.
سپس جنبنده، سر بلند کند، واو را - بـه اذن خداوند عزّ وجل - از مشرق که تا مغرب ببینند، واین، بعد از آن هست که آفتاب از مغرب خود برآید، ودر این هنگام، توبه برداشته شود؛ نـه توبه ای پذیرفته گردد، ونـه عملی بالا رود، وکسی کـه پیش از آن، ایمان نداشته، ویـا با ایمان،ب خیری نکرده باشد، ایمانش سود نبخشد).
سپس فرمود: (از این بعد نگویید کـه پس از آن، چه خواهد شد؛ زیرا محبوبم پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله با من پیمان بسته هست که از آن - جز با خاندانم - سخن نگویم).
نزّال بن سبره گفت: بـه صعصعة بن صوحان گفتم: (ای صعصعه! مقصود امـیر مؤمنان علیـه السلام از این جمله چه بود؟).
پس صعصعه گفت: (ای پسر سبرة! آن کـه عیسی بن مریم علیـه السلام پشت سر او نماز مـی گزارَد، همان دوازدهمـین تن از عترت، نـهمـین نفر از فرزندان حسین بن علی علیـهما السلام، خورشید تابنده ای هست که از مغرب خود بـه در آید، ونزد رکن ومقام، حاضر گردد. بعد زمـین را پاک گرداند، وترازوی عدل را قرار دهد؛ بعد هیچ بری ستم، روا ندارد.
روایتمان کرد امـیر مؤمنان علیـه السلام کـه دوستش پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله از او پیمان ستانده هست تا از آن چه کـه پس از این رخ خواهد کرد، جز با خاندان پیشوایـانش - صلوات الله علیـهم اجمعین - سخن نگوید).
مقدمات ظهور مـهدی
پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمودند: (یخْرُجُ ناسٌ مِنْ المَشْرِقِ، فَیوَطِّؤُونَ لِلْمَهْدِی سُلْطانَهُ)(۳۰۹).
(مردمانی از مشرق خارج شوند؛ بعد سلطنت را به منظور مـهدی فراهم مـی آورند)، وعلّامـه گنجی شافعی - کشته شده بـه سال ۶۵۸ق - بعد از نقل روایت مـی نویسد: (این حدیثِ حسَن وصحیحی هست که ثقات وبزرگان بـه نقل آن پرداخته اند)(۳۱۰).
شـهر قم پیش از ظهور
به نقل از امام صادق علیـه السلام هست که سخن از کوفه بـه مـیان آورد، وفرمود: (سَتَخْلُو الْکُوفَةَ(۳۱۱) مِنَ الْمُؤْمِنینَ ویأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَما تَأْزِرُ الْحَیةُ فی حُجْرِها، ثُمَّ یظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَةٍ یقالُ لَها: قُمْ، وتَصیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ والْفَضْلِ، حَتّی لا یبْقی فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ، وذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا؛
فَیجْعَلُ الله قُمْ وأَهْلَهُ قائِمـینَ مَقامَ الْحُجَّةِ، ولَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها، ولَمْ یبْقَ فِی الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَیفیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلی سائِرِ الْبِلادِ فِی الْمَشْرِقِ والْمَغْرِبِ، فَیتِمُّ حُجَّةُ الله عَلَی الْخَلْقِ، حَتّی لا یبْقی أَحَدٌ عَلَی الْأَرْض لَمْ یبْلغ إِلَیـهِ الدّین والْعِلْم، ثُمَّ یظهر الْقائِم ویسیر(۳۱۲) سَبَباً لِنقمَةِ الله وسَخَطِهِ عَلَی الْعِباد؛ لِأَنَّ الله لا ینتقم مِنَ الْعِبادِ، إِلّا بَعْد إِنْکارهِمْ حُجَّة)(۳۱۳).
(به زودی شـهر کوفه از مؤمنان خالی مـی گردد، وبه گونـه ای کـه مار درون جای گاه خود فرو مـی رود، دانش نیز این چنین از کوفه رخت بر مـی بندد، واز شـهری بـه نام قم آشکار مـی شود، آن سامان، معدن فضل ودانش مـی گردد، بـه نحوی کـه در زمـین،ی درون استضعاف فکری بـه سر نمـی برد - حتّی نوعروسان درون حجله گاه خویش -.
واین قضایـا نزدیک ظهور قائم ما بـه وقوع مـی پیوندد، خداوند، قم واهلش را (برای رساندن پیـام اسلام)، قائم مقام حضرت حجّت مـی گرداند، اگر چنین نشود، زمـین، اهل خود را فرو مـی بُرد، ودر زمـین، حجّتی باقی نمـی ماند. دانش از این شـهر بـه شرق وغرب جهان منتشر مـی گردد، بدین سان بر مردم، اتمام حجّت مـی شود، وهیچی باقی نمـی ماند کـه دین ودانش بـه وی نرسیده باشد.
آن گاه قائم ظهور مـی کند، وظهور وی، باعث خشم وغضب خداوند بر بندگان مـی شود؛ زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمـی گیرد، مگر بعد از آن کـه آنان، وجود حجّت را انکار نمایند).
او زمـین را از عدل وداد مـی آکند
به نقل از عبدالله بن عمر هست که گفت: حسین بن علی علیـهما السلام را شنیدم کـه مـی فرمود: (لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیـا إِلّا یوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی، فَیمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ وکَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله صلی الله علیـه وآله یقُولُ)(۳۱۴).
(اگر از عمر دنیـا چیزی باقی نمانده باشد، مگر تنـها یک روز، خداوند عزّ وجلّ آن روز را طولانی کند، که تا آن کـه مردی از فرزندانم خروج کند؛ بعد زمـین را مالامال از عدل وداد کند، بـه همان گونـه ای کـه از بیداد وستم لبریز شده است؛ این را از پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله شنیدم کـه چنین مـی فرمود).
او عیسی بن مریم را امامت کند
به نقل از پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله هست که آگاه فرمود ا را بـه خروج مـهدی، پایـان بخش پیشوایـان کـه زمـین را پُر از عدل وداد کند، همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است، واین کـه عیسی علیـه السلام درون هنگامـی کـه خروج وظهور فرماید، بر وی نازل شده، وپشت سر او نماز مـی گزارد(۳۱۵).
صاحب عیون المعجزات مـی نویسد: (واین، روایتی هست که بـه خاطرشـهرت آن، شیعیـان وعالمان وغیر عالمان، واهل سنّت، وخاصّ وعام، وپیران وکم سالان بر آن، اتّفاق کرده اند)(۳۱۶).
ودر حاشیـه الفتح المبین مـی نویسد: (ودر روایتی آمده هست که:
(ینْزِلُ بَعْدَ شُرُوع الْمَهْدی فِی الصَّلاةِ، فَیرْجِعُ الْمَهْدی الْقَهْقَری، لِیتَقَدَّمَ عیسی علیـه السلام، فَیضِعُ عیسی یدَهُ بَینَ کِتْفَیـهِ، ویقُولُ لَهُ: تَقَدَّمْ)؛
(او بعد از آن کـه مـهدی آغاز بـه نماز کرد، نازل مـی شود؛ بعد مـهدی، عقب عقب مـی آید، که تا عیسی علیـه السلام پیش رود؛ بعد عیسی دستش را مـیان دو کتف او مـی نـهد، وبه او مـی فرماید کـه پیش ایستد).
وپیش از نقل این روایت مـی گوید: (ونازل گشتن او، نزدیک نماز صبح است؛ بعد در پشت سر مـهدی، نماز مـی گزارد)... الی آخر(۳۱۷).
رجعت مؤمنان
به نقل از مُفضّل بن عمر هست که گفت: سخن از حضرت قائم علیـه السلام وکسانی از اصحاب ما کـه در انتظار او فوت د بـه مـیان آمد؛ بعد ابوعبدالله (امام صادق) علیـه السلام بـه ما فرمودند: (إِذا قامَ أُتِی الْمُؤْمِنُ فی قَبْرِهِ، فَیقالُ لَهُ: یـا هذا! إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صاحِبُکَ، فَإِنْ تَشاءَ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ، وإِنْ تَشاءَ أَنْ تُقیمَ فی کَرامَةِ رَبِّکَ فَأَقِمْ)(۳۱۸).
(هنگامـی کـه قیـام فرمود، بر قبر مؤمن مـی رود، وبه او مـی فرماید: ای مرد! همانا کـه صاحب تو ظهور کرده است؛ بعد اگر خواهی، بدو بپیوند، واگر خواهی، درون کرامت پروردگارت باقی باش).
بیعت با مـهدی موعود
مُفضَّل بن عمر جُعفی روایت کرده هست که از ابی عبدالله جعفر بن محمّد (امام صادق) علیـه السلام شنیدم کـه مـی فرمود: إِذا أَذِنَ الله - تَعالی - لِلْقائِمِ فِی الْخُرُوجِ، صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَدَعَا النَّاسَ إِلی نَفْسِهِ، وناشَدَهُمْ بِالله، ودَعاهُمْ إِلی حَقِّهِ، وأَنْ یسیرَ فیـهِمْ بِسُنَّةِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، ویعْمَلَ فیـهِمْ بِعَمَلِهِ؛ فَیبْعَثُ الله - جَلَّ جَلالُهُ - جِبْرَئیلَ حَتّی یأْتِیـهُ؛
فَینْزِلُ عَلَی الْحَطیمِ یقُولُ: (إِلی أَی شَیءٍ تَدْعُو؟)؛
فَیخْبِرُهُ الْقائِمُ - عَجَّلَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف -.
فَیقُول جِبْرَئیلُ: (أَنَا أَوَّلُ مَنْ یبایعُکَ(۳۱۹)، ابْسُطْ یدَکَ)؛
فَیمْسَحُ عَلی یدِهِ؛
وَقَدْ وافاهُ ثَلاثُ مِائَةٍ وبَضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فیبایعُونَهُ، ویقیمُ بِمَکَّةَ، حَتّی یتِمَّ أَصْحابُهُ عَشَرَةَ أَلْفَ نَفْسٍ؛ ثُمَّ یسیرُ مِنْها إِلَی الْمَدینَةِ)(۳۲۰).
هنگامـی کـه خداوند متعال، قائم را بـه خروج، اذن مـی دهد، وی از منبر بالا رفته، ومردمان را بـه سوی خود فرا مـی خوانَد، وبه خدا سوگند مـی دهد، وآنان را بـه حقّ خویش مـی خواند، واز این کـه با سیرت پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله درون مـیانشان رفتار کند، وبا عملِ او با آنان عمل کند، سخن مـی گوید؛ بعد خداوند - جلّ جلاله - جبریل را مـی فرستد که تا به نزد او رود.
او درون سرزمـین حطیم بر حضرت نازل مـی گردد، ومـی گوید: ((مردمان ر) بـه چه مـی خوانی؟)؛
پس قائم - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - بـه او خبر مـی دهد.
جبریل مـی گوید: (من نخستینی باشم کـه با تو بیعت کند، دستت را دراز کن)؛ بعد بر دستش دست مـی کشد.
در این هنگام، سی صد وچند نفری کـه نزد او حاضر شده اند، با وی بیعت مـی کنند، واو درون مکّه، اقامت مـی فرماید، که تا وقتی کـه یـارانش بـه ده هزار نفر برسد؛ بعد از آن هست که بـه سوی مدینـه مـی رود.
مـهدی موعود درون نـهج البلاغه
برای آگاهی از تمامـی مطالبی کـه پیرامون امام زمان درون نـهج البلاغه وارد شده هست مـی توان به: فقیـه ایمانی، مـهدی، مـهدی منتظر درون نـهج البلاغه نگریست؛ این کتاب را باسم هاشمـی بـه زبان عربی ترجمـه کرده، ومنتشر ساخته است؛ بیروت: دارالکتب الاسلامـی، ۱۴۱۲ق (مترجم).
(یعْطِفُ الْهَوی عَلَی الْهُدی، إِذا عَطَفُوا الْهُدی عَلَی الْهَوی، ویعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ، إِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی).
وَمِنْها: (حَتّی تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلی ساقٍ بادِیـاً نَواجِذُها مَمْلُوئَةً أخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها.
أَلا وفی غَدٍ وسَیأْتی غَدٌ بِما لا تَعْرِفُونَ: یأْخُذُ الْوالی مِنْ غَیرِها عُمَّالَها عَلی مُساویءِ أَعْمالِها، وتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَقالیذَ کَبِدِها، وتُلْقی إِلَیـهِ سِلْماً مَقالیدَها، فَیریکُمْ کَیفَ عَدْلُ السّیرَةِ، ویحْیی مَیتَ الْکِتابِ والسُنَّةِ)(۳۲۱).
(هوای (نفس) را بـه سوی هدایت برَد، درون آن گاه کـه هدایت را بـه سوی هوای (نفس)برده اند، ورأی را بـه کتاب خدا باز مـی گرداند، زمانی کـه قرآن را بـه سوی رأی باشند).
واز این (خطبه) است:
(تا آن کـه جنگ، بر شما روی آورد، بـه گونـه ای کـه دندان هایش را بنمایـاند، هایش پُر شیر هست ونوشیدنش دل پذیر، ولی عاقبتی تلخ را درون پی است.
بدانید کـه فردا هست که رُخ دهد، وفردایی با آن چه کـه نمـی دانیدش بـه زودی بیـاید؛ حکم روایی از غیر از خاندان فرمان روایـان بیـاید، وکارگزاران آنان را بـه خاطر بدی کردارشان، بازخواست کند، زمـین، پاره های جگرش را به منظور او بیرون ریزد، وکلیدهایش را - از روی دوستی - بدو دهد، آن گاه شیوه دادگستری را بر شما بنماید، وآن چه از کتاب وسنّت را کـه مُرده است، حیـات بخشد).
ودر حاشیـه نسخه ای از نـهج البلاغه کـه در سال ۴۹۹ هجری قمری توسّط حسین بن حسن بن حسین مؤدّب - از بزرگان نزدیک بـه زمانـه شریف رضی، گردآورنده نـهج البلاغه - کتابت شده است، این چنین نگاشته اند:
(اَلْوالی هُوَ الْمَهْدی علیـه السلام)(۳۲۲)؛
(والی، همان حضرت مـهدی علیـه السلام است).
وابن ابی الحدید درون شرح نـهج البلاغه مـی نویسد: (این، اشارت هست بر امامـی کـه خداوند وی را درون آخرالزّمان مـی آفریند، وهمو هست که درون اخبار وآثار، بدو وعده داده اند...)(۳۲۳).
نیـایش
صحیفه سجّادیـه، دعای روز عرفه، ص۴۷.
(اللهمَّ إِنَّکَ أَیدْتَ دینَکَ فی کُلِّ أَوانٍ بِإِمامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ، ومَناراً فی بِلادِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وجَعَلْتَهُ الذَّریعَةَ إِلی رِضْوانِکَ، وافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وحَذَّرْتَ مَعْصِیتَهُ، وأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَوامِرِهِ، والْإِنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْیـهِ، وأَلّا یتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، ولا یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذینَ، وکَهْفُ الْمُؤْمِنینَ، وعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکینَ، وبَهاءُ الْعالَمـینَ.
اللهمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیکَ، شُکْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیـهِ، وأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فیـهِ، وآتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً، وافْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسیراً، وأَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ، واشْدُدْ أَزْرَهُ، وقَوِّ عَضُدَهُ، وراعِهِ بِعَینِکَ، واحْمِهِ بِحِفْظِکَ، وانْصُرْهُ بِمَلائِکَتِکَ، وامْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ.
وَأَقِمْ بِهِ کِتابَکَ وحُدُودَکَ، وشَرائِعَکَ وسُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَواتُکَ اللهمَّ عَلَیـهِ وآلِهِ -، وأَحْی بِهِ ما أَماتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دینِکَ، واجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَریقَتِکَ، واَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبیلِکَ، وأَزِلْ بِهِ النَّاکِبینَ عَنْ صِراطِکَ، وامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِکَ عِوَجاً.
وَألِنُ جانِبَهُ لِأَوْلِیـائِکَ، وابْسُطْ یدَهُ عَلی أَعْدائِکَ، وهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ، ورَحْمَتَهُ، وتَعَطُّفَهُ، وتَحَنُّنَهُ؛ واجْعَلْنا لَهُ سامِعینَ مُطیعینَ، وفی رِضاهُ ساعینَ، وإِلی نُصْرَتِهِ والْمَُعَةِ عَنْهُ مُکْنِفینَ، وإِلَیکَ وإِلی رَسُولِکَ - صَلَواتکَ اللهمَّ عَلَیـهِ وآلِهِ - بِذلِکَ مُتَقَرِّبینَ).
خدایـا! تو درون هر زمانی، دینت را بـه دست رهبری برپاداشتی، او را نشانـه ای به منظور بندگانت افراشتی، وچون مشعلی فروزان درون شـهرهایت داشتی؛ بعد از آن کـه رشته او را بـه رشته خویش پیوند زدی، وی را سبب دست یـابی بـه رضای خویش گرداندی، طاعتش بر همگان واجب فرمودی، از نافرمانی اش بیم دادی، بـه اطاعت از اوامرش، بازایستادن از نواهی اش، پیشی نجستن بر او، وواپس نماندن از او، فرمان دادی؛
پس او پناه گاه پناه جویـان، ملجأ ایمانیـان، دستاویز چنگ زنندگان وجمال جهانیـان است.
خداوندا! ولی خویش را بـه سپاس از آن چه بر او انعام کردی، وما را بـه شکر نعمت (وجود رهبر بر حقّ) الهام کن، واز نزد خویش، قدرتی یـاری دهنده را بر او ارزانی دار، (دریچه های) کامـیابی را - بـه آسانی - بر او بگشا، او را بـه نیرومندترین تکیـه گاه خویش مدد رسان، پشت گرمش ساز، بازویش را توان ده، بـه دیده لطفت مراقبت نما، بـه حفظ خویش حمایت فرما، با فرشتگانت یـاری اش رسان، وبه نیرومندترین سپاهت مدد بخشان.
کتاب وحدود وشرایعت، وسنّت های پیغامبرت را - کـه صلوات بر او وخاندانش باد - بـه دست او برپا دار، وبه وسیله او، آن چه از نشانـه های آیینت را کـه اهل تجاوز مـیرانده اند، حیـات بخش، از برکت وجودش زنگار ستم از طریقت خود بزدا، ناهمواری راه خویش برطرف فرما، بـه دست او آنانی کـه انحراف از راهت گزیده اند را از راه بردار، وآنان کـه آهنگ ایجاد ناراستی کنند را از عرصه حیـات، ریشـه کن فرما.
دل او را درون حقّ دوستانش نرم، ودستش را بر دشمنانش گشوده ساز؛ رأفت، رحمت، عطوفت ومـهربانی اش بر ما ارزانی دار، وما را شنونده (فرمانش)، اطاعت کننده حضرتش، وپوینده راه خشنودی اش قرار ده، ودر یـاری ودفاع از او مددکارمان باش، این گونـه هست که بـه تو وپیغامبرت - کـه درودِ تو بر او وخاندانش باد - تقرّب جوییم.

 

 

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ذیل (اربعون حدیثاً): ج۱، ص۴۳۴ - ۴۰۹؛ ذیل (رسالة فی اربعین حدیث): ج۱۱، ص۵۳ - ۵۰؛ ذیل (چهل حدیث): ج۵، ص۳۱۵ - ۳۱۴؛ ذیل (شرح اربعین حدیثاً): ج۱۳، ص۷۰ - ۶۹.
(۲) سمـیعی، کیوان، زندگانی سردار کابلی، ص۱۳۵.
(۳) عطیـه، محی الدّین ودیگران، دلیل مؤلّفات حدیث الشّریف، ج۲، ص۶۵۹ و...؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۱، ص۶۱ - ۵۲ ۵؛ ج۲، ص۱۵۶۹ و....
(۴) مجلسی، محمّدباقر، مرآةالعقول، ج۱، ص۳۴.
(۵) مازندرانی، محمّدصالح، شرح کافی، ج۲، ص۲۲۸؛ مجلسی بـه (مُستفیض) بودن (الاربعین، ص۱۰؛ تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۴۰۹)؛ شیخ بهایی بـه دو وجه مشـهور ومتواتر (اربعین، ص۴۱) وفیض کاشانی بـه هر سه وجه قائل شده هست (تهرانی، همان، ج۱، ص۴۲۴).
(۶) ماحوزی بحرانی، سلیمان بن عبدالله، اربعون حدیثاً، ص۲۶؛ مـیرغفّاری آذرشـهری، علی، اربعین حسینیـه، ج۱، ص۶؛ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۶ - ۱۵۳؛ صدوق، محمّد بن علی بن حسین، ثواب الاعمال، ص۳۰۰،۱۳۴؛ همو، خصال، ص۴۲؛ همو، عیون اخبار الرّضا، ج۲، ص۳۶؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج۳، ص۴۶۹ - ۴۶۵؛ فیض کاشانی، محمّدمحسن بن مرتضی، وافی، ج۱، ص۱۳۶؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ج۲، ص۲۷۱.
(۷) ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطّلب، ج۳، ص۱۳۵۸؛ ابن عبدالبرّ، یوسف، جامع بیـان العلم وفضله، ج۱، ص۵۳ - ۵۱؛ اصفهانی، ابونُعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۱ و۲۰۶؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۲، ص۱۰۳۶؛ متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، کنزالعمّال، ج۱۰، ص۲۲۵ و....
(۸) نووی، شرف الدّین، اربعین النّوویة، ص۴؛ خواجویی، محمّداسماعیل، اربعون حدیثاً، ص۶؛ هم چنین: مناوی، محمّد عبدالرّؤوف، فیض القدیر، ج۱، ص۵۶؛ ج۶، ص۱۵۸،۱۵۵،۵۴؛ حلبی، برهان الدّین، کشف الحثیث، ص۲۰۰،۱۸۶،۱۶۷ - ۱۶۶؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۱، ص۵۲.
(۹) آگاهی جامعی از این عدد را بنگرید در: علی زاد، محبوب، اربعین درون روایـات اسلامـی؛ تقوی، رضا، اربعین درون فرهنگ اسلامـی؛ آشتیـانی، محسن، اسرار عدد چهل؛ بحرالعلوم، رساله سیر وسلوک، ص۳۷ - ۳۰؛ نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۴، ص۶۵ - ۶۳؛ هم چنین گویـا همـه روایـاتی کـه در این باره وارد آمده در: ترشیزی، حبیب الله، اربعونیـات گردآوری شده هست (تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۴۳۶).
(۱۰) شـهید اوّل، شمس الدّین محمّد مکّی، اربعون حدیثاً، ص۱۷؛ نیز با توجّه بـه حدیث (من ترک بعد موته...).
(۱۱) امـین، نصرت، اربعین هاشمـیه، ص۸؛ مناوی، محمّد عبدالرّؤوف، فیض القدیر، ج۶، ص۱۵۵؛ غفّار، عبدالله الرّسول عبدالحسن، الکلینی والکافی، ص۱۷ - ۱۵.
(۱۲) بکری، حسن، کتاب الاربعین حدیثاً، ص۲۴؛ مزی، ابوحجّاج یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۹، ص۶۲؛ ابن سعد ابوعبدالله محمّد، الطّبقات الکبری، ج۷، ص۳۷۰؛ ابن جوزی، عبدالرّحمان بن علی، العلل المتناهیـه، ج۱، ص۱۲۸؛ هم چنین بنگرید به: کتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس والاثبات.
(۱۳) چاپ شده است: بیروت: (بی ن)، ۱۹۸۹م.
(۱۴) جامـی، نورالدّین عبدالرّحمان، اربعین، ص۹.
(۱۵) به منظور نمونـه: اربعین علی بن فضل درون فضائل دعا ودعاکننده؛ اربعین عبدالرّحمان سلّمـی درون اخلاق صوفیـه وکردار صوفیـانـه.
در دایرةالمعارف تشیع ذیل (اربعون حدیثاً) (ج۲، ص۵۳ - ۵۲) وذیل (اربعین) (ج۲، ص۵۴ - ۵۳)؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامـی ذیل (اربعین) (ج۷، ص۴۳۱ - ۴۳۰) نیز مـی توان بـه مواردی دست یـافت.
(۱۶) حسینی دمشقی، ابوالمحاسن محمّد بن علی، ذیل تذکرة الحفّاظ، ص۴.
(۱۷) ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، سیر اعلام النّبلاء، ج۲۳، ص۳۲۸.
(۱۸) خوانساری اصفهانی، محمّدباقر، روضات الجنّات، ج۲، ص۶۶؛ رودانی، محمّد بن سلیمان، صلة الخلف لموصول السّلف، ص۷۶.
(۱۹) نسخه خطّی دارالکتب ظاهریـه دمشق، شماره ۱۰۴۰.
(۲۰) نسخه خطّی کتابخانـه آیت الله مرعشی (فهرست، ج۳، ص۲۴ - ۲۳)؛ نیز بنگرید: بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، ج۲، ص۲۶۵؛ ذیل بروکلمان، ج۱، ص۷۰۸؛ فصل نامـه تراثنا، ش۱، ص۲۱؛ منتجب الدّین، علی بن بابویـه رازی، الفهرست، ص۱۵۷؛ تبریزی، علی، مرآت الکتب، ج۱، ص۲۴ - ۲۳.
(۲۱) فهرست وگزارشی اجمالی برخی از آن ها را بنگرید در: فصل نامـه علوم حدیث، ش۱۸، ص۱۷۲ - ۱۵۷ ودوماه نامـه آیینـه پژوهش، ش۶۶، ص۱۹۱ - ۱۸۵.
(۲۲) شوشتری، اربعون حدیثاً، ص۷؛ تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۴۱۰؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة و....
(۲۳) نام آن را (رسالةٌ فی...)، (اربعون حدیثاً فی المـهدی) و(اربعون حدیثاً فی شأن المـهدی) نیز ثبت کرده اند کـه - ظاهراً - تسامحی بیش نیست.
(۲۴) ج۲، ص۸۴ - ۴۴.
(۲۵) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۵ - ۷۸.
(۲۶) ج۲، ص۸۵ - ۵۷؛ با اضافات بر مصادر ابونُعیم.
(۲۷) ص۷۰۱ - ۶۹۹.
(۲۸) ص۷۲۵ - ۷۱۷.
(۲۹) ج۳، ص۲۷۵ - ۲۶۷؛ درون بسیـاری مواضع دیگر نیز از آن یـاد کرده است.
(۳۰) چاپ اوّل (سنگی)، ج۲، ص۷۱۸؛ هم چنین بنگرید: چاپ دوم، ج۷، ص۲۱ - ۸.
(۳۱) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۱۸۱.
(۳۲) ص۲۰۷.
(۳۳) ج۳، ص۱۸۱ - ۱۸۰.
(۳۴) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۲۲۰،۱۸۳ - ۱۷۹ و۲۶۱؛ هم چنین: همو، صراط، ج۲، ص۲۲۰.
(۳۵) در: خوانساری اصفهانی، محمّدباقر، روضات الجنّات هر دو نگارش، یکی دانسته شده اند (ج۱، ص۲۷۳ - ۲۷۲).
(۳۶) المعجم فی اصحاب القاضی ابی علی الصّدفی، ص۲۹۵.
(۳۷) متن منقول درون نامـه دانشوران ناصری بر اساس همـین نسخه است.
(۳۸) بنگرید به: نصیری امـینی، فخرالدّین، گنجینـه خطوط.
(۳۹) ص۱۶۹ (مندرج در: مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴).
(۴۰) ص۱۶۶،۱۳۶،۴۴.
(۴۱) ج۲، ص۳۲۶ - ۳۲۵.
(۴۲) ص۴۳۹.
(۴۳) بنگرید: فصل نامـه تراثنا، ش۱، ص۱۹.
(۴۴) گزارش هایی از کفایة المـهتدی را بنگرید در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۳۸۹؛ ج۹، ص۱۲۲۱ - ۱۲۲۰؛ ج۱۰، ص۶۲؛ ج۱۱، ص۳۳۹،۹۶؛ ج۱۲، ص۶؛ ج۱۶، ص۱۵۶،۸۲،۷۸؛ ج۱۸، ص۱۰۲ - ۱۰۱؛ ج۲۴، ص۱۸۲؛ ج۲۶، ص۲۳۶ ونقل هایی از آن را در: نوری، حسین، جنّةالمأوی؛ همو، نجم ثاقب؛ بغدادی، احمد بن درویش، رسالةٌ فی الغیبه وحاشیـه کشف الحقّ خاتون آبادی.
(۴۵) درون این تصحیح نیز متن کامل کفایة المـهتدی بـه چاپ نخواهد رسید!.
(۴۶) بررسی نسبتاً دقیقی از کفایة المـهتدی، اندیشـه های مـیرلوحی واوضاع زمانـه او را بنگرید در:
The shadow of God and The Hidden Imam: Religion, Political Order and Societal Change in Shi’it Iran form The begining to ۱۸۹۰: Said Amir, Arjomand, Chicago, ۱۹۸۴, p ۱۸۲....
(۴۷) شیرازی، ابن یوسف، فهرست مجلس، ج۳، ص۶۲ - ۶۰.
(۴۸) فصل نامـه مـیراث شـهاب، ش۳۲، ص۲۲.
(۴۹) دانش پژوه، محمّدتقی وعلی نقی منزوی. فهرست نسخه های خطّی کتابخانـه مرکزی دانشگاه تهران، ج۵، ص۱۴۹۷.
(۵۰) فهرست الهیـات، ج۲، ص۲۵۷ - ۲۵۶.
(۵۱) قیرخ: چهل.
(۵۲) متن عربی روایـات درون صفحات زوج، وترجمـه ترکی درون صفحات فرد.
(۵۳) ناگفته نماند کـه دست کم، ۱۴۲ آیـه از قرآن حکیم بـه حضرت مـهدی (عجل الله فرجه) تعبیر شده است.
(۵۴) مـهدی پور، علی اکبر، کتاب نامـه امام مـهدی، ج۱، ص۲۸۶.
(۵۵) همان، همان جا.
(۵۶) ش۲۲، ص۲۲۱.
(۵۷) ش۳، ص۸۱.
(۵۸) ص۱۱۸.
(۵۹) ج۱، ص۷۴، ش۱۲۶.
(۶۰) ص۱۵.
(۶۱) ج۱، ص۲۱۲ - ۲۱۱.
(۶۲) ج۱۰، ص۲۲۵.
(۶۳) مجموعاً درون ۹۵ مورد.
(۶۴) کَلامکُمْ نُور، واَمْرکُم رُشْد.
(۶۵) چاپ اوّل پاییز ۱۳۸۲ش؛ چاپ دوم تابستان ۱۳۸۳ش.
(۶۶) مجموعاً ۵۹ مورد؛ چیزی درون حدود یک سوم ارجاعات مؤلّف، ویک چهارم کلّ تعلیقات دو فصل موجود.
(۶۷) مجموعاً ۱۴ مورد.
(۶۸) نجاشی، ابوالعبّاس احمد بن علی، رجال، ص۳۰۶.
(۶۹) همان، ص۲۵۳.
(۷۰) درون الفهرست چاپ اسپرینگر: (قمـی) ضبط شده هست (مترجم).
(۷۱) طوسی، محمّد بن حسن، الفهرست، ص۱۴۶.
(۷۲) نجاشی، همان، ص۲۵۴.
(۷۳) همان، ص۲۵۴.
(۷۴) همان، ص۳۶.
(۷۵) طوسی، همان، ص۱۱۹.
(۷۶) ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، مـیزان الاعتدال، ج۲، ص۱۶.
(۷۷) تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۳۵۲.
(۷۸) ابن ندیم، محمّد بن اسحاق، الفهرست، ص۱۶۸.
(۷۹) حموی رومـی، یـاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱۸، ص۸۱.
(۸۰) البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، مقدّمـه، ص۷۰.
(۸۱) ترجمـه همـین کتاب اکنون درون دست شما هست (مترجم).
(۸۲) آن ها را درون رساله طریق الوصول الی اخبار آل الرّسول یـاد کرده ام.
(۸۳) یعنی: امام عسکری - علیـه السّلام -.
(۸۴) نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۹۶.
(۸۵) همان، ص۱۰۸.
(۸۶) مقصود، همچون روز اوّل شدن، وروی آوردن مردمان آخرالزّمان بـه اوّل الزّمان ودین ناب محمّدی بـه دور از پیرایـه های خلایق هست (مترجم).
(۸۷) اشعری قمـی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص۱۰۲.
(۸۸) همان، ص۱۰۳.
(۸۹) با عنوان (موالید الائمّه) نیز آن را شناسانیده اند (مترجم).
(۹۰) یعنی: امام عسکری - علیـه السّلام - (مترجم).
(۹۱) کاتب بغدادی، ابوبکر محمّد بن احمد، تاریخ الائمّه، ص۱۵.
(۹۲) همان، ص۲۲.
(۹۳) یعنی: امام عسکری - علیـه السّلام - (مترجم).
(۹۴) کاتب بغدادی، همان، ص۲۶.
(۹۵) همان، ص۲۹.
(۹۶) همان، ص۳۰.
(۹۷) همان، ص۳۲.
(۹۸) همان، ص۳۴.
(۹۹) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۱۴.
(۱۰۰) اشاره هست به: (... ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۱۰۱) اشاره هست به آیـه پیشین (مترجم).
(۱۰۲) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، اعتقادات، ص۹۸.
(۱۰۳) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ص۳۱۶ که تا پایـان کتاب.
(۱۰۴) درباره آن بنگرید بـه حدیث چهلم از کتاب حاضر.
(۱۰۵) در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۲۲، ص۱۲۲ ذکری از آن رفته است.
(۱۰۶) در: همان، ج۱۳، ص۸ ذکری از آن رفته است.
(۱۰۷) درون همان، ج۱۶، ص۸۲ یـادی از آن بـه مـیان آمده، ودر: شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۸ - ۲۹۱ بـه چاپ رسیده است.
(۱۰۸) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۳.
(۱۰۹) حلبی، تقی الدّین ابوصلاح، تقریب المعارف، ص۲۱۵ - ۱۷۱.
(۱۱۰) طوسی، محمّد بن حسن، الرّسائل العشر، ص۹۸.
(۱۱۱) طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص۶۰ که تا پایـان کتاب.
(۱۱۲) بغدادی، عبدالله بن احمد، تاریخ موالید الائمّه ووفیـاتهم، ص۲۰۲ - ۲۰۰.
(۱۱۳) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۱۷۵.
(۱۱۴) این کتاب ارزشمند - کـه متأسّفانـه که تا کنون قدرش بـه کلّی ناشناخته مانده - توسّط این حقیر، ترجمـه وتصحیح شده، وبا کیفیتی متفاوت از چاپ های پیشین، آماده انتشار هست (مترجم).
(۱۱۵) حلّی، حسن بن یوسف، المستجاد، ص۲۳۱ که تا پایـان کتاب.
(۱۱۶) عاملی، حسین بن عبدالصّمد، وصول الاخیـار الی اصول الاخبار، ص۴۴.
(۱۱۷) آنانی کـه مسائل دینی وروایـاتمان را از ایشان نقل کردیم.
(۱۱۸) نگاشته ابوالحسین رزین بن معاویة بن عمّار عبدری سرقسطی اندلسی هست (مترجم).
(۱۱۹) عاملی، همان، ص۶۱.
(۱۲۰) شیخ بهایی محمّد بن حسین، توضیح المقاصد، ص۵۷۹.
(۱۲۱) فیض کاشانی، محمّدمحسن بن مرتضی، علم الیقین، ج۲، ص۸۲۰ - ۷۷۱.
(۱۲۲) امـین عاملی، محسن، اعیـان الشّیعه، ج۲، ص۸۴ - ۴۴.
(۱۲۳) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعة واصولها، ص۱۳۶.
(۱۲۴) مظفّر، محمّدرضا، عقائد الامامـیه، ص۷۷.
(۱۲۵) چاپ جدید وآخرین ویرایش این کتاب با اضافات فراوان وسودمند درون سه جلد منتشر شده هست (مترجم).
(۱۲۶) مجموعاً شصت وهفت متن تاریخی، حدیثی وکلامـی اختصاصی ویـا ضمنی پیرامون حضرت مـهدی درون این کتاب درج شده هست (مترجم).
(۱۲۷) به منظور دست یـابی بـه نمونـه های بیشتر بنگرید به: تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المـهدی، ص۶۸ - ۶۲.
(۱۲۸) ظاهراً نام صحیح آن: فرائد فوائد الفکر فی الامام المـهدی المنتظر هست (زرکلی، خیرالدّین، اعلام، ج۷، ص۲۰۳؛ فصل نامـه تراثنا، ش۱۷، ص۱۰۹ - ۱۰۸)؛ کتاب مرآة الفکر فی المـهدی المنتظر نیز از همو هست (مترجم).
(۱۲۹) ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبةالله معتزلی، شرح نـهج البلاغه، ج۲، ص۵۳۵.
(۱۳۰) حاشیـه صحیح ترمذی، ج۲، ص۴۶.
(۱۳۱) صبان، محمّد بن علی، اسعاف الرّاغبین، باب دوم، ص۱۴۰.
(۱۳۲) شبلنجی، مؤمن بن حسن، نورالابصار، ص۱۵۵.
(۱۳۳) ابن حجر، شـهاب الدّین احمد، الصّواعق المحرقه، ص۹۹.
(۱۳۴) برزنگی، محمّد بن عبدالرّسول، الاشاعة فی اشراط السّاعة، ص۸۸ (مترجم).
(۱۳۵) دحلان، احمد بن زینی، الفتوحات الاسلامـیة،ج۲، ص۲۱۱.
(۱۳۶) سوَیدی بغدادی، محمّدامـین، سبائک الذّهب، ج۴، ص۷۸.
(۱۳۷) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۲۴.
(۱۳۸) نام آن، چنین است: (فتاوی علماء العرب من اهل المکّة المشرّفة فی شأن المـهدی الموعود فی آخرالزّمان) (مترجم).
(۱۳۹) بنگرید: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، البرهان فی علامات مـهدی آخرالزّمان، باب سیزدهم (به صورت جداگانـه نیز بـه سال ۱۳۹۹ قمری درون قم بـه چاپ رسیده هست (مترجم)).
(۱۴۰) تفتازانی، مسعود بن عمر، مقاصدالطّالبین، حاشیـه شرح المقاصد، ج۲، ص۳۰۷.
(۱۴۱) جزری دمشقی شافعی، شمس الدّین محمّد، اسمـی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص۱۶۸ - ۱۶۳.
(۱۴۲) ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص۲۶۰.
(۱۴۳) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۲۷.
(۱۴۴) نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبة، ص۲۹.
(۱۴۵) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۰۸.
(۱۴۶) همو، عیون اخبار الرّضا علیـه السّلام، ج۱، ص۴۱.
(۱۴۷) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، اختصاص، ص۲۱۰.
(۱۴۸) حلبی، تقی الدّین ابوصلاح، تقریب المعارف، ص۱۷۸.
(۱۴۹) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۹۳.
(۱۵۰) همو، امالی، ص۲۹۱، ش۵۶۶.
(۱۵۱) طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۲۲۵.
(۱۵۲) طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۱، ص۶۷.
(۱۵۳) دیلمـی، حسن بن ابوالحسن، ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۹۰.
(۱۵۴) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۹، ص۱۲۰ بـه بعد از چاپ کمپانی.
(۱۵۵) امـین عاملی، محسن، اعیـان الشّیعه، ج۲، ص۵۵.
(۱۵۶) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۳۳.
(۱۵۷) ظاهراً مقصود از (عبد صالح)، ذوالقرنین باشد (مترجم).
(۱۵۸) مقصود، هارون الرّشید هست (مترجم).
(۱۵۹) (أولئک علیـهم صلوات من ربّهم ورحمة...)، سوره بقره (۲)، آیـه ۱۵۷ (مترجم).
(۱۶۰) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۲۸ - ۵۲۷.
(۱۶۱) مذکور در: مـهدوی، مصلح الدّین، تاریخ علمـی واجتماعی اصفهان درون دو قرن اخیر، ج۲، ص۲۸۷.
(۱۶۲) دیگران نیز رسالاتی درباره حدیث لوح بـه نگارش درآورده اند؛ از جمله: صفاخواه، محمّدحسین وعبدالحسین طالعی، بررسی تحلیلی واسنادی حدیث لوح، تهران: مـیقات، چاپ اوّل ۱۳۷۸ش؛ امامت کاشانی، عزیزالله، حدیث لوح، چاپ دوم ۱۴۱۳ق، قم: چاپخانـه علمـیه؛ لباف، علی، حدیث لوح ائمّه هدی درون لوح فاطمـه زهرا، تهران: جلی، ۱۳۷۵ش (مترجم).
(۱۶۳) آیت الله هاشمـی - عضو مجلس خبرگان رهبری - درون سال ۱۳۳۰ق درون طالخونچه پا بـه جهان نـهاد، ودر شام گاه پنج شنبه ۱۸/ ۶/ ۱۳۷۸ خورشیدی درون مشـهد مقدّس بـه دیدار حقّ شتافت، ودر مقبره علّامـه مجلسی درون جنب مسجد جامع عتیق اصفهان، روی درون نقاب خاک کشید (مترجم).
(۱۶۴) (شن) بـه معنای (ضعف) است.
(۱۶۵) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۲۵۳ - ۲۵۲.
(۱۶۶) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، همان، ص۲۵۹ - ۲۵۸.
(۱۶۷) اشاره هست به: (... وما أنا بظلّام للعبید)، سوره ق (۵۰)، آیـه ۲۹ (مترجم).
(۱۶۸) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۰۴.
(۱۶۹) اشاره به: (کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منـه)، سوره مجادله (۵۸)، آیـه ۲۲ (مترجم).
(۱۷۰) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، همان، ص۳۱۶.
(۱۷۱) کنایـه از همگی اشیـای موجود درون جهان هست (مترجم).
(۱۷۲) مقصود، حضرت فاطمـه - علیـها السلام - هستند (مترجم).
(۱۷۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۱۷.
(۱۷۴) اشاره هست به: (... یحیی الارض بعد موتها)، سوره روم (۳۰)، آیـه ۱۹ (مترجم).
(۱۷۵) اشاره هست به: (... ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۱۷۶) اشاره هست به: (... متی هذا الوعد ان کنتم صادقین)، سوره نحل (۱۶)، آیـه ۷۱؛ سوره سبأ (۳۴)، آیـه ۲۹؛ سوره یس (۳۶)، آیـه ۴۸؛ سوره مُلک (۶۷)، آیـه ۲۵ (مترجم).
(۱۷۷) (کنکر) لقب ابوخالد کابلی است.
(۱۷۸) درون برخی نسخه ها: (تشتدّ) آمده است.
(۱۷۹) کذا، ظاهراً (سنانی) است.
(۱۸۰) مقصود، امام هادی - علیـه السّلام - هستند (مترجم).
(۱۸۱) درون برخی نسخه ها: (الزّنج) آمده است.
(۱۸۲) درون برخی نسخه ها: (ألا کنت أجمع علیـه الاحابیش برکابه فکنت ألقاء بهم) آمده است. ومقصود از (احابیش) قریش است؛ زیرا آنان بـه خدا سوگند خوردند کـه بر دیگران چیره شوند که تا هنگامـی کـه شب ها ادامـه دارد، وروزها پدید مـی شوند، وحبشی باقی باشد؛ (حبشی) بـه ضمّ حاء، سکون باء وتشدید یـاء زیرین، کوهی هست که درون شش مایلی مکّه، ودر پایین ترین نقطه آن قرار دارد؛ بعد نام احابیش قریش را بـه خاطر نام این کوه، بر آنان نـهاده بودند. ابن اسحاق مـی گوید: احابیش همان بنی هون بن خزیمـه، وبنی حارث بن عبد مناة از کنانـه، وبنی المصطلق از خُزاعه هستند، بعد آنان، به منظور گردآمدنشان، احابیش نامـیده شدند؛ بعد (تحبیش) درون کلام، بـه معنای (تجمـیع) استعمال شد.
(۱۸۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۲۱ - ۳۱۹.
(۱۸۴) درون بعضی نسخه ها: (ابن سبانة) ودر برخی: (ابن النسّابة) آمده است.
(۱۸۵) صدوق، همان، ص۳۲۱ - ۳۱۹.
(۱۸۶) شیخ صدوق این روایت را به منظور تأیید سخنش آورده است.
(۱۸۷) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۲۸ - ۳۲۷.
(۱۸۸) مقصود آن هست که او را مـی بینند، ولی نمـی شناسند (مترجم).
(۱۸۹) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۳۵ - ۳۳۴.
(۱۹۰) اشاره هست به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۱۹۱) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۶۱.
(۱۹۲) سوره اعراف (۷)، آیـه ۱۸۷.
(۱۹۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۷۶ - ۳۶۱.
(۱۹۴) قوهان معرّب کوهان ومـیان کوهان، روستایی هست در نزدیکی نیشابور وبه صورت دقیق تر درون مـیان ابیورد ونسا کـه امروزه بـه کلات ودرگز شناخته مـی شود، واز همان سال ها بـه جهت گذر دائمـی کاروان ها از آن ناحیـه، کوهستانی بودن منطقه، وواقع شدن آن درون ادامـه رشته کوه های هزارمسجد، ودارا بودن کمـین گاه های فراوان ومُشرف بر گذرگاه اصلی، مکانی به منظور اختفای عیـاران، ومـهاجران کُرد وشیعی مذهب بوده هست (مترجم).
(۱۹۵) سوره بقره (۲)، آیـه ۱۴۸.
(۱۹۶) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۷۸ - ۳۷۷.
(۱۹۷) همان، ص۳۸۳.
(۱۹۸) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۸۵ - ۳۸۴.
(۱۹۹) اشاره هست به: (کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منـه)، سوره مجادله (۵۸)، آیـه ۲۲ (مترجم).
(۲۰۰) سوره احقاف (۴۶)، آیـات ۶ - ۱.
(۲۰۱) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۱۷۶ - ۱۷۴.
(۲۰۲) اشاره هست به: (وحسبنا الله ونعم الوکیل)، سوره آل عمران (۳)، آیـه ۱۷۳ (مترجم).
(۲۰۳) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۸۸، بـه نقل از: قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص۴۹۴.
(۲۰۴) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۹۱، بـه نقل از: حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصّحیحین، ج۴، ص۵۵۷؛ این حدیث را صاحب البیـان فی اخبار صاحب الزّمان از: سنن ابن ماجه وسنن ابوداوود نقل کرده، وگفته است: این روایت، حسن وصحیح هست (گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۹۳ - ۹۲).
(۲۰۵) درون متن بـه چهار ویژگی اشاره شده هست (مترجم).
(۲۰۶) مقصود، جعفر طیـار هست (مترجم).
(۲۰۷) درون این جا سخن شریف مرتضی بـه پایـان مـی رسد (مترجم).
(۲۰۸) قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص۴۳۶.
(۲۰۹) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۹۶ - ۱۹۵.
(۲۱۰) صافی، همان، ص۲۰۳، بـه نقل از: خزّاز قمـی، علی بن محمّد، کفایة الاثر.
(۲۱۱) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۴۱۰.
(۲۱۲) حرّ عاملی، محمّد بن حسن، اثبات الهداة، ج۷، ص۱۳۹، شماره ۶۸۵.
(۲۱۳) اشاره هست به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۲۱۴) این حدیث در: گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان بـه امام حسین نسبت داده شده، درون حالی کـه در دیگر مجموعه های روایی، بـه نقل از امام صادق، ودر سند موجود درون منابع کهن تر، تنـها (ابی عبدالله) آمده است. بـه طور کلّی این اشتباه وخلط مـیان احادیث امام حسین وامام صادق درون بسیـاری از متون اهل سنّت بـه چشم مـی آید! از طرفی درون تمامـی مجموعه های روایی شیعه، مقصود از ذکر (ابی عبدالله) حضرت صادق هستند، مگر آن کـه به نام امام حسین تصریح گردد (مترجم).
(۲۱۵) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۲۵۳، بـه نقل از: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، البرهان فی علامات مـهدی آخر الزّمان.
(۲۱۶) یفتر بـه معنای خروج با فترت وضعف است.
(۲۱۷) الغوابر جمع غابر بـه معنای (باقی مانده) ونقیض ماضی وگذشته است. (غوابر) و(بواقی) درون قبال (دوارج) و(سوالف) بـه منزله مستثنی منـه است. درون برخی از نسخه ها وبحارالانوار بـه (العَوائر) و(النّراقی) تصحیف شده، وعلّامـه مجلسی - رحمـهُ الله - درون توجیـه آن، تکلّف کرده، وحاصل معنی را این که: (بلایـای پیشین ساکن نمـی گردد، مگر آن کـه در عوض آن ها امور سخت تری از آینده برسد) بـه دست داده است.
(۲۱۸) (الغائل) بـه معنای کُشنده، و(الغوائل) بـه معنای (الدّواهی) است.
(۲۱۹) (سمت لهم) بـه معنای فراهم آمدن مقدّمـه سخن واظهارنظر است.
(۲۲۰) (استنزف الدّمع) بـه معنای (استنزله) ویـا خارج تمامـی اشک است.
(۲۲۱) (زفر الرّجل) بـه معنای خارج نفَس، تنـها با کشش بازدم و(الزّفرة) بـه معنای تنفّس ودم وبازدم عمـیق وبا کشش است.
(۲۲۲) (ویل) بـه معنای شگفتی وارد شده است؛ابن اثیر جزری، مجدالدّین، النّهایة.
(۲۲۳) سوره اسراء (۱۷)، آیـه ۱۳.
(۲۲۴) درون برخی نسخه ها: (وشرّفنا).
(۲۲۵) درون برخی نسخه ها: (زوال ملکهم الأمراء...) آمده است.
(۲۲۶) درون برخی نسخه ها: (فی قتل أهل بیت رسول الله - صلّی الله علیـه وآله -) آمده است.
(۲۲۷) سوره نساء (۴)، آیـه ۱۵۷.
(۲۲۸) (الازر) بـه معنای احاطه ، تقویت وضدّ (ضعف)؛ و(مؤازرة) نیرو بخشیدن بخشی از زراعت، بـه قسمتی دیگر است؛ و(سوّق الشّجر تسویقاً) یعنی دارای ساقه شدن (فیروزآبادی، قاموس)، یعنی قوی شد، وساقه هایش نیرو گرفت، وشاخه هایش فراوان شد، و(زهو التّمرة) بـه معنای سرخ وزرد (ورنگین) شدن آن است.
(۲۲۹) درون برخی نسخه ها: (الشّرک) آمده است.
(۲۳۰) بـه معنای آشکار شدن آن، ودر بعضی نسخه ها: (شیوخ الضّلالة)، ودر برخی نسخه ها: (شبوح الضّلالة) آمده است، وشاید کـه (شیوع الضّلالة) صحیح باشد.
(۲۳۱) بـه معنای سوارشدن آنان بر مُلک، ودر بعضی نسخه ها: (تنسموا) از تنسُّم ووزیدن نسیم یـا احساس وبوییدن آن؛ ودر برخی نسخه ها: (تنسموا مِن الملک) آمده است.
(۲۳۲) نشقه - بر وزن فرحه - بـه معنای بوی آن.
(۲۳۳) درون بعضی نسخه ها: (مرائر نفاقهم) ودر برخی نسخه ها: (مِن أثر نفاقهم).
(۲۳۴) درون برخی نسخه ها: (تأید) آمده است.
(۲۳۵) اقتباس از سوره هود (۱۱)، آیـه ۴۰. درون آیـه شریفه (واصنع) آمده است.
(۲۳۶) برگرفته از سوره نور (۲۴)، آیـه ۵۵: (وعد الله الّذین آمنوا منکم وعمل الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم ولیمکّننّ لهم دینـهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلنـهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون)، (مترجم).
(۲۳۷) اشاره هست به: (وعد الله الّذین آمنوا منکم وعمل الصّالحات لیستخلفنّهم...)، سوره نور (۲۴)، آیـه ۵۵ کـه امام صادق - علیـه السلام - درون سخن خویش بـه طور ضمنی بدان اشاره فرموده، واین پرسش را درون ذهن پرتلاطم مُفضّل بن عمر برانگیخته اند، متن کامل آیـه درون پاورقی پیشین گذشت (مترجم)).
(۲۳۸) درون برخی نسخه ها: (الأمر) آمده است.
(۲۳۹) سوره یوسف (۱۲)، آیـه ۱۱۰.
(۲۴۰) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۵۸ - ۳۵۲.
(۲۴۱) به منظور آگاهی از ویژگی های آن بنگرید به: ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص۳۲۶ و۳۳۴ و۳۳۸؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۱، ص۵۷۷ و۵۹۱؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۱۲۸ - ۱۲۳؛ شریف جرجانی، علی بن محمّد، شرح مواقف، ج۲، ص۱۹۰ (مترجم).
(۲۴۲) اشاره هست به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۲۴۳) سوره نور (۲۴)، آیـه ۵۵: (خداوند بهانی از شما کـه ایمان آورده، وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده کـه در روی زمـین، جانشین دیگرانشان کند - هم چنان کـه مردمانی کـه پیش از آن ها بودند را جانشین دیگران فرمود - ودینشان را کـه خود بر ایشان پسندیده است، استوار، ووحشتشان را بـه ایمنی بدل سازد؛ مرا پرستیده، وهیچ چیزی را با من شریک نمـی کنند، وآنانی کـه از این پس، ناسپاسی کنند، فاسقان اند) (مترجم).
(۲۴۴) اشاره هست به: (لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّة)، سوره نساء (۴)، آیـه ۱۶۵ (مترجم).
(۲۴۵) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۴۸۱، ش۱۱.
(۲۴۶) همان، ص۴۷۹، ش۱.
(۲۴۷) همان، ص۴۸۱، ش۷.
(۲۴۸) همان، ص۴۸۱، ش۱۰.
(۲۴۹) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۵.
(۲۵۰) کراجکی، محمّد بن علی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۶۸ - ۳۷۴؛ ج۲، ص۲۱۶.
(۲۵۱) طوسی، محمّد بن حسن، الرّسائل العشر، ص۹۸.
(۲۵۲) همو، تلخیص الشّافی، ج۱، ص۸۰.
(۲۵۳) همان، ج۴، ص۲۱۵.
(۲۵۴) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعه واصولها، ص۱۴۰.
(۲۵۵) علیـاری تبریزی، علی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج۷، ص۶۲۶.
(۲۵۶) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۲۷۱، بـه نقل از: قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص۴۷۷.
(۲۵۷) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۷.
(۲۵۸) سوره انفال (۸)، آیـه ۳۳ (مترجم).
(۲۵۹) سوره اسراء (۱۷)، آیـه ۷۲ (مترجم).
(۲۶۰) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۵۲، ص۹۴ - ۹۲.
(۲۶۱) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۳۶ - ۳۳۵.
(۲۶۲) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۳.
(۲۶۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۶۴۵، ش۶.
(۲۶۴) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۳۳.
(۲۶۵) صدوق، همان، ص۶۴۵، ش۶.
(۲۶۶) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۱۵۲.
(۲۶۷) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۰۴ و۱۴۳ از چاپ امـین الضّرب وج۵۲، ص۷۷ - ۱ از چاپ حروفی ایران.
(۲۶۸) نوری، حسین، نجم ثاقب، ص۱۵۲.
(۲۶۹) نـهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، ج۲، ص۵۷.
(۲۷۰) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۴۱۲.
(۲۷۱) در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۳، ص۳۲۶ یـاد شده است.
(۲۷۲) بـه فارسی ترجمـه شده است: بحرانی، هاشم، روزنـه ای بـه خورشید، حکایـات باریـافتگان بـه حضور حضرت مـهدی علیـه السلام، ترجمـه سیدحسن افتخارزاده، (تهران): شرکت نشر وتبلیغ نیک معارف، (چاپ اوّل) ۱۳۶۸؛ چاپ دوم ۱۹۱،۱۳۷۶ص، وزیری (مترجم).
(۲۷۳) در: تهرانی، همان، ج۳، ص۱۶۰.
(۲۷۴) در: همان، ج۳، ص۶۵.
(۲۷۵) در: همان، ج۳، ص۱۳۳.
(۲۷۶) سوره انعام (۶)، آیـه ۱۵۸ (مترجم).
(۲۷۷) سوره بقره (۲)، آیـه ۲۶۰ (مترجم).
(۲۷۸) مقصود، عثمان بن سعید عمری، نخستین نایب خاصّ امام زمان هست (مترجم).
(۲۷۹) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۲۹ (مترجم).
(۲۸۰) مربوع بـه معنای قامت متوسّط است.
(۲۸۱) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ج۲، ص۳۳۲.
(۲۸۲) مقصود: پیـامبر اکرم هستند (مترجم).
(۲۸۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۲۲، ش۴ و۵.
(۲۸۴) همان، ص۵۷۵ - ۵۳۶.
(۲۸۵) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، الفصول العشرة فی الغیبة، ص۲۷ - ۲۲.
(۲۸۶) شریف مرتضی، علی بن حسین، امالی، ج۱، ص۱۹۵ - ۱۶۵.
(۲۸۷) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۷۷ - ۵۹ از چاپ امـین الضّرب وج۵۱، ص۲۹۳ - ۲۲۵ از چاپ حروفی ایران.
(۲۸۸) کراجکی، محمّد بن علی، کنزالفوائد، ج۲، ص۱۱۴.
(۲۸۹) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۲۵۸.
(۲۹۰) همو، الرّسائل العشر، ص۹۹.
(۲۹۱) سوره عنکبوت (۲۹)، آیـه ۱۴.
(۲۹۲) بحرانی، مـیثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۹۱.
(۲۹۳) مقتطف نام مجلّه منتشره از سوی مؤسّسه انتشاراتی (مقتطف) است. این مؤسّسه را شاهین مکاریوس درون ۱۸۷۶م درون بیروت تأسیس ودکتریعقوب صروف (۱۹۲۷ - ۱۸۵۲) درون ۱۸۸۸م آن را بـه مصر منتقل، وتا ۱۹۲۷م هفتاد شماره از آن را منتشر کرد؛ جرجی زیدان - پیش از تأسیس مجلّه الهلال - وسلامـه موسی از نویسندگان پُرکار مقتطف بوده اند (مترجم).
(۲۹۴) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعه واصولها، ص۱۳۸.
(۲۹۵) مظفّر، محمّدرضا، عقائد الامامـیة، ص۷۹.
(۲۹۶) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۴۸.
(۲۹۷) سوره هود (۱۱)، آیـه ۸۶.
(۲۹۸) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۳۱.
(۲۹۹) اشاره هست به: (... لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۳۰۰) مقصود از (عرفاء) درون این جا جمع (عریف) بـه معنای عالم بـه چیزی است، وکسی کـه یـارانش را مـی شناسد، وقیمِ امر قوم، ونقیب است.
(۳۰۱) درون برخی نسخه ها: (شـهادات الزّور) آمده است.
(۳۰۲) جمع (قنیة) بـه معنای کنیزان خواننده.
(۳۰۳) (الوحا الوحا) یعنی بشتابید بشتابید، عجله کنید عجله کنید.
(۳۰۴) درون برخی نسخه ها: (یود احدهم) آمده است.
(۳۰۵) درون برخی نسخه ها: (سائد بن الصید) ودر سنن ترمذی (ابن صیـاد) آمده است.
(۳۰۶) سوره انعام (۶)، آیـه ۱۵۸ (مترجم).
(۳۰۷) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۵۲۸ - ۵۲۵.
(۳۰۸) اشاره هست به آیـه شریفه: (أنا الّذی خلق فسوّی وقدّر فهدی - أنا ربّکم الأعلی)، سوره اعلی (۸۷)، آیـات ۳ - ۲ (مترجم).
(۳۰۹) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۹۹؛ صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۳۰۴ بـه نقل از: ابن ماجه، ابوعبدالله محمّد بن یزید، صحیح، ج۲، ص۲۷۰؛ هم چنین: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، کنزالعمّال، ش۳۸۶۵۷ وهیثمـی، نورالدّین علی بن ابی بکر، مجمع الزّوائد، ج۷، ص۳۱۸.
(۳۱۰) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۰۰.
(۳۱۱) درون چاپ عربی: (کوفه) ثبت شده هست (مترجم).
(۳۱۲) یصیر، ظ.
(۳۱۳) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۴۴۳، بـه نقل از: مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بـه نقل از: تاریخ قم.
(۳۱۴) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۱۸؛ مضمون آن را احمد درون مسند، ج۱، ص۹۹ بیـان داشته است؛ بـه نقل از: حسینی جلالی، محمّدجواد، احادیث المـهدی من (مسند احمد بن حنبل)، ص۶۲؛ مصادر این روایت درون کتاب های اهل سنّت را بنگرید در: تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المـهدی، ص۸۳ - ۷۰.
(۳۱۵) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۳۱۷؛ هم چنین مراجعه نمایید به: حسینی فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسة، ج۳، ص۴۰۲ - ۴۰۱؛ گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ج۱، ص۱۱۳ - ۱۰۸؛ تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المـهدی، ص۱۰۰.
(۳۱۶) صافی، لطف الله، همان، ص۳۱۷.
(۳۱۷) همان، ص۳۱۷.
(۳۱۸) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۲۷۶.
(۳۱۹) درون چاپ عربی: (یبایعیک) ثبت شده هست (مترجم).
(۳۲۰) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ص۳۳۲.
(۳۲۱) نـهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
(۳۲۲) نـهج البلاغه، ص۱۱۴، تصویر نسخه خطّی قرن پنجم هجری قمری کـه در کتابخانـه آیت الله العظمـی مرعشی نگهداری مـی شود.
(۳۲۳) ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبةالله معتزلی، شرح نـهج البلاغه، ج۲، ص۶۰۹، از چاپ بیروت وج۹، ص۴۰ از چاپ مصر.




[امـید عدل - m-mahdi.com متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]

نویسنده و منبع |